نیوز سیتی!

آخرین اخبار در مورد نوربالا

نوربالا| چیزی فراتر از زن و بچه خوب از خدا خواستم!

همسر یکی از شهدای دوران دفاع مقدس تعریف می‌کند: «یکی از دوستان همسرم وقتی بازی کردن او با بچه‌هایمان را دید، از او خواست به جبهه نرود و بالای سر بچه‌هایش بماند. اما همسرم به او گفت: « چیزی فراتر از زن و بچه خوب از خدا خواسته‌ام!» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، همسر شهید ذبیح‌الله عامری از شهدای دوران دفاع مقدس تعریف می‌کند: «زمستان بود و ذبیح از جبهه آم ...

نوربالا| پشت به دشمن مکن ای مجاهد!

یکی از دوستان عباس مطیعی از شهدای دوران دفاع مقدس تعریف می‌کند: «برای تظاهرات رفته بودیم و شعارهای تندی می‌دادیم که نیروهای ضدشورش به ما حمله کردند. در حالی که فرار می‌کردیم، شعار می‌دادیم: «پشت به دشمن مکن ای مجاهد!» به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، علی‌اکبر محب شاهدین یکی از دوستان شهید عباس مطیعی از شهدای دوران دفاع مقدس، تعریف می‌کند: «هنوز انقلاب اوج نگرف ...

نوربالا| «مرگ بر شاه» گفتن جلوی شاه‌دوست‌ها خیلی مزه دارد!

عموی یکی از شهدای دفاع مقدس تعریف می‌کند: «برادرزاده‌ام از گرمسار به تهران آمده بود تا در تظاهرات علیه رژیم پهلوی شرکت کند. او می‌گفت: «یک «مرگ بر شاه» گفتن مقابل گاردی‌ها خیلی مزه دارد.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، رضا نیک‌صفت عموی اسماعیل نیک‌صفت از شهدای ۸ سال دفاع مقدس، نقل می‌کند: «روزی اسماعیل از شب قبلش برای حضور در تظاهرات از گرمسار به تهران ...

نوربالا| استخر اختصاصی با فرمانده نیروی قدس سپاه

یکی از دوستان سردار سلیمانی تعریف می‌کند: «قرار بود حاج قاسم در تایم شلوغی به استخر بیاید. تصمیم گرفتیم به بقیه کسانی که می‌خواهند از استخر استفاده کنند، بگوییم که استخر تعطیل است، اما حاجی وقتی فهمید واکنش عجیبی نشان داد.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، پرسنل نیروی قدس سپاه پاسداران و دوستان سردار قاسم سلیمانی تعریف می‌کند: «حاج قاسم کم و بیش می‌آمد اس ...

نوربالا|‌ بچه‌های مردم کفش و لباس درست ندارند، تو برای من ساعت خریدی؟

پدر یکی از شهدای دفاع مقدس تعریف می‌کند: «قبل از انقلاب با کلی ذوق و شوق برای رشید که بچه مدرسه‌ای بود یک ساعت مچی خریدم، اما او قبول نکرد، وقتی دلیلش را پرسیدم پاسخ جالبی داد.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، پدر شهید رشید جعفری از شهدای دوران دفاع مقدس، تعریف می‌کند: «قبل از انقلاب سفری به تهران رفته بودم. از خیابان‌ها می‌گذشتم که چیزی نظرم را جلب کرد. ...

نوربالا| آدم یا شب می‌میرد یا روز!

خواهر یکی از شهدای دفاع مقدس تعریف می‌کند: «دوران انقلاب داداش هر شب بچه‌ها را جمع می‌کرد و به پشت‌بام می‌برد تا تکبیر بگویند. وقتی به او غر زدم که ممکن است دستگیرشان کنند، پاسخ جالبی داد.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، زینب میرزاخانی خواهر شهید رضا میرزاخانی قائم مقام مهندسی رزمی پشتیبانی جنگ در دفاع مقدس تعریف می‌کند: «دوران انقلاب بود و رضا هر شب بچ ...

نوربالا| اگر می‌خواستند فرار کنند، کلوخ را با نارنجک اشتباه نمی‌گرفتند!

یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس تعریف می‌کند: «دیدم یکی از نیروهایم در حالی که با یک دستش کلوخ و با دست دیگرش شلوارش را نگه داشته، ۲ سرباز عراقی را اسیر کرده و آورده.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، محمدحسین تاکی یکی از فرماندهان و جانبازان دوران دفاع مقدس، تعریف می‌کند: «زمستان سال ١٣٦٤ از اروند گذشتیم و فاو را تصرف کردیم. هنوز کاملاً مستقر نشده بودیم ...

نوربالا| ممکن است شهید شوید و نتوانم از شما حلالیت بگیرم

همرزم شهید رضا قندالی تعریف می‌کند: «رضا شیشه عطرش را کف دست همه رزمنده‌ها می‌مالید و صلوات می‌فرستاد. اما موقع رفتن رازی را برای آن‌ها فاش کرد که همه شوکه شدند.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، رحیم عرفانیان یکی از هم‌رزمان شهید رضا قندالی تعریف می‌کند: «رضا شیشه‌ای در دستش داشت که به شیشه عطر می‌ماند. ساک به دست کنار اتوبوس رزمنده‌هایی که می‌خواستند به ...

نوربالا| کولی دادن یک شهید به مادرش

خواهر یکی از شهدای دفاع مقدس تعریف می‌کند: «یک شب برادرم اصرار کرد که بایدمادرمان را کول کرده و تا خانه ببرد. مادرم مانع او می‌شد؛ اما مرغ داداش یک پا داشت.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، خواهر شهید حسین منتظری از شهدای دوران دفاع مقدس، تعریف می‌کند: «یک شب حسین همراه پدر و مادرم آمدند خانه ما شب نشینی. زمانی که می‌خواستند بروند، به مادرم گفت: «خواهش ...

نوربالا| نیامده‌ام جبهه که بخورم و بخوابم!

خواهر یکی از شهدای نوجوان دفاع مقدس تعریف می‌کند: «عملیات سختی در راه داشتند و فرمانده قصد اعزام برادرم را نداشت. برادرم تا موضوع را فهمید به او گفت: «اگر من را نبرید، روز قیامت شکایت می‌کنم.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، پروین مؤمنی خواهر شهید علیرضا مؤمنی از شهدای دوران دفاع مقدس، به نقل از همرزم برادرش تعریف می‌کند: «در منطقه برفی و صعب‌العبور گرده ...

نوربالا| تو که این همه پدر ما را درآورده‌ای، این هم رویش!

همسر شهید منوچهر مدق تعریف می‌کند: «دیگر طاقت دوری منوچهر را نداشتم و می‌خواستم برای زندگی به جنوب بروم؛ اما پدرم راضی نمی‌شد. سرانجام پسرم نظرش را عوض کرد». به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، فرشته ملکی همسر شهید دوران دفاع مقدس منوچهر مدق تعریف می‌کند: «دیگر نمی‌خواستم ازش دور باشم. به خصوص که فهمیدم خیلی از خانواده‌های بچه‌های لشکر جنوب زندگی می‌کنند. تو ...

نوربالا| اوضاع مالی یک شهید مدافع حرم

همسر شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده تعریف می‌کند: «بعضی وقت‌ها پیش می‌آمد که می‌خواستیم به کسی هدیه بدهیم و به اندازه ۱۵ـ۱۰ تومان بیشتر در خانه موجودی نداشتیم؛ نمی رفتیم. بعد که پول دستمان می‌آمد، می‌رفتیم و کادو هم می‌بردیم.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، همسر شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده تعریف می‌کند: «بود گاهی که در نداری باشیم؛ مخصوصاً زمان تولد فاطم ...

نوربالا‌| بشکند دستی که روی جانباز بلند شود!

یکی از جانبازان جنگ تحمیلی تعریف می‌کند: «ویلچرم را عقب ماشین گذاشته بودم و خودم صندلی جلو نشسته بودم که راننده با یک موتورسوار دعوایش شد. موتورسوار سراغ من آمد و از من خواست پیاده شوم تا دعوا کنیم.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، صفرعلی جلالی یکی از جانبازان دوران دفاع مقدس تعریف می‌کند: «یکی از روزها، ساعت ۱۰ صبح تصمیم گرفتیم با وانت پیکان برادرزاده‌ا ...

نوربالا| جایزه شهید طهرانی مقدم به نیروهایش

یکی از همکاران شهید طهرانی مقدم می‌گوید: «قرار بود در هوای بارانی یکی از کارهایمان را تست کنیم. احتمال انجام شدنش کم بود، اما با موفقیت انجام شد. همه منتظر جایزه حاجی ماندند، اما ...» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، یکی از همکاران شهید حسن طهرانی مقدم پدر موشکی ایران، تعریف می‌کند: «قرار بود تستی را در فضای باز انجام دهیم. همه چیز آماده بود که یک دفعه با ...

نوربالا| خدایا! چرا آبجی‌ها را فضول خلق کردی؟

مادر یکی از شهدای دفاع مقدس تعریف می‌کند: «پسرم آمده بود مرخصی و سرش در اتاقش گرم بود. خواهرش به اتاقش رفت تا سروگوشی آب دهد و سر از کار او در آورد.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، مادر شهید علیرضا سلمانی از شهدای دوران دفاع مقدس تعریف می‌کند: «علیرضا آمده بود مرخصی. خواهرش می‌خواست بداند برادر در خلوت خود چه می‌کند. به بهانه چای به اتاقش که طبقه بالا ب ...

نوربالا| گناهش چیست که زیردست ماست؟

یکی از دوستان شهید رشید جعفری تعریف می‌کند: «در ساختمان بنایی می‌کردیم. یکی از کارگرها که بنیه‌اش ضعیف بود، باید بارهای سنگین را از پله‌ها بالا می‌برد. روزی دیدم رشید این کار را می‌کند. وقتی از او دلیلش را پرسیدم، جواب جالبی داد.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، علی‌گل یوسفی دوست و همکار شهید رشید جعفری از شهدای دوران دفاع مقدس، تعریف می‌کند: «سر ساختمان ...

نوربالا| دوست دارم زنم چریک باشد!

شهید همت برای اینکه همسرش را راضی به ازدواج با خود کند به او گفته بود: «فکر کرده‌ای من خیلی خشکه مقدسم؟ من بعد از ازدواج مانع رشد و فعالیت‌های شما نخواهم بود، دوست دارم همسرم چریک شود.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، ژیلا بدیهیان همسر شهید محمد ابراهیم همت تعریف می‌کند: «مدتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با بچه‌های واحد جذب نیروی دانشگاه اصفهان وارد پاوه ...

نوربالا|‌ چه کسی از جسد می‌ترسد؟

یکی از رزمندگان دفاع مقدس تعریف می‌کند: «یکی از دوستان در جبهه از جسد می‌ترسید و موقع جمع‌آوری پیکر شهدا عقب می‌ایستاد. یک بار خواستم سربه‌سرش بگذارم و به او گفتم: «من حالم خوب نیست، تو جسدها را بیاور بیرون.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، نعمت‌الله پیام یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس، تعریف می‌کند: «سال ۱۳۶۵ وارد جهاد شدم. در قسمت پمپاژ کار می‌کردم. ...

نوربالا| این اذان به کمرت بزند، خروس بی‌‌محل!

یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس تعریف می‌کند: «در جبهه اذان گفتن و برنامه‌ریزی برپایی نماز جماعت را بر عهده من گذاشته بودند؛ اما من ساعت اذان به افق آن منطقه را نمی‌دانستم. برای همین یک ساعت زودتر بیدار شدم و شروع به اذان کردم که ناگهان شیئی خورد پس گردنم!» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه  و مقاومت خبرگزاری فارس، احمدرضا سلیمی از رزمندگان دوران دفاع مقدس تعریف می‌کند: «۱۷ ساله ...

نوربالا| سیگاری‌ها را سوریه نمی‌برند!

شهید مدافع حرم علی‌اکبر شیرعلی سیگاری بود و استرس داشت این موضوع مانع اعزامش به سوریه شود. روزی که فهمید او را به سوریه نمی‌برند، زمین و زمان را به هم ریخت تا راضی شوند و او را برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) اعزام کنند. به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، بچه‌ها در حیاط جمع شده بودند و منتظر بودند اسمشان برای اعزام به سوریه خوانده شود. اسم همه را خواندند بج ...

نوربالا| بفرمایید با بقیه بروید!

یکی از رزمندگان دفاع مقدس تعریف می‌کند: «در منطقه بولدوزری از عراقی‌ها جا مانده بود. که من توانستم تعمیرش کنم. موقع حرکت یکی از نیروها از من خواست همراهم سوار بولدوزر شود که به او گفتم: «نه! بفرمایید با بقیه بروید!» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، عباس کمالی‌پور یکی از رزمندگان دفاع مقدس تعریف می‌کند: «بعد از اتمام عملیات بدر، یک گروه شناسایی ۹ نفره تشکی ...

نوربالا| وقتی جان کری سرکوفت حاج قاسم را به اعراب زد

وزیر خارجه عمان تعریف می‌کند: «چند سال پیش جلسه‌ای با حضور وزیر وقت خارجه آمریکا و وزرای خارجه اعراب برگزار شده بود و وزرا به جان کری غر می‌زدند که شما ما را به ایرانی‌ها فروخته‌اید، جان کری از سخنان آن‌ها عصبانی شد و ...» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، یوسف بن علوی وزیر خارجه عمان تعریف می‌کند: «در مقطعی که آمریکایی‌ها در مسئله برجام به ایران نزدیک شده ...

نوربالا| این انجیرها را کی آورده؟

وزیر امور خارجه ایران تعریف می‌کند: «در دمشق مهمان حاج قاسم بودم و میان صحبت‌هایمان چندتا از انجیرهای روی میزش را خوردم. بعد از آن دیدار سوار هواپیما که شدم، مهماندار یک کارتن انجیر آورد و گذاشت جلوی پایم.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران تعریف می‌کند: «رفته بودم دمشق. قبل از اینکه برگردم ایران، رفت ...

نوربالا| دختر حاج قاسم باید بلد باشد از مردمش دفاع کند

همکلاسی‌های زینب سلیمانی در دانشگاه نمی‌دانستند او دختر چه کسی است. آن‌ها گاهی به حاج قاسم بی‌احترامی‌می‌کردند، اما زینب تنها وقتی صدایش در می‌آمد که کسی راجع به رهبر و انقلاب چیزی می‌گفت. به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، حاج قاسم به بچه‌هایش گفته بود اصلاً حق ندارند برای پیشبرد کارهایشان خودشان را به کسی معرفی کنند. روز اول دانشگاه دست بچه‌ها را می‌گرفت ...

نوربالا| حاج قاسم چریک تهرانی بود یا گارسون کرمانی؟

یکی از همشهریان حاج قاسم تعریف می‌کند: «قبل از انقلاب که حاج قاسم گارسون یک هتل در کرمان بود، روزی با یک پاسبان در افتاد. وقتی مأمور شهربانی آمد تا او را دستگیر کند، پیدایش نکرد. آن‌ها فکر می‌کردند او یک چریک تهرانی بوده.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، علی محمدی یکی از همشهریان سردار سلیمانی تعریف می‌کند: «قبل از انقلاب من و قاسم با هم رفتیم هتل کسری د ...

نوربالا| فوتبال پیرمردها داور نمی‌خواهد!

یکی از آزادگان دفاع مقدس تعریف می کند: «در اسارتگاه موصل فوتبال پیرمردها راه افتاده بود. اما آن‌ها توجهی به قوانین بازی نداشتند و اگر داور به آن‌ها تذکر می‌داد، با او گلاویز می‌شدند.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، علی‌اصغر نامداری یکی از آزادگان دوران دفاع مقدس تعریف می‌کند: «روزی قرار شد پیرمردها در قالب دو تیم در اردوگاه موصل با هم مسابقه بدهند. حاج ...

نوربالا|‌ هر کس کدو می‌دزدد، پای لرزش هم می‌نشیند!

یکی از آزادگان جنگ تحمیلی تعریف می‌کند: «در دوران اسارت تخم کدویی در حیاط اردوگاه کاشته بودم و از آن مراقبت می‌کردم. کدو رسیده بود که متوجه شدم نگهبان‌های بعثی قصد دزدیدن آن را دارند. من هم فکر چاره کردم و ...» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، حسن هارونی‌پور یکی از آزادگان دوران دفاع مقدس تعریف می‌کند: «در کمپ ۵ شهر تکریت عراق دوران اسارتم را می‌گذراندم. ...

نوربالا| حاج قاسم: شما ریش دارید، نوه‌هایم را نبوسید!

کافی بود پسران سردار سلیمانی بچه‌هایشان را ببوسند تا صدای حاج قاسم در بیاید که: «بچه‌های من را بوس نکنید! شماها ریش دارید، بچه‌ها اذیت می‌شوند». به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، «حاج قاسم روی بچه‌ها و نوه‌هایش، به خصوص دخترها، خیلی حساس بود. بعضی شب‌ها زنگ می‌زد، خودش برای نوه‌ها لالایی محلی می‌خواند تا خوابشان ببرد. اگر پیشش بودند هم خودش آن‌ها را روی پا ...

نوربالا| سرباز بعثی فریاد زد: الله اکبر، خمینی رهبر، صدام کافر

یکی از آزادگان جنگ تحمیلی تعریف می‌کند: «وقتی اسیر شدم سرباز عراقی عکس امام(ره) را از زیر کلاهم پیدا کرد. منتظر بودم رگبار ببندد رویم که دستانش را مشت کرد و فریاد زد: «الله اکبر، خمینی رهبر، صدام کافر!» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، مهدی طحانیان اسیر ۱۳ ساله جنگ تحمیلی، درباره دقایق اولیه اسارتش در چنگ سربازان بعث روایت می‌کند: «یکی از سربازها آمد روبه ...

نوربالا| این دیگر کیست؟ من که نشناختمش!

مادر شهید فتح‌الله شهرینی تعرف می‌کند: «پسرم کت و شلوار نو خریده بود. اما بیرون رفت و وقتی برگشت همان لباس کهنه و پر وصله همیشگی تنش بود. وقتی فهمیدم لباسش را هدیه داده است از خودم پرسیدم: «این دیگر کیست؟ من که نشناختمش!» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، مادر شهید فتح‌الله شهرینی از رزمندگان دفاع مقدس تعریف می‌کند:  «از در که آمد، تعجب کردم. توقع داشتم ب ...

نوربالا| انارچینی عروس و داماد به جای کارگرها

همسر شهید کاظم رستگار تعریف می کند: «فردای عروسی‌مان رفتیم باغ پدر کاظم که وقت چیدن انارهایش رسیده بود. کاظم نگذاشت پدرش کارگر بگیرد و خودمان آستین بالا زدیم و انارها را چیدیم.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، همسر شهید کاظم نجفی رستگار فرمانده لشکر۱۰ سیدالشهداء در دوران دفاع مقدس، تعریف می‌کند: «بعد از مراسم عروسی‌مان، سوار ماشین شدیم و به خانه پدر کاظم ...

نوربالا| روایت خواهر شهید حججی از شب خواستگاری او

خواهر شهید مدافع حرم محسن حججی تعریف می‌کند: «فهمیدم محسن و خانمش همدیگر را می‌خواهند. انتخاب همسرش خیلی برایم عجیب بود. توقع داشتم به شیوه سنتی ازدواج کند!» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، زهرا حججی خواهر شهید مدافع حرم محسن حججی تعریف می‌کند: «محسن، حدوداً ۲۰ ساله بود که ازدواج کرد. می‌گفتیم زود است، ولی دل تو دلش نبود. برای خواستگاری انگار روی زمین بن ...

نوربالا| بهتر نبود کادوی تولدم را خشکه حساب می‌کردی؟

همسر شهید مدافع حرم، محمدحسین محمدخانی تعریف می‌کند: «برای تولد محمدحسین همه کادوها را مارک‌دار خریدم و جیبم خالی شد. وقتی کادوهایش را دید، خندید و گفت: «بهتر نبود خشکه حساب می‌کردی می‌دادم هیأت؟» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، مرجان دُرعلی همسر شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی از فردای روز عقدشان خاطره‌ای تعریف می‌کند و می‌گوید: «از قبل می‌دانستم تولدش ...

نوربالا| مادری که نذر کرد تا کومله پیکر فرزندش را تحویل بدهد

خواهر شهید پاسدار «مسعود فراهانی» می‌گوید: کومله خیلی وقت‌ها جنازه شهدای پاسدار را هم تحویل نمی‌داد. به همین خاطر بعد از شهادت مسعود، مادرم خیلی نذر و نیاز کرد تا حداقل جنازه برادرم را تحویل بدهند. به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس،‌ اشرف فراهانی سه داغ بزرگ بر دل دارد. داغ شهادت یک خواهر و برادر و مادرش را. اما خیلی صبور است. خواهر شهیدان پاسدار «مسعود و اقدس س ...

نوربالا| خدمتی که حاج قاسم به مراسم حضرت زهرا(س) کرد

فاطمیه بود و کارگرها برای نظافت سرویس بهداشتی حسینیه بیت الزهرا(س) آمده بوند. حاج قاسم، همه آن‌ها را بیرون کرد. خودش تنها شلنگ دست گرفت، در سرویس بهداشتی را بست و همه جا را شست. به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، فرمانده گردان ۴۲۵ حضرت علی اکبر(ع) دوست و هم‎رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در یکی از مصاحبه‌هایش می‌گوید: «فاطمیه بود، در بیت‌الزهرا(س) کارگر گر ...

نوربالا| تو که شهید بشو نبودی چرا من را به باد کتک دادی؟!

یکی از نیروهای تخریبچی جنگ تحمیلی می‌گوید: یک شب ما داخل سنگر نبودیم که کاتیوشای عراقی‌ها جلوی سنگرمان خورد. نقشه کشیدیم که علی چهرقانی به بچه‌ها بگوید، من در این حمله شهید شده‌ام. به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران درست است که سختی‌های زیادی داشت اما در آن میان کسانی هم بودند که با اندکی شوخی و خنده به رزمنده‌ها روحیه می‌دادن ...

نوربالا| روضه حضرت قاسم در اردوگاه اسرای ایرانی

شبی اسرای ایرانی در یکی از اردوگاه‌های رژیم بعث، روضه حضرت قاسم(ع) راه انداخته بودند. در اثنای روضه، روضه‌خوان گفت: «وقتی حضرت قاسم وارد میدان شد، یکی از سربازان عمر سعد را مثل خیار از وسط نصف کرد!» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، رضاقلی امیری یکی از آزادگان جنگ تحمیلی تعریف می‌کند: «شب جمعه‌ای در اردوگاه موصل ۲ پشت پنجره آسایشگاه نگهبان گذاشتیم و دعای ک ...

نوربالا| می‌شود عقد ما را امام خمینی(ره) نخواند؟

تنها شرط همسر شهید محمدابراهیم همت برای ازدواج این بود که عقدشان را امام خمینی(ره) بخواند. اما شهید همت از او خواهش کرد از درخواستش منصرف شود؛ چرا که وقتِ امام(ره) را با ارزش‌تر از جاری کردن خطبه عقد خودشان می‌دانست. به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، ژیلا بدیهیان همسر سردار شهید محمدابراهیم همت تعریف می‌کند: «عقد ما در ۲۲ دی سال ۱۳۶۰ بود. عقد ساده‌ای بود و ...

نوربالا| امام حسین(ع) آمده بود در خانه‌مان

شهید عباس شیرازی هنوز کودک بود که چادر مادرش را مثل عمامه به سرش بسته و برای بچه‌های محل مجلس روضه‌خوانی راه انداخته بود. وقتی پدرش از او دلیل کارش را پرسید، پاسخ داد: «امروز امام حسین علیه‌السلام آمده بود پشت در خانه‌مان!» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، پدر شهید عباس شیرازی از شهدای ۸ سال دفاع مقدس تعریف می‌کند: «سال‌ها بود که از تاسوعا تا سوم امام حسی ...

نوربالا| نابودی همه علمای اسرائیل، صلوات!

یکی از دوستان شهید ذوالفقاری تعریف می‌کند: «اولین باری که هادی را دیدم، فکر کردم لال است و دلم برایش سوخت. ساعتی بعد شخصی فریاد زد: «نابودی علمای اسرائیل، صلوات.» وقتی رویم را به سمت صاحب صدا برگرداندم، از تعجب خشکم زد.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت، یکی از دوستان شهید مدافع حرم محمدهادی ذوالفقاری تعریف می‌کند: «بار اولی که هادی را دیدم، قبل از حرکت برای اردوی جهادی ...

نوربالا| خدا را شکر کنید یک بی‌غیرت به خواستگاری من نیامده!

فاطمه آباد تصمیم گرفته بود با علی بینا ازدواج کند؛ اما خانواده‌اش رضایت نمی‌دادند. برای اینکه پدر و مادرش را راضی کند، گفت: «او برای دفاع از ناموس و وطنش به جبهه رفته. خدا را شکر کنید که یک بی‌غیرت در خانه ما را نزده!» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، فاطمه آباد همسر سردار شهید علی بینا، از ماجرای ازدواجش تعریف می‌کند و می‌گوید: «هر خواستگاری می‌آمد یک جو ...

نوربالا| کلاهی به بزرگی چادر مسافرتی!

بعضی از رزمنده‌های دفاع مقدس برای اینکه موقع سنگرسازی مورد حمله قرار نگیرند، شگردهای جالبی داشتند. برای مثال کنار سنگرها چند چادر خالی برپا می‌کردند تا حواس هواپیماهای عراقی پرت شود. به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت، غلامحسین مطهری یکی از رزمندگان دفاع مقدس تعریف می‌کند: «سال ۱۳۶۱ با تعدادی از بچه‌های جهاد رفتم جبهه. در تنگه چزابه راننده بیل مکانیکی بودم. در جایی به نا ...

نوربالا‍| ما 7 نفر بودیم نه 2000 نفر!

آخر یکی از عملیات‌های دفاع مقدس به فرماندهی احمد متوسلیان فقط 7 رزمنده مانده بودند و امیدی به پیروزی نداشتند. اما تکبیرگویان پیش رفتند و 45 نفر را هم اسیر کردند. وقتی از یکی از عراقی‌ها دلیل این اتفاق را پرسیدند، پاسخ جالبی داد. به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، سعید طاهریان، یکی از رزمندگان دفاع مقدس تعریف می‌کند: «در عملیات بانی بنوک ما با ۴۰ـ۳۰ نفر حمله ...

نوربالا| صبر حاج قاسم سلیمانی مقابل نیروی ناشی

یکی از فرمانده‌ها در جریان دفاع مقدس، گلایه یکی از نیروهایی را که اشتباهات زیادی داشت به حاج قاسم سلیمانی کرد. حاج قاسم به او گفت: «اگر یه درصد احتمال می‌دی توی این مسیر بمونه و نیروی خوبی بشه، دیگه هیچی نگو.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، سردار حسین فتاحی، جانشین سابق لشکر ۴۱ ثارالله کرمان تعریف می‌کند: «از دست یکی از نیروها کلافه شده بودم. رفتم پیش ح ...

نوربالا| التماس یک رزمنده برای ماشین اصلاحی که موها را می‌کَند

یکی از رزمندگان دفاع مقدس تعریف می‌کند: «در جبهه فقط یک ماشین اصلاح دستی کهنه برای کوتاه کردن مو داشتیم که آن هم موها را می‌کند. یکی از بچه‌ها شخصی که سلمانی می‌کرد را گول زد و موهایش را خراب کرد. سپس ماشین اصلاح را پنهان کرد.»  به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، محمدحسن تاکی یکی از رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس تعریف می‌کند: «سال ۱۳۶۰ در یکی از خطوط پدافند ...

نوربالا| فرار عراقی‌ها با حمله لودرها

پس از یکی از عملیات‌های دفاع مقدس قرار بود 100 متر خاکریز کنده شود، اما رزمنده‌ها زمان از دستشان در رفته و 2 برابر به سمت خاکریزهای دشمن پیشروی کرده بودند. عراقی‌ها فکر کرده بودند لودرها و بولدوزرها تانک‌های ایرانی هستند و از ترس عقب‌نشینی کرده بودند. به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، سعداالله مشایخی یکی از رزمندگان دفاع مقدس تعریف می‌کند: «در یکی از عملیا ...

نوربالا| برادر رفتگر! موسَویو بردار، ببر

شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده در راهپیمایی 9 دی روی دوش دوستش سوار شده و شعار می‌داد: «برادر رفتگر! موسَویو بردار، ببر.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، محسن منظومی یکی از دوستان شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده فرمانده گردان عمار و جانشین تیپ فاطمیون، تعریف می‌کند: «ما در پایگاه بسیج شهدای کهنزا بودیم ولی زیاد به شهرک سپاه می‌‌رفتیم. موقع اغتشاشات ۸۸ رفت و آ ...

نوربالا| امام خمینی(ره) از چه می‌ترسید؟

شهید همت تعریف می‌کند: «دور تا دور امام(ره) جمع شده بودیم و به نصیحت‌هایشان گوش می‌دادیم که ضربه‌ای به پنجره خورد و شیشه شکست. همه ترسیدیم غیر از امام.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، بیسیمچی گردان هنوز نتوانسته بود ترس را از خود دور کند. از تاریکی شب، از تنهایی، از صدای خمپاره و ... می‌ترسید و قلبش تند تند می‌زد. اما حاج ابراهیم همت این طور نبود، انگار ...

شهید آرمان علی‌وردی: آدم نباید سیب‌زمینی باشد

وقتی یکی از هم‌حوزه‌‌ای‌های شهید آرمان علی‌وردی از او خواست درسش را بخواند و برای آرام کردن اغتشاشات به کمک نیروی انتظامی نرود، آرمان به او گفت: «آدم نباید سیب‌زمینی باشد.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، آرمان علی‌وردی طلبه بسیجی بود که در اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱ توسط آشوبگران شکنجه شده و سپس به شهادت رسید. داستانی که می‌خوانید، خاطره‌ای از شهید آرمان علی‌ ...

نوربالا| صدام! بگیر بخواب، فردا هر غلطی خواستی بکن

شبی نیروهای عراقی آب را به سمت سنگرهای رزمنده‌ها در طلائیه پمپاژ کرده بودند. یکی از سربازها که بدخواب شده بود، از سنگر بیرون پرید و گفت: «خدا لعنتت کند صدام! ساعت 11 شب است! بگیر بخواب، فردا هر غلطی خواستی بکن!» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، عباس سالارمحمدی یکی از رزمندگان دفاع مقدس تعریف می‌کند: «در سال ۱۳۶۳ از طرف جهاد به جبهه اعزام شده و در منطقه بستان ...

نوربالا| امام(ره): اگر از موشک فرار کنم به درد رهبری این ملت نمی‌خورم

زمانی که سیداحمد خمینی از امام(ره) خواست به خاطر موشکباران‌های صدام، جماران را ترک کرده و به جای امن‌تری برود، امام گفت: «اگر بمب، پاسدارانِ اطراف منزل مرا بکشد و مرا نکشد، دیگر به درد رهبری این مردم نخواهم خورد.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، در زمان جنگ تحمیلی، موشک‌های رژیم صدام ممکن بود به هر نقطه از تهران، از جمله جماران که امام خمینی(ره) در آن سکونت ...

نوربالا| جواب قاطع احمد متوسلیان در یک نامه رسمی

یکی از رزمندگان دفاع مقدس تعریف می‌کند: «233 اسلحه نو در اسلحه‌خانه داشتیم که باید آن‌ها را تحویل تدارکات می‌دادیم. عملیات هم نزدیک بود اما آن‌ها به ما تجهیزات نمی‌دادند. احمد متوسلیان به آن‌ها گفت: «سلاح داریم! نمی‌دهیم!» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، رزمندگان در ۸ سال دفاع مقدس با چالش‌های زیادی روبرو می‌شدند. یکی از این چالش‌ها کمبود اسلحه برای میدان نب ...

نوربالا| بالاخره ما هم ترکش‌گیر شدیم!

خواهر شهید حسین حیدر تعریف می‌کند: «وقتی حسین مجروح شده و به شهر آمده بود، نمی‌خواست مادرمان متوجه درد او شود. برای همین با خوشحالی می‌گفت: «بالاخره ما هم ترکش‌گیر شدیم!» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، خیلی از کسانی که در جبهه‌های جنگ مجروح می‌شدند، تلاش می‌کردند برای درمان به شهر خود برنگردند تا خانواده‌شان متوجه جراحت آن‌ها نشده و نگران نشوند.  روایتی که ...

نوربالا| اینجا خانمم فرمانده من است!

همسر شهید مدافع حرم علی آقایی تعریف می‌کند: «وارد خانه که می‌شد، اول احترام نظامی می‌گذاشت و همین طور می‌ایستاد! می‌گفت: «اینجا رئیس و فرمانده من تو هستی. تا آزادباش ندهی، همین طور جلویت می‌ایستم.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، یکی از خصوصیات زیبای شهدا، احترام به خانواده، مخصوصاً همسر خود است. گاهی این احترام‌ به جایگاه زنان از طرف شهدا با شیرینی‌هایی همر ...

نوربالا| مدافع حرمی که با پای خودش به اسارت رفت

یکی از رزمندگان تیپ فاطمیون تعریف می‌کند: یک لحظه فکر کردم آن‌ها از بچه‌های جیش السوری هستند که اشتباهی من را دستگیر کردند، تا اینکه فرمانده‌شان فریاد زد: «نه! نه! این اسیر را من گرفتم. مال خودم است.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، به اسارت رفتن در جنگ‌ها همیشه ترسناک و دردناک بوده و هست. اما به اسارت وحوشی مثل تکفیری‌ها رفتن، طور دیگری وحشت دارد.  روایتی ...

نوربالا| وقتی مادر شهید مدافع حرم فکر کرد پسرش زن می‌خواهد

مادر شهید مدافع حرم مجتبی بختی، تعریف می‌کند: «خیلی وقت بود دوست داشتم برای مجتبی آستین بالا بزنم، اما او هیچ وقت زیر بار نمی‌رفت. سرانجام روزی سراغم آمد و گفت: «مامان‌جان؛ آمده‌ام درباره امر خیری با شما مشورت کنم!» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، پای صحبت والدین شهدای مدافع حرم که می‌نشینیم، با یک خاطره مشابه از همه آن‌ها روبرو می‌شویم. آن هم گرفتن اجازه پد ...

نوربالا| صبحانه اسارتگاه همین لیوانی بود که یک‌نفس سرکشیدی

یکی از آزادگان دفاع مقدس تعریف می‌کند: روزی یک اسیر جدید به اردوگاه آوردند. موقع صبحانه یک نصفه لیوان آش به او دادند و او همه آن را یک نفس سر کشید، وقتی فهمید همان نصف لیوان آش صبحانه‌اش بود، باور نمی‌کرد. به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، سختی و مشقتی که اسرای جنگ تحمیلی در اردوگاه‌های عراق مجبور به تحمل آن بودند، نه تنها برای ما عجیب است، بلکه برای رزمندگان ...

نوربالا| شهیدی که زنده به خانه برگشت

یکی از زرمندگان دفاع مقدس تعریف می‌کند: «خبر شهادت مرا به خانواده‌ام داده بودند و آن‌ها منتظر تشییع جنازه بودند! وقتی من را دیدند، نمی‌دانستند گریه کنند یا بخندند.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، در ۸ سال جنگ تحمیلی، مواردی پیش می‌آمد که به اشتباه خبر شهادت یکی از رزمنده‌ها را به خانواده‌ او می‌دادند. روایتی که می‌خوانید، خاطره‌ای از حسین عظیمی، یکی از رزم ...

نوربالا| با پدر موشکی ایران خودمانی باشید!

یکی از همکاران شهید طهرانی‌مقدم تعریف می‌کند: «وقتی می‌دیدم بچه‌ها همان شوخی‌هایی را که بین خودشان می‌کنند با حاج حسن‌آقا هم می‌کنند، ناراحت می‌شدم. اما وقتی خواستم به آن‌ها تذکر دهم، حاج حسن اجازه نداد.»  به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، رئیس بودن سخت است و رئیس خاکی بودن سخت‌تر. روایتی که می‌خوانید خاطره‌ای از یکی از همکاران شهید حسن طهرانی‌مقدم، پدر موشکی ...

نوربالا| وقتی شهید حججی عاشق شد!

یکی از دوستان شهید حججی تعریف می‌کند: «داشتیم کارهای نمایشگاه کتاب را می‌کردیم که خانمی آمد، از ما سؤالی پرسید و رفت. از فردای آن روز محسن به بهانه عکس گرفتن می‌رفت غرفه همان خانم. یک روز آمد و گفت: «می‌خواهم بروم خواستگاری!» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، وقتی دل آدم پیش کسی گیر می‌کند، دیگر نمی‌تواند زندگی خود را بدون او تصور کند. اما گاهی موانع بیشتر از ...

نوربالا| میوه و تخم‌مرغ گندیده برای تمرین نظامی

شهید صدرزاده یک زمین خالی پیدا کرده بود. آن را شبیه زمین پینت‌بال در آورد و با سیم خاردار، خاک و لاستیک، تبدیل به زمین تمرین مبارزه نظامی کرد. به جای اسلحه به ما میوه و تخم‌مرغ خراب داد تا با آن‌ها با یکدیگر مبارزه کنیم. به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، برخی از آدم‌ها اجازه نمی‌دهند هیچ مانعی آن‌ها را در مسیر رسیدن به هدف متوقف کند. آن‌ها به موانع به عنوان چا ...

نوربالا| صیادشیرازی: چرا دعوت بنده خدا از دعوت خدا برای شما مهم‌تر است؟

وقتی شهید صیاد فهمید برخی رزمنده‌ها برای نماز صبح بیدار نمی‌شوند، دستور داد همه قبل از اذان در حسینیه باشند. وقتی همه آمدند خطاب به آن‌ها گفت: شما به دستور من در حسینیه حاضر شدید؛ ولی به امر و دعوت خدا توجه نمی‌کنید! به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، با وجود اینکه به اقامه نماز صبح در روایات مختلف تأکید بسیاری شده و سبک شمردن آن اثر منفی زیادی بر زندگی می‌گذار ...

نوربالا| آدرس خانه‌ات را بده تا دستت را قطع نکنیم

پرستاری از نیروهای امدادی دفاع مقدس تعریف می‌کند: «یکی از رزمنده‌ها در جبهه آسیب دیده بود و باید خانواده‌اش به بالینش می‌آمدند. با این حال قبول نمی‌کرد آدرس آن‌ها را بدهد. مجبور شدیم به او بگوییم قرار است دستش قطع شود!» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، یکی از مشکلاتی که پزشکان و پرستاران جبهه‌های دفاع مقدس با رزمندگان داشتند، این بود که بیشتر آن‌ها نمی‌خواستن ...

نوربالا| خدایا! ما که از یک رتیل می‌ترسیم روز قیامت چه کنیم؟

یکی از جانبازان دفاع مقدس تعریف می‌کند: «در حسینیه دعای کمیل می‌خواندیم که رتیلی بین بچه‌ها افتاد و همه ترسیدند. مداح با همان آهنگ دعا گفت: خدایا! ما که از یک رتیل انقدر می‌ترسیم، چطور عذاب تو را در روز قیامت تحمل کنیم؟ به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، تحمل گرما و حشرات موذی که برای خود میهمانی دسته‌جمعی می‌گرفتند، در بیابان‌های جنوب کشور کار راحتی نیست. رزمن ...

نوربالا| تقاضای کفش پاشنه بلند برای اعزام به جبهه!

شهید حسین بابایی‌مقدم قد کوتاهی داشت و سنش هم هنوز به سن جبهه نرسیده بود. تا قد و قواره او را می‌دیدند، اجازه نمی‌دادند به جبهه برود و او را به خانه برمی‌گرداندند. به همین دلیل دنبال کفش پاشنه بلند می‌گشت تا قدش را بلندتر کند! به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، در هشت سال دفاع مقدس، خانواده‌های زیادی برای اینکه نگذارند پسرشان که هنوز به سن قانونی نرسیده به جبهه ...

نوربالا| فرار کردنتان طبیعی بود!

یکی از رزمندگان دفاع مقدس تعریف می‌کند: با بچه‌ها نشسته بودیم و کمپوت می‌خوردیم که عراق حمله کرد. ما هم سیدصادق که فردی جانباز بود را فراموش کردیم و به سمت سنگر دویدیم. وقتی برگشتیم و او را بردیم. می‌گفت: «فرار کردنتان طبیعی بود، برگشتنان طبیعی‌تر!» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، در جبهه‌های جنگ هشت سال دفاع مقدس، رزمندگان هر چقدر که از جان خود دل بریده بود ...

نوربالا| دشواری‌های رساندن خبر فوت فرزند یک رزمنده به او در آستانه عملیات

یکی از همرزمان شهید مهدی زندی تعریف می‌کند: می‌خواستم خبر فوت پسرش را به او بدهم. وقتی دیدمش خودش فهمیده بود پسرش مرده، اما خوشحال بود و می‌خندید. می‌گفت بچه امانت خدا بوده، حالا هم خدا او را از من پس گرفته. به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، در زندگی هر یک از شهدا که کندوکاو کنید متوجه یک خصوصیت مشترک بین همه آن‌ها می‌شوید و آن هم دل بریدن از تعلقات دنیوی اس ...

نوربالا| همه از تکفیری‌ها می‌ترسند تکفیری‌ها از ایرانی‌ها

شهید مدافع حرم محمودرضا بیضائی می‌گوید: روزی یکی از تکفیری‌ها مجروح شده بود. بالای سرش رفتیم. تا چشمش به ما افتاد، هر چه از دهانش در آمد نثار ما کرد. یکی از بچه‌ها جلو رفت و در گوشش گفت: ما ایرانی هستیم. این را که گفت، دیگری صدایی از او در نیامد! به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس،  یکی از منفورترین و ترسناک‌ترین موجودات عصر حاضر، تکفیری‌هایی هستند که بدون اینکه ...

نوربالا| خونسردی حسن طهرانی‌مقدم، پدر موشکی ایران هنگام تست ناموفق یک پروژه

وقتی پروژه‌ای که شهید حسن طهرانی‌مقدم و تیمش ماه‌ها روی آن کار کرده بودند، بخاطر ایراد یکی از قطعات، جلوی چشم سرمایه‌گذاران شکست خورد، حاج‌حسن رو به مهندسانش کرد و گفت: خدا را شکر که بقیه ۹ قطعه درست کار کردند. به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، به هر دستگاه و نهادی که سر بزنید ممکن است مدیرانی ببینید که بخاطر هر شکست کوچک، زیردستان خود را به روش‌های مختلف تحت ...

نوربالا| دعوای صوری برای سر دادن شعار مرگ بر شاه!

سال 1357 خفقان در شهر نوشهر موج می‌زد و کسی جرأت نداشت به خیابان آمده و علیه شاه شعار دهد. شهید محمدباقر سنگاری ترتیب یک دعوای صوری را داد تا مردم دورش جمع شوند و با یکدیگر شعار مرگ بر شاه بدهند. به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، از آن جا که مدت زیادی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که جنگ تحمیلی شروع شد، بسیاری از رزمندگان دفاع مقدس در تظاهرات ضد ستمشاهی نیز شر ...

نوربالا| برو بچه، خودت هم‌ قد آرپی‌جی هستی!

۱۴ سال بیشتر نداشت. برادر بزرگترش فرمانده گروهان بود. باهم به جبهه رفته بودند. برای رفع خستگی برادرش، آرپی‌جی را از او می‌گرفت در حالی که خودش هم‌قد آرپی‌جی بود. به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، ۱۴ سال بیشتر نداشت؛ اما خوب درک می‌کرد که نباید جبهه را خالی بگذارد. با برادر بزرگتر و رفیقش ‌برای بازدید به مناطق جنگی رفته بود. وقتی برگشت، دیگر نمی‌توانست پشت میز نیمکت ...

نوربالا| سردار سپاهی که مادرش فکر می‌کرد جاروکش است

مادر شهید ناصر قاسمی می‌گوید: هر وقت از ناصر می‌پرسیدم در سپاه چه کار می‌کنی؟ می‌گفت جارو می‌کشم. روزی به مسجد رفتم و دیدم ناصر در حال سخنرانی است. از دیگران پرس و جو کردم و متوجه شدم او یکی از سرداران سپاه است! تصویری از شهید ناصر قاسمی به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، خیلی از کسانی که در جبهه‌های جنگ دفاع مقدس مقام فرماندهی داشتند، دوست نداشتند کسی متوجه ...

نوربالا| قول شهید حاج‌امینی برای شفاعت یک پزشک

شهید «امیر حاج‌امینی» در منطقه فاو مجروح شده بود. ترکش، پشت زانوی او بود و پزشک‌ها گفته بودند در صورت انجام عمل جراحی، احتمال 80 درصد قطعی و فلج پا وجود دارد. به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، عکس شهید «امیر حاج‌امینی» یکی از ماندگارترین و زیباترین عکس‌های دوران دفاع مقدس است. عکسی که در آن شهید پیشانی‌بند «یا حسین» روی پیشانی‌اش بسته بود. عکس امام خمینی(ره) را روی ...

نوربالا| گواهینامه برای رانندگی با فرغون!

یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس تعریف می‌کند: بچه ها دوست داشتند برای سپاه رانندگی کنند. روزی وارد آسایشگاه شدم و گفتم: کی گواهینامه دارد؟ یکی دستش را بالا برد و پرسید: مشخصات ماشین چیست؟ گفتم: فرغون! به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، شاید فکر کنید رزمندگان دوران هشت سال دفاع مقدس در جبهه‌های جنگ فرصت و یا حتی روحیه‌ای برای شوخی با یکدیگر نداشتند. روایتی که می ...

نوربالا| آنقدر داد بزنید تا جانتان بالا بیاید!

یکی از جانبازان دفاع مقدس تعریف می‌کند: قرار بود در جزیره مجنون یک کیلومتر زمین را هموار کنم؛ غافل از اینکه کلنگ بلدوزر با زمین درگیر است و آن را شخم می‌زند. بچه‌ها سعی می‌کردند با داد و هوار به من بفهمانند دارم چه می‌کنم. به آن‌ها گفتم آنقدر داد بزنید تا جانیان بالا بیاید! به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، رزمندگان دوران دفاع مقدس، علی‌رغم حماسه‌هایی که می‌آف ...

نوربالا| شهیدی که بخاطر روضه حضرت زهرا(س) خود را شبیه دخترها می‌کرد

در کتاب «یکصد خاطره از شهید ردانی‌پور» آمده: «با اینکه سنش کم بود، روضه حضرت زهرا(س) راهش نمی‌دادند، می‌گفتند پسر نباید به مجلس زنانه بیآید. او هم چادر سر می‌کرد تا کسی نفهمد دختر نیست.» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، برخی شهدا در دوران کودکی خود دست به ابتکاراتی می‌زدند که مرور آن‌ها خالی از لطف نیست. داستانی که می‌خوانید روایتی از کودکی شهید مصطفی ردانی‌پ ...

نوربالا| گلوله‌ام به هدف نخورد، آبروی جمهوری اسلامی می‌رود

شهید بیضائی برای برادرش تعریف می‌کرد: «به نظامی‌های سوری گفتم همان نقطه‌ای را که نمی‌توانید بزنید، همان جا را هدف قرار می‌دهیم! می‌خواستم اجرای آتش بکنم که توی دلم گفتم «خدا کند به هدف بخورد»؛ اگر نخورد آبروی جمهوری اسلامی می رود!» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، شهدای مدافع حرم علاوه بر اینکه نماد غیرت دینی‌اند، نماد غیرت ملی نیز هستند. داستانی که می‌خوانید ...

نوربالا| وقتی شهید باکری و شهید همت یکدیگر را ساواکی فرض کردند!

حمید با کری به برادرش مهدی گفت: نزدیک مرز ایران بودم که چشمم به جوان لاغر و چشم درشتی افتاد. فکر کردم نکند ساواکی باشد! به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، برخی شهدا در دوران حیات دنیوی‌شان روابطی با هم داشتند که مرور آن‌ها خالی از لطف نیست. داستانی که می‌خوانید خلاصه روایتی از کتاب «آقای شهردار» نوشته داوود امیریان است که با محوریت سه شهید مهدی باکری، حمید باکر ...

نوربالا| آشی که شهید همت برای سرلشکر زمان شاه پخت!

هم‌خدمتی شهید همت تعریف می‌کند: سرلشکر پادگان ما اجازه نمی‌داد سربازها روزه بگیرند. ابراهیم را مجبور کرد سر ظهر یک لیوان آب بنوشد. ابراهیم گفت: آشی برایش بپزم که یک وجب روغن رویش باشد.‌ به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، شهید ابراهیم همت یکی از معروف‌ترین و محبوب‌ترین شهدای دفاع مقدس است که داستان‌های زیادی درباره او خوانده و شنیده‌ایم. روایتی که می‌خوانید خلاص ...

نوربالا| برو از بقالی سکوی موشکی بخر!

یکی از همکاران شهید طهرانی‌مقدم تعریف می‌کند: حاج‌حسن رفت و به متخصص‌ها اصرار کرد که تعداد بیشتری سکوی موشکی بسازند. آن‌ها هم که توانایی این کار را نداشتند،‌ به او گفته بودند: «اگه خیلی اصرار داری، می‌تونی از سوپرمارکت بغل بخری!» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس،‌ یکی از اعجاز شهدا و کسانی که  خالصانه برای رضای خدا و خدمت به خلق قدم بر می‌دارند، به سرانجام رسا ...

نوربالا| من یک توریست هستم که زنم را گم کرده‌ام!

یکی از دوستان محسن حججی تعریف می‌کند: «در حرم جمکران یکی از روحانیان را دست انداختم و با کلمات من‌درآوردی و لحنی مضطرب با او ایتالیایی صحبت کردم. محسن آمد و ترجمه کرد: می‌گوید توریست است و زنش گم شده!» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس،‌ بین مردم ایران کسی نیست که شهید مدافع حرم محسن حججی و ظاهر آرام و سر به زیرش را نشناسد؛ با این وجود او هم شیطنت‌های خودش را د ...

نوربالا| ثواب حسرت جا ماندن از نماز جماعتت را بده به من!

یکی از جانبازان دفاع مقدس تعریف می‌کند: یک بار در جبهه به نماز جماعت نرسیدم. ایستادم و با حسرت به صفوف نماز نگاه کردم. یکی از رزمنده‌ها متوجه شد و در گوشم زمزمه کرد: «ثواب غبطه‌ات را با ثواب نماز جماعتی که خواندم عوض می‌کنم!» به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، روایتی که می‌خوانید خلاصه‌ای از یکی از خاطرات قاسم عباسی، جانباز شیمیایی و رزمنده گردان تخریب لشکر ۲۷ ...

نوربالا| مسخره‌ها! ما آمده‌ایم دعوا ببینیم

دوست شهید مدافع حرم می‌گوید: به محض این که دو نفر در خیابان یقه یکدیگر را می‌گیرند، کلی آدم برای تماشا دورشان جمع می‌شوند! ما که اصلاًً از این کار خوشمان نمی‌آمد تصمیم گرفته بودیم نقشه‌ای پیاده کنیم تا درس عبرتی برای چنین آدم‌هایی باشد. به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، بسیاری از شهدا به خصوص شهدای مدافع حرم در طول زندگی قبل از شهادتشان، در کنار پرورش مهارت‌ها ...

مهمترین اخبار ایران و جهان: