چه در تابستان آتشین کویر، آجر روی آجر بگذارند و محرومی را خوشحال کنند، چه لباس سفید بپوشند و بیماری را مداوا کنند، یا جانشان را کف دستشان بگیرند و بیپروا به خط دفاع بزنند ... از بسیجی چیزی بهغیر از بوی سیب و دارچین باقی نمیماند!
خبرگزاری فارس کرمان - بسیجی میتواند در صحنههای متفاوتی معنا و مفهوم پیدا کند، در این سالیان اخیر با کارهای مختلفی از آنها آشنا شدیم، از سازندگی و درمانی گرفته تا آموزشی و مالی ...
هر کجا بوی بهار را شنیدیم و دنبالهاش را گرفتیم به عطری رسیدیم که از چفیه بسیجی ساطع شده است.
چه در تابستان آتشین کویر، آجر روی آجر بگذارند، با سیمان و ملات جایی را بسازند و محرومی را خوشحال کنند، چه لباس سفیدشان را به تن بزنند و وسایلشان را بردارند و بیماری را مداوا کنند.یا جانشان را کف دستشان بگیرند و بیپروا به خط دفاع بزنند ... از آنها چیزی بهغیر از بوی سیب و دارچین باقی نمیماند!
شاید نمونه آن شهید علی عرب باشد، نوجوان کرمانی که در دفاع مقدس زنده زنده سوخت و از او و وسایلش، دو کف پوتین نسوز باقی ماند!
علی ۱۶ سالش بود که در عملیات کربلای یک شرکت کرد، او کوله پشتیاش را پر از آرپیجی و نارنجک کرد، در میدان مین، کنار همرزمانش قدم گذاشت، دشمن ۲۰۰ متری آنها قرار داشت، ناگهان گلولهای به کولهاش میخورد و آتش میگیرد. به سرعت روی زمین دراز میکشد و دهانش را محکم میگیرد، چفیهای را در دهانش فشار میدهد تا هیچ صدایی از او بلند نشود و عملیات لو نرود ... میسوزد و به آسمانها میرود.
بسیجی همین است، نمیدانم پاداشش چقدر زیاد است اما این را شنیدهام که امام با آن کارهای عظیمش، با رد پای بزرگی که در اسلام از خود بر جای گذاشت، فرموده است: «از خداوند میخواهم، من را با بسیجیانم محشور کند»
پایان پیام / ۸۰۰۶۵ / ش