نیوز سیتی!
17 مرداد 1401 - 13:10

پرده دهم/ روز واقعه: سوید بن عمرو خثعمی؛ من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم می‌رود

زیر پیکر کشته‌شدگان سپاه عمر بن سعد مدفون بودم اما گوشم صدای سرورم حسین را می‌شنید، سرم را به آرامی تکان دادم تا بلکه دستی که بر صورتم افتاده بود را کنار زده و چهره‌ی مبارکش را ببینم، و دیدم او را در حالی که بین خیمه‌گاه و تیغ سپاهیانِ حیا دریده ایستاده بود و ما را صدا می‌زد! خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: من آخرین نفر از اصحاب بودم که به میدان شتافت؛ شمشیر کشیده می‌تاختم و حزب شیاطین را از دم تیغ می‌گذراندم؛ تیری در سینه، تیری در پا و تیری در دست که شمشیر را از کفم به در برد؛ نفس‌هایم به شماره افتاده بود، آنقدر که با گفتن هر کلمه‌ای، زخمی از تنم سر باز می‌کرد و خون فواره می‌زد، تا اینکه چشمانم سیاهی رفت و در حالی که مردی کوفی در تقلا بود تا شمشیر از دستم بکشد، به صورت، روی زمین افتادم. خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی:خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی:راوی: سوید که از شدت زخم‌ها از هوش رفته بود چونان مردگان در میان کشتگان، به صورت روی زمین افتاد و سپاهیان عمر بن سعد که او را مُرده انگاشتند به سوی مردان بنی‌هاشم که به میدان می‌تاختند یورش آوردند و پس از ساعت‌ها جنگ تن به تن، در حالی که در آن صحرای مخوف کسی جز آن‌ها و امام حسین (ع) باقی نمانده بود لختی درنگ کردند؛ چشمان سوید آرام، باز و بسته می‌شد. راوی: سوید که از شدت زخم‌ها از هوش رفته بود چونان مردگان در میان کشتگان، به صورت روی زمین افتاد و سپاهیان عمر بن سعد که او را مُرده انگاشتند به سوی مردان بنی‌هاشم که به میدان می‌تاختند یورش آوردند و پس از ساعت‌ها جنگ تن به تن، در حالی که در آن صحرای مخوف کسی جز آن‌ها و امام حسین (ع) باقی نمانده بود لختی درنگ کردند؛ چشمان سوید آرام، باز و بسته می‌شد.راوی: سوید که از شدت زخم‌ها از هوش رفته بود چونان مردگان در میان کشتگان، به صورت روی زمین افتاد و سپاهیان عمر بن سعد که او را مُرده انگاشتند به سوی مردان بنی‌هاشم که به میدان می‌تاختند یورش آوردند و پس از ساعت‌ها جنگ تن به تن، در حالی که در آن صحرای مخوف کسی جز آن‌ها و امام حسین (ع) باقی نمانده بود لختی درنگ کردند؛ چشمان سوید آرام، باز و بسته می‌شد.فرزند شیر خدا فرزند شیر خدافرزند شیر خدازیر پیکر کشته‌شدگان سپاه عمر بن سعد مدفون بودم اما گوشم صدای سرورم حسین را می‌شنید، سرم را به آرامی تکان دادم تا بلکه دستی که بر صورتم افتاده بود را کنار زده و چهره‌ی مبارکش را ببینم، و دیدم او را در حالی که بین خیمه‌گاه و تیغ سپاهیانِ حیا دریده ایستاده بود و ما را صدا می‌زد: «اى مسلم بن عقیل! اى هانى بن عروة! اى حبیب بن مظاهر! اى زهیر بن قین! اى یزید بن مظاهر! اى یحیى بن کثیر! اى هلال بن نافع! اى ابراهیم بن حُصَین! اى عمیر بن مطاع! اى اسد کلبى! اى عبدالله بن عقیل! اى مسلم بن عوسجه! اى داود بن طرمّاح! اى حرّ ریاحى! اى على بن الحسین! اى دلاورمردان خالص! و اى سواران میدان نبرد! چه شده است شما را صدا مى‌زنم ولى پاسخم را نمى‌دهید؟ و شما را مى‌خوانم ولى دیگر سخنم را نمى‌شنوید؟ آیا به خواب رفته‌اید که به بیدارى‌تان امیدوار باشم؟ یا از محبّت امامتان دست کشیده‌اید که او را یارى نمى‌‌دهید؟ این بانوان از خاندان پیامبرند که از فقدانتان ناتوان گشته‌اند. از خوابتان برخیزید، اى بزرگواران! و از حرم رسول خدا در برابر طغیانگران پست، دفاع کنید. ولى به خدا سوگند! مرگ، شما را به خاک افکنده، و روزگار خیانت‌پیشه با شما وفا نکرده، و گرنه هرگز از اجابت دعوتم کوتاهى نمى‌کردید، و از یاریم دست نمى‌کشیدید، آگاه باشید، ما در فراق شما سوگواریم و به شما ملحق مى‌شویم، إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» خواستم به یاری‌اش برخیزم و بشتابم اما ناگاه از هوش رفتم. زخم نور زخم نورزخم نورراوی: امام حسین (ع) در حالی که عمامه‌ی رسول الله (ص) را به دور سر محکم می‌کرد چونان شیر به دل کفتارها زد و آن‌ها هراسان از هیبت و جرأت و غیرتش گریخته و هر یک به پشته‌ای پناه می‌آوردند تا اینکه حیله‌های شیطان به کارشان آمد! راوی: امام حسین (ع) در حالی که عمامه‌ی رسول الله (ص) را به دور سر محکم می‌کرد چونان شیر به دل کفتارها زد و آن‌ها هراسان از هیبت و جرأت و غیرتش گریخته و هر یک به پشته‌ای پناه می‌آوردند تا اینکه حیله‌های شیطان به کارشان آمد!راوی: امام حسین (ع) در حالی که عمامه‌ی رسول الله (ص) را به دور سر محکم می‌کرد چونان شیر به دل کفتارها زد و آن‌ها هراسان از هیبت و جرأت و غیرتش گریخته و هر یک به پشته‌ای پناه می‌آوردند تا اینکه حیله‌های شیطان به کارشان آمد!پس با سنگ و تیر و نیزه بر کتف و گلو و سینه‌ی نواده‌ی رسول خدا پیوسته ضربه می‌زدند تا آنجا که خون از نقطه به نقطه‌ی پیکر مبارکشان فواره زد و رمق را از وجود یکپارچه نورشان گرفت. آسمان و زمین سرخ شد و حضرت زینب (س) در آستانه‌ی خیمه چشم به برادر داشت که صالح بن وهب مزنی لعنة الله بر امام حسین (ع) نیزه‌ای زد و ایشان به گونه‌ی راست بر زمین افتاد در حالی که این‌گونه زمزمه می‌کرد: «به نام خدا و به سوی خدا و به سیره و دین رسول خدا سلوک می‌کنم» سپس در حالی که مشت در میان خاک می‌زد ایستاد، چون کوه و چشم به سوی خیمه‌ها دوخت اما باز بر زمین افتاد. آزاده باشید آزاده باشیدآزاده باشیدگویی جان به تنم می‌آمد و بازمیگشت، دلمه‌های خون جلوی چشمانم را گرفته بود اما هنوز سرورم حسین را می‌دیدم و صدایش را میشنیدم در حالی که به پا می‌خواست و از شدت جراحات بر زمین می‌افتاد و چشم به خیمه‌ی حرمش داشت و اینگونه بر شمر نهیب می‌زد: «وَیْحَکُمْ یا شیعَةَ آلِ أَبی سُفْیانَ! إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ، وَکُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَکُونُوا أَحْراراً فِی دُنْیاکُمْ هذِهِ، وَارْجِعُوا إِلى أَحْسابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ عَرَباً کَما تَزْعُمُونَ واى بر شما! اى پیروان آل ابى سفیان! اگر دین ندارید و از حساب‌رسى روز قیامت نمى‌هراسید لااقل در دنیاى خود آزاده باشید، و شمایی که خود را عرب مى‌دانید پس به خلق‌و‌خوى عربى خویش پایبند باشید.» شمر رو از خیمه‌های سرورم حسین گرفت و به سویش آمد: «هان؟ چه می‌گویی؟» سرورم حسین در حالی که او را دیگر یارای قیام نبود اینگونه فرمود: «من با شما جنگ دارم و شما با من، ولى زنان که گناهى ندارند، پس تا زمانى که زنده هستم، سپاهیان طغیانگر و نادان خود را از تعرّض به حرم من باز دارید» به خدا سوگند تا آن لحظه، چون ایشان، مرد گرفتار و مغلوبى را هرگز ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند و دل‌‌دارتر و پابرجاتر از مولایم حسین باشد. شمر خنده‌ی مستانه‌ای سر داد و در حالی که میگفت: «راست می‌گویی حسین!» به سوی قتلگاه شتافت و من باز از هوش رفتم. عروج ملکوت عروج ملکوتعروج ملکوتراوی: نواده‌ی رسول الله در قتلگاه بود و هیچ‌کس را یارای نزدیکی و چشم در چشم مبارکش دوختن نبود؛ چشم‌ها سخن می‌گویند و در آن لحظات، سخن چشمان حسین (ع) برای کوفیانی که شیطان بر شانه‌هایشان از شوق می‌رقصید سنگین بود. راوی: نواده‌ی رسول الله در قتلگاه بود و هیچ‌کس را یارای نزدیکی و چشم در چشم مبارکش دوختن نبود؛ چشم‌ها سخن می‌گویند و در آن لحظات، سخن چشمان حسین (ع) برای کوفیانی که شیطان بر شانه‌هایشان از شوق می‌رقصید سنگین بود.راوی: نواده‌ی رسول الله در قتلگاه بود و هیچ‌کس را یارای نزدیکی و چشم در چشم مبارکش دوختن نبود؛ چشم‌ها سخن می‌گویند و در آن لحظات، سخن چشمان حسین (ع) برای کوفیانی که شیطان بر شانه‌هایشان از شوق می‌رقصید سنگین بود.پس شمر به سوی حسین (ع) دوید، با خنجری کشیده و دندان‌هایی از کینه بر هم دوخته، و حسین (ع) چشم به آسمان دوخته بود، آرام و در انتظار و مطمئن، در حالی که با معبودش اینگونه مناجات می‌کرد: ««صَبْراً عَلى قَضائِکَ یا رَبِّ لا إِلهَ سِواکَ، یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ، مالِىَ رَبٌّ سِواکَ، وَ لا مَعْبُودٌ غَیْرُکَ، صَبْراً عَلى حُکْمِکَ یا غِیاثَ مَنْ لا غِیاثَ لَهُ، یا دائِماً لا نَفادَ لَهُ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، یا قائِماً عَلى کُلِّ نَفْس بِما کَسَبَتْ، اُحْکُمْ بَیْنی وَ بَیْنَهُمْ وَ أَنْتَ خَیْرُ الْحاکِمینَ پروردگارا! بر قضا و قَدَرت شکیبایى می‌ورزم، معبودى جز تو نیست، اى فریادرس دادخواهان! پروردگارى جز تو و معبودى غیر از تو براى من نیست. بر حکم تو صبر مى‌کنم اى فریادرس کسى که فریادرسى ندارد! اى همیشه‌اى که پایان‌ناپذیر است! اى زنده‌کننده مردگان! اى برپا دارنده هر کس با آنچه که به دست آورده! میان ما و اینان داورى کن که تو بهترین داورانى!» غربت پیامبری تنها غربت پیامبری تنهاغربت پیامبری تنهاراوی: سوید بن عمرو، در آخرین لحظات معرکه‌ی عشق که هنوز رمقی در بدن داشت کمی به هوش آمد و در همان حال شنید که کوفیان به همدیگر مژده می‌دهند و شادی‌کنان می‌گویند که «حسین کشته شد!» راوی: سوید بن عمرو، در آخرین لحظات معرکه‌ی عشق که هنوز رمقی در بدن داشت کمی به هوش آمد و در همان حال شنید که کوفیان به همدیگر مژده می‌دهند و شادی‌کنان می‌گویند که «حسین کشته شد!»راوی: سوید بن عمرو، در آخرین لحظات معرکه‌ی عشق که هنوز رمقی در بدن داشت کمی به هوش آمد و در همان حال شنید که کوفیان به همدیگر مژده می‌دهند و شادی‌کنان می‌گویند که «حسین کشته شد!»او چشم گشود در حالی که فریاد واغوثاه و واحسیناه و واجداه خاندان امام حسین (ع) را می‌شنید، از این‌رو با زحمت زیاد بلند شد و با آخرین رمق خود خنجری که در چکمه‌اش پنهان کرده بود را بیرون کشید و یا حسین‌گویان به سوی کفتارها حمله برد و مدتی با آن‌ها جنگید تا سرانجام دو نفر به نام عروة بن بطان ثعلبی و زیدبن رقاد جُهَنی شهیدش کردند و اینگونه بود که با ریختن خون آخرین شهید کربلا، رسالت زینب (س)، آن پیامبرِ در رنج قتلگاه به پیامبری رسیده، آغاز شد. انتهای پیام/
منبع: فارس
شناسه خبر: 549337

مهمترین اخبار ایران و جهان: