هزار و چند سال است که دعای شیعیان و مظلومان جهان به ظهور امام عصر (عجل الله فرجه) گره خورده است. امام حاضری که احتمالا با بسیاری از تعریفها و معیارهای امروزی ما تفاوت دارد.
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله - احمدرضا رضایی: زن، آفتاب نزده، سرِ خیابان ایستاده است. قو پَر نمیزند. کمی خوف کرده. سَردستی، رنگ و لعابی به صورتِ رنگپریدهاش میدهد. سرویسِ کارخانه میرسد. دلش میخواهد یک دلِ سیر بخوابد.
مرد، جلوی آینه ایستاده است. عطرِ فِیک را به خود میپاشد. ساعتِ فِیک را به مچ میبندد. کفشِ فِیک را پا میکند و بر موتورِ قسطیاش مینشیند. سرِ راه باید حالی از رفقایش بپرسد و خود را کمی سبک کند.
دخترک، از جیبِ فُرمِ مدرسه، پاکتِ سیگارش را بیرون میآوَرَد و به رفیقش بفرما میزند. پسرک، دستش را رد نمیکند. دخترک هوسِ پیتزا کرده. دست در دستِ هم میروند تا با پیتزای پانزده تومانی عیششان را کامل کنند.
زن، خمیازه میکشد. تلویزیون، تو را نشان میدهد. مرد، سیگاری روشن کرده و در اینستاگرام میچرخد. اکسپلور پُر از عکسِ توست. رادیوی پیتزافروشی باز است و خبرنگار دارد از تو میگوید.
تو بازگشتهای؛ اما نه با ردایی سپید، اما نه بر اسبی سپید. تو شبیه هیچکدام از تصوراتِ ما نیستی. تیشرتِ سی تومانی به تن کردهای و شلوارِ هفتاد تومانی به پا. هیچکس تو را جدی نمیگیرد. حتی رانندهی اسنپی هم که تو را تا محلِ سخنرانی بُرد، نشناختت. تو بوی گلاب و اسپند میدهی، بوی بهمن و آهن. تو امامِ زبالهگردهایی، امامِ معتادهایی، امامِ جیببُرهایی. تو امامِ راننده تاکسیهایی، امامِ راننده کامیونهایی، امامِ وانتسوارهایی. تو امامِ داروفروشهایی، امامِ کلیهفروشهایی، امامِ تنفروشهایی. تو امامِ بچههای کوت عبدالله و غیزانیهای، امامِ زابل و سراوانی، امامِ ترکمنصحرایی. تو امامِ زنانِ مطلقهای، امامِ مردانِ بیکاری، امامِ نوزادانِ رهاشدهای. تو امامِ گناههای کوچکِ نوجوانانی، امامِ بخششهای بزرگِ کودکانی، امامِ ترسها و ضعفها و حسرتهای پیرانی. تو امامِ شیعههایی، امامِ سُنیهایی، امامِ بیدینهایی.
صورتِ آفتابسوختهات را نشان بده و چشمانِ غمگینت را. لبخند بزن و دستانِ زمختت را جلو بیاور. تو امامِ آن مرد و زن و دختر و پسری. تو امامِ آنهایی که زبان ندارند، توش و توان ندارند، پول و پَله ندارند. تو خیلی سادهای، خیلی مَردی. تو امامِ منی.