نیوز سیتی!
05 شهریور 1402 - 15:35

قصه «هزار و چهارصد و شصت کیلومترراه» برای رسیدن به یار

اربعین رفتن حتی در سخت‌ترین شرایط، شده یکی از ویژگی‌های آدم‌های خوشبخت، کجای دنیا میلیون‌ها میلیون نفر را دیده‌اید که باتحمل سخت‌ترین شرایط و گرمای ۵۰ درجه بخواهند با پای پیاده این‌همه راه بروند برای دیدن کسی آخر هم نتوانند درست‌وحسابی کنارش باشند.

به گزارش خبرگزاری فارس از بجنورد، مهدیه یزدانی، به رقم‌های توی حسابم نگاه می‌کنم و به لیست کسانی که از ایشان پول می‌خواهم را مرور می‌کنم، بعضی‌هایشان چند ماه است که حق‌الزحمه‌ام را نداده‌اند و هر بار که می‌پرسم امروز و فردا می‌کنند! حالا این منم که روی آن را ندارم که خبر پولی را حقم است بگیرم.

با فضه، دوستم را می‌گویم، که صحبت می‌کنم اولین خاطره‌هایم از سفر پارسال سختی و مریضی و گرمازدگی و تاول پاهایم است. از روزهای داغ تا شب‌های یخ که این وسط ترک می‌خوردیم از شدت گرما، برای امسال هیچ برنامه‌ای ندارم. یادم می‌آید پارسال از حجم آدم‌ها و جمعیت نتوانستم خوب زیارت کنم و بغض زیارت ناتمام آن‌هم در اولین تشرف به کربلا به جانم ماند.

هر بار یاد خاطراتش می‌افتادم اولین چیزی که به ذهنم می‌آمد فقط تعداد دفعاتی بود که از سفرم پشیمان بودم، البته انتخاب کاروان هم در این مورد بی‌تأثیر نبود.

معطلی‌های فراوان خروج از مرز، شب‌های تاریک و ماشین‌هایی که نمی‌دانیم کدام درست است و کدام نیست، آدم‌هایی که گاهی با ایماواشاره هم‌زبان همدیگر را نمی‌فهمیم، راه دور و گرمای عجیب و غریبش که برای ما حسی جدید داشت، نداشتن جای خواب، مسیرهای بسیار شلوغ، خیلی خیلی شلوغ، حالت تهوع و گرمازدگی، تاول پا و شمردن عمودها! آخ چه حس قشنگی بود...

شمردن عمودها...

اما فضه می‌گوید حتی اگر شرایطش را داشته باشد هم نمی‌رود، از حال خراب سال گذشته‌اش در سفر پشیمان است نمی‌خواهد خودش و خانواده را اذیت کند.

من اما این نظر را ندارم، با همه‌ی سختی‌هایش، با همه‌ی چند باری که درراه جانم به لبم رسید و به خودم قول دادم دیگر هرگز در این شرایط به این کشور سفر نکنم، با همه‌ی اتفاقات طاقت‌فرسایش تنها یک مشکل داشتم، بلیت‌های اتوبوس که قیمتشان تا آسمان هفتم می‌رسد. اگر پولم جور می‌شد می‌رفتم، اما اوضاع جور دیگری می‌گفت...

ناگفته نماند، خبر می‌رسد فضه‌ای که حتی در صورت بودن شرایط هم‌دلش نمی‌خواست برود، حالا کرمانشاه است و تا فردا مینشید وسط ایوان نجف. می‌بینی؟ دیوانگی چه احساس قشنگی است!

هرکسی را می‌بینی دنبال گذرنامه است، انگار حتی اگر کسی قصد رفتن هم ندارد بازهم دنبال گذر موقت است به امید اینکه شاید دری به تخته خورد و در میان محالات اتفاقی خوش بیافتد، گرهی باز شود، نوری بتابد و راهی شود.

اربعین میری؟!

اولین سؤال آدم‌ها وقتی به هم می‌رسند این است: اربعین میری؟!

اربعین رفتن حتی در سخت‌ترین شرایط شده یکی از ویژگی‌های آدم‌های خوشبخت، طوری که وقتی کسی جواب این سؤال را با ان‌شاءالله بدهد آدم خوشبختی است که یار او را طلبیده است.

کجای دنیا میلیون‌ها میلیون نفر را دیده‌اید که باتحمل سخت‌ترین شرایط و گرمای ۵۰ درجه و هزینه‌ای بسیار بیشتر از روزهای عادی بخواهند با پای پیاده این‌همه راه بروند برای دیدن کسی آخر هم نتواند درست‌وحسابی کنارش باشند، در شلوغی و خستگی فراوان سلام بدهند و برگردند؟

و عجیب‌تر در کجای دنیادیده‌اید که هزار جور بلا سرشان بیاید و باز برای جا ماندن از سفر شلوغ پردردسر طاقت‌فرسا گریبان‌چاک دهند و نذرونیاز کنند؟

دیوانه‌ایم نه؟ ما دیوانه‌ی حسینیم...

تازه یک چشمه‌ی دیگرش را برایتان بگویم، هزار و چهارصد و شصت کیلومتر راه، اصلاً هم شوخی نیست، برگردید و یک‌بار دیگر بخوانید. بله، هزار و چهارصد و شصت کیلومتر راه، این نزدیک‌ترین مسیر از بجنورد به مهران است!

۱۷ ساعت و نیم طول می‌کشد. خنده‌دار است؟ اصلاً. شوخی است؟ اصلاً! مگر می‌شود تنهایی بنشینی پشت فرمان و همه‌ی راه را یک‌تنه رانندگی کنی و بعد هم ۳روز پیاده‌روی و تاول پا و گرمای ۵۰ درجه و مریضی و حال خراب و بعد هم همین راه را برگری، همین هزار و چهارصد و شصت کیلومتر راه را؟ بله می‌شود اگر پای حب حسین در میان باشد می‌شود.

مثل هزاران زائر خراسان‌شمالی که هر اربعین از سختی راه می‌گویند و هر بار با شوق اولین زیارت برای اربعین و رسیدن به مرکز جهان در ۱۰مین روز صفر بار سفر می‌بندند، مردم خراسان‌شمالی هم سهم زیادی از پارکینگ‌های مهران و شلمچه و خسروی رادارند.

و این تازه اول راه است و آمادگی برای یک هفته بعد، از اربعین که برمی‌گردند رسیده نرسیده دست‌زن و بچه را می‌گیرند یا علی به سمت خورشید ایران. حتماً فاصله‌ی نجف تا کربلا را میدانید، محض یادآوری ۸۰ کیلومتر است و همه‌ی این‌هایی که گفتیم و شنیدید داستان‌های پیاده‌روی ۳روزه عشاق اباعبدالله است، حالا از عشق دیرینه‌ی خراسانی‌ها بگویم از ۲۷۴ کیلومتر راه، از ۴ ساعت رانندگی بدون وقفه، از یک هفته پیاده‌روی، بله یک هفته پیاده‌روی مردم شمال خراسان برای رسیدن به مضجع شریف نور مشهد.

از عشقشان برای دیدن دسته‌های عزای چهل و هشتم و گروه‌گروه هیئتی که ازاینجا راه می‌افتد تا روبروی گنبد امام رضا (ع) عرض ادب کنند.

چهل و هشتمی که اربعین عراقی‌هاست در خاک ایران.

رشته‌ی افکارم مرا پرت می‌کند بین اعداد تاریخ گذرنامه، هنوز یک سال فرصت هست، دستمزد دو هفته تلاش بی‌وقفه‌ام می‌شود دینارهایی که توی دستم گرفته‌ام و هیچ نفهمیدم چه چیزی و چه زمانی مرا به اینجا کشانده، تنها احساسم در لحظه مهدیه ایست سرشار از ذوق که می‌خواهد زنگ بزند و به هرکسی که از شادی‌اش خوشحال می‌شود بگوید دینار عراقی گرفته، می‌خواهد بگوید او پول کربلا را دارد، دارد کوله سفر می‌بندد، می‌خواهد با هرکسی که در نبودش چشم‌انتظار اوست حرف بزند، دلش می‌خواهد وسط پیاده‌رو به آدم‌ها بگوید بایستند و به اویی نگاه کنند که یار طلبیده‌اش، به کسی که راهی کربلاست...

حالا نوبت چیدن مهم‌ترین وسیله‌هاست، قرآن، تسبیح، مهر تربت و سنجاق و پنس‌هایی که برای دختران خادم عراقی گرفته‌ایم، از استرس فردا خوابم نمی‌برد و برای بار چندم استوری دوستانم را باز می‌کنم که راهی شده‌اند، فکر می‌کنم که چقدر حلالیت قبل کربلا قشنگ است، چقدر شبی که از ذوق فردا خوابت نبرد بی‌قراری خوبی است، چقدر آدم موقع این‌جور رفتن‌ها عزیزتر می‌شود؛ این رسم دیرینه‌ی کربلاست،

رفاقت با حسین عزیزت می‌کند!

پایان پیام/ی

منبع: فارس
شناسه خبر: 1471696

مهمترین اخبار ایران و جهان: