نیوز سیتی!
08 شهریور 1401 - 03:30

بازنشر گفت‌وگوی 8 سال پیش آیت‌الله مصطفوی/ رؤیاهای بسیاری با بوعلی سینا داشت

عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق(ع) در ایام جوانی و پس از وفات مادر، به صوفی‌گری روی‌ می‌آورد و حتی شیخ ذهبی‌ها را هم ملاقات می‌کند. اما نصایح پدر و دلسوزی‌هایش باعث می‌شود «سیدحسن» جوان از این طریق گمراهی بازگردد. به گزارش خبرنگار قرآن و فعالیت‌های دینی خبرگزاری فارس، آیت‌الله سیدحسن سعادت مصطفوی متولد ۱۳۱۵، عضو هیأت علمی دانشکده الهیات دانشگاه امام صادق (ع) و مدیر گروه فلسفه و کلام اسلامی این دانشکده و از شاگردان آیت‌الله حاج شیخ محمدتقی آملی و حاج شیخ محمدحسین تهرانی نجفی و صاحب «شرح نمط سوم اشارات و تنبیهات ابن سینا» روز گذشته (یکشنبه ششم شهریورماه) دارفانی را وداع گفت. به مناسبت درگذشت این عالم ربانی در ادامه به گزیده‌ای از گفت‌وگوی آیت‌الله سعادت مصطفوی با خبرگزاری فارس که هشت سال پیش صورت گرفته است، می‌پردازیم: رویاهای صادقه با ابن سینا دارم رویاهای صادقه با ابن سینا دارمیک بار منزل پدر ناهار خورده بودم در کتابخانه ایشان خوابم برد،‌ شیخ را در خواب دیدم با همین تصویری که الان بر دیوار دارم این تصویر واقعی اوست، بر صندلی نشسته بود و من دستش را بوسیدم و گفتم جناب شیخ من و پدرم تابع فلسفه شما هستیم. اما در برخی بخش‌ها یک قدری از عقیده‌ام لغزیدم. پرسید کجا؟ ادامه دادم که شما اصالت ماهیتی هستید و ملاصدرا اصالت وجودی، بنده اکنون به عقاید ملاصدرا هم اعتقاد دارم. ملاصدرا را که اسم می‌بردم دیدم شیخ اعتنا نکرد اما باز تأکید کرد که اصالت ماهیتی است براساس حدیثی از حضرت امیر که ماهیت اصل است. من در بیداری این حدیث را پیدا کردم آنجا که در اخبارشان می‌گوید خداوند ماهیت را اصل قرار داده است. در ادامه همینطور که صحبت می‌کردیم ایشان شروع به حرکت کردند من هم با او رفتم به یک بیابانی با شن‌های نرم سفید مثل شکر رسیدیم، برایم عجیب بودکه پابرهنه هم بودم به باغی رسیدیم جوانی را دیدم که محاسن مشکی داشت عده‌ای دورش حلقه زده بودند،‌ ما هم در حلقه آخر ایستادیم، آن جوان گفت که آقایان آماده باشید می‌خواهیم به ملکوت اعلی برویم، هیچ کس حرفی نمی‌زد پیش خود گفتم که ملکوت اعلی؟ من با این زیرشلواری؟ (با خنده) یک طوری باید فرار کنم! خلاصه به شیخ اشاره کردم که من می‌روم و خلاصه با آن‌ها نرفتم. شیخ الرئیس را بسیار دعا می‌کنم شیخ الرئیس را بسیار دعا می‌کنمخلاصه علاقه ذاتی من به او علایق و کشش روحی هم بین ما ایجاد کرده بود و من در این رؤیاها متوجه شدم که شیخ جایگاه خوبی دارد الان به رفقایم هم می‌گویم یکی از کسانی که در نوافل شب او را به صراحت دعا می‌کنم، شیخ الرئیس است چرا که او دو کار مهم انجام داد؛‌ نخست بیاناتی که در اثبات خداوند داشت و در هیچ کتاب فلسفی دیگری نیست حتی در عبارات ملاصدرا هم نیست دیگر هم اینکه شیخ علم خداوند بطریق عقلی را اثبات کرد. خوبییکی از افتخارات آیت‌الله یکی از افتخارات آیت‌اللهیکی از افتخارات آیت‌اللهیکی از افتخارات من تلمذ بر درس شیخ محمدحسین ثقفی تهرانی است ایشان آن دوره ۹۰ ساله بودند، وضع مالی خوبی نداشت، از نجف به تهران آمده بود و منزلی اطراف امامزاده یحیی اجاره کرده بود، فردی به من گفت که ایشان از شاگردان آیت الله آخوند خراسانی و مجتهد مسلطی است که پدرشان از رجال مشروطه بوده و کشته شده است خود ایشان هم از اعدام شیخ فضل الله نوری برای ما تعریف می‌کرد. اعدام شیخ فضل الله نوریبا هر سختی زندگی کن، یک زمانی خواهد رسید که سراغت می‌آیند با هر سختی زندگی کن، یک زمانی خواهد رسید که سراغت می‌آیندبنده ۲۹ سالم بود که ازدواج کردم زمان ازدواجم مجتهد بودم، یادم می‌آید که آن دوره پیش خود می‌گفتم حال که ازدواج کردم چگونه زندگی کنم؟ پدرم بسیار مورد توجه آیت‌الله بهبهانی فرزند آقاسید عبدالله بهبهانی بود به ایشان گفتم که با حاج آقای بهبهانی تماس بگیرند یک دفتر ثبت اسناد یا ازدواج و طلاقی راه‌اندازی کنم و درآمدی داشته باشم اما پدر ممانعت کرد و گفت: «این همه تحصیل کردی، ‌اوضاع همیشه اینطور نمی‌ماند، درس‌ات را ادامه بده و با هر سختی زندگی کن، یک زمانی خواهد رسید که سراغت می‌آیند». ازدواجقاشق اختراع ماست نه اروپایی‌ها قاشق اختراع ماست نه اروپایی‌هاقاشق اختراع ماست نه اروپایی‌هادر کنار فلسفه، تاریخ هم زیاد مطالعه کردم شاید کمتر کسی احاطه تاریخی‌اش به قدر من باشد تقریباً تمام ایران باستان را از هخامنشیان، ساسانیان و شکست‌ها و امتیازات اینها و ... را مکرر خوانده‌ام. گاهی که منبر می‌روم به مردم سفارش می‌کنم باید تاریخ مملکتشان را بدانند مثلاً خیلی چیزها از ایران آغاز شده همین قاشق و چنگال برای تاریخ این مرز و بوم است که اروپایی‌ها به نام خود کرده‌اند. کورش بود که اول بار بر صندلی نشست و با قاشق غذا خورد منتها در لشکر کورش عده‌ای از روم اسیر و سپس آزاد شدند و از این طریق او را به غرب منتقل کردند. ماجرای یک کشتی طلای شاه ماجرای یک کشتی طلای شاهیکی از سیاست‌های من در کاخ این بود که کسی را برای بازدید راه نمی‌دادم، هر کس می‌آمد می‌گفتم یا باید مجوز بنیاد مستضعفان داشته باشند یا دولت. شش سال سرپرستی کاخ را بر عهده داشتم یک بار که آقای اشراقی از طرف امام به کاخ آمد متوجه شد که همه چیز سالم مانده است خیلی از شخصیت‌ها چون آیت‌الله محمدی گیلانی، شهید مفتح، آقای خلخالی، شهید مطهری، شهید قدوسی و ... به آنجا می‌آمدند طوری من کاخ را سالم نگه داشته بودم که عده‌ای به من می‌گفتند آقای مصطفوی شما کاخ را برای شاه نگه داشتید که هیچ کس را به داخل راه نمی‌دهید! خیلی چیزها غیر از ارزش هنری یک خروار طلا تحویل بانک مرکزی دادم. بدون ارزش هنری آنها تنها یک کشتی طلا در دفتر شاه بود که متعلق به ۶۰۰ سال پیش بود کلکسیون سکه‌های فرح بی‌نظیر بود که الان در بانک مرکزی نگهداری می‌شود، این سکه‌ها از ماقبل تاریخ، هزاره اول و دوم و همه سلطنت‌های مختلف را شامل می‌شد. بانک مرکزیمتن اصلی این گفت‌وگو از اینجا و اینجا قابل دسترس است. اینجااینجااینجااینجاانتهای پیام/
منبع: فارس
شناسه خبر: 682587

مهمترین اخبار ایران و جهان: