نیوز سیتی!
28 فروردین 1402 - 11:30

نجوای عاشقانه روزه اولی ها با خدا/ سفره‌های افطاری که توسط روزه اولی‌ها پهن می‌شود

پسران نوجوان پله ها را دو به یکی کرده و بالا و پایین می روند، می پرسم طبقه بالا چه خبراست؟ می گوید آنجا پاتوق فرهنگی ما بچه مسجدی‌هاست، اگر برای افطار آمده‌اید بفرمائید داخل دم در بد است.

خبرگزاری فارس- تبریز، معصومه درخشان- ماه دوست داشتنی خدا چقدر دوست داشتنی‌تر و عزیز می‌شود وقتی در لحظه‌های ناب دعا و نیایش صدای ملکوتی و روح‌بخش ربنا عطر و بوی معنویت در خانه‌ها و کوچه‌ها می‌پاشد و سر سفره‌های افطار دست‌های نیاز دعا به درگاه آن بی‌نیاز بلند شده  و می‌گوئیم" اللهم لک صمنا و علی رزقک افطرنا فتقبل منا انک انت السمیع العلیم".

چقدر زیباتر و قشنگ‌تر می‌شود وقتی ضیافت افطار مهمان و همنشین سفره افطار نوجوانانی باشی که دل در گرو محبت خدا دارند و هنگامی که صدای ربنا در آسمان ملکوت می‌پیچد دست‌های دعا و لب‌های نیایشگران برای ظهور منجی عالم دعا کرده و جانانه می‌گویند" اللهم عجل لولیک الفرج".

تماشای چنین صحنه‌های نابی دل آدم را می‌برد تا آسمان‌ها، دیگر نمی‌خواهد ماه مهمانی خدا تمام شود، ماهی که درهای رحمت الهی بر روی بندگان باز شده است.

برای مراسم افطاری ساده مسجد حاج اسد دعوت شده‌ام، مراسمی که بانیان آن نوجوانان ۱۰ تا ۱۷ ساله هستند. آقا پسرهایی که اعضای هیات " مهدی یاران" بوده و حال و هوای روزه گرفتن‌های این روزهایشان تعریف کردنی و دعاها و مناجات هایشان خریدنی است.

در محله کوچه باغ تبریز قدم می‌زنم، محله‌ای با بافت سنتی که به اصطلاح هر دو قدم یک بار گلدسته‌های مسجدی خودنمایی می‌کند.

محله کوچه باغ دارای بیش از ۱۰ مسجد است که معروف‌ترین آن‌ها مسجد حاج اسد، حاج آقابالا، آقا میرمحمدعلی، حاج قیمعلی، الله وردی‌خان است. مسجد الله وردی‌خان در سال ۱۳۹۰ به عنوان میراث فرهنگی باقیمانده از دوران قاجار ثبت ملی شد.

در کنار مساجد مشهور در این محله،  کوچه باغ به دسته‌های بزرگ و پرشور عزاداری ماه محرم در سطح شهر زبانزد است.

از میان مساجد محل عبور کرده و خود را به مسجد حاج اسد می‌رسانم. هنوز نیم ساعتی به افطار مانده است، اما از شور و حال نوجوانانی که جلوی مسجد ایستاده‌اند می‌توان حدس زد که حال دل‌شان با رفت و آمد به مسجد خوب می‌شود.

هفت، هشت نفر از پسران نوجوان  ۱۲، ۱۳ ساله مدام به این طرف و آن طرف می‌روند، به مسجد رفته و بیرون می‌آیند، پله‌ها را دو به یکی کرده به طبقه بالا می‌روند.

بفرمائید داخل، دم در بد است

در همان ورودی از یکی از آنها می‌پرسم طبقه بالا چه خبر است؟ در حالی که از دیدن یک خانم در قسمت آقایان مسجد تعجب کرده می گوید طبقه بالا پایگاه بسیج مسجد است، یعنی پاتوق فرهنگی ما بچه مسجدی‌ها.

می‌گویم خب از برنامه افطار چه خبر؟ به مسجد اشاره کرده و می‌گوید بفرمائید داخل مسجد. منتظر ادامه حرفش هستم که بگوید بفرمائید داخل دم در بد است. ولی او به همان یک جمله اکتفا کرده و با دوستش حرف می‌زند. 

به سراغ امام جماعت مسجد حاج آقای اصولی رفته، سلام و علیک کرده و در صندلی کنار دیوار می‌نشینم.

 

سفره‌های افطار در سه ردیف پهن شده، یکی از این سفره ها ویژه نوجوانان روزه اولی و اعضای هیات "مهدی یاران" است.  تعدادی از آنها که زودتر آمده‌اند دور سفره نشسته‌اند. 

نیم نگاهی به آشپزخانه می‌کنم آقا باقر به تنهایی نشسته و در فرصت باقی مانده تا افطار پنیر پاستوریزه تکه تکه شده به همراه دو عدد خرما در پیاله‌های کوچک یک بار مصرف می‌گذارد.

امیر محمد و دو دوستش در حالی که باهم حرف می‌زنند نان بربری، لواش و سبزی خوردن  را در کیسه فریزر به صورت جداگانه برای هر نفر بسته بندی می‌کنند.

دقایقی بعد کار بسته‌بندی تمام می‌شود آقا پسرها مشغول چیدن سفره‌ها می‌شوند. یکی از آقا پسرها با نظم خاصی بشقاب‌های گل سرخ زیبا و خاطره انگیز و قاشق‌های فلزی را پشت سر هم و در یک ردیف در سفره قرار می‌دهد، پشت سر او دوستش نان بربری و لواش‌هایی که در آشپزخانه به صورت منظم به قسمت‌های کوچک‌تر تقسیم شده است را در سفره می‌چیند.

همچنان که نوجوانان در حال تدارک سفره افطار هستند کم‌کم مهمانان از راه می‌رسند.

تا مسجد شلوغ نشده پیش نوجوانان هیات " مهدی یاران" می‌روم. آنها قبل از اذان در حال تلاوت قرآن هستند. سلام و علیک کرده و می‌نشینم.

نوجوانان یکی یکی به جمع ما اضافه می‌شوند، وقتی می‌آیند از کمدهای تعبیه شده در مسجد یک رحل و یک جلد کلام الله مجید را برداشته و با خود می‌آورند. رحل را باز کرده و قرآن‌کریم را روی آن قرار می‌دهند. دقت که می‌کنم می‌بینم همه آقا پسرها سوره حمد را باز کرده اند، تازه متوجه می‌شوم همه آنها به ترتیب سوره حمد را می‌خوانند.

در هیات مهدی یاران چه می‌کنید؟

منتظر می‌شوم تا تلاوت سوره حمد تمام شود. می‌گویم خب ازحال و هوای رمضان چه خبر؟ در هیات مهدی یاران چه می‌کنید؟

با طرح این سئوال به همدیگر نگاه کرده و با حالت خاصی نگاه‌ها به سمت امیرمحمد نشانه می‌رود، یعنی اینکه تو بگو در هیات چکار می‌کنیم. حالا با تایید دوستان امیرمحمد در مقام سخنگوی هیات وارد گفت‌و‌گو و به اصطلاح وارد مذاکره می‌شود.

یک لحظه فکر می‌کنم الان امیرمحمد مثل این دولتمردان شروع می‌کند عارضم خدمت شما که ... جانم برایتان بگوید که ...ما اینجا خدمتگزار نوجوانانیم و ...

یا شروع کند عملکرد طویل و عریض دوستانش را تشریح کند و در آخر کلی وعده و وعید دهد که اگر خدا بخواهد ما اقدامات زیادی تدارک دیده‌ایم که سر وقتش انجام می دهیم و از این حرف‌ها.

در افکار خودم غرق بودم که طاها رشته افکارم را پاره کرد و گفت خانم امیرمحمد هم سنش از ما بزرگ‌تر است و هم اینکه در همه مراسم‌ها شرکت می‌کند بهتر می‌تواند توضیح دهد.

حرفش را قبول کرده و می گویم خب آقا امیر محمد سخنگو شما برایمان تعریف کن در دنیای نوجوانی شما و دوستانت در هیات چه می‌گذرد.

 

ما اینجا تفریح می کنیم

امیرمحمد در حالی که از حرفم خنده‌اش گرفته می‌گوید: چهارسال است عضو هیات " مهدی یاران " هستم، شاید فکر کنید که من و دوستانم در این هیات فقط عزاداری یا مداحی می‌کنیم. این طرز فکر اصلا درست نیست. ما در اینجا بیشتر تفریح می‌کنیم.

در سالن ورزشی مدرسه سمیه محله کوچه باغ، هفت سنگ، وسطی، فوتسال، پینگ پونگ، فوتبال دستی، دارت و کلی بازی‌های دیگر انجام می‌دهیم، تازه به استخر و شنا هم می‌رویم.

در کنار بازی، تفریح و هیجان کلاس قرآن و احکام هم داریم در کنار آن کلاس سواد رسانه هم برگزار می‌شود که همه ما شرکت می‌کنیم و کلاس خیلی خوب و مفیدی است.

امیرمحمد که در حال تعریف کردن است طاها اشاره می‌کند چرا اردوها را نمی‌گویی؟ و آقای سخنگو ادامه می‌دهد: اردوهای تفریحی و زیارتی هم حالمان را خوب می‌کند. در طی  سال چند بار به اردو می‌رویم. معمولا طبیعت گردی و روستاهای نزدیک که جنبه گردشگری دارند می‌رویم. مثلا روستای اسپراخون و  امند رفته‌ایم، راستی ما کوهنوردی هم می‌کنیم و به عینالی می‌رویم. اردوی زیارتی قم، مشهد و جمکران هم که دیگر حسابش جداست. کلا ما برای اردوهای مسجد پایه ایم و کلی خوش می‌گذرد.

امیر محمد وقتی جمله اش تمام می شود می گوید خانم خبرنگار اجازه بده اول دوستانم را معرفی کنم و من هم می‌گویم بفرما.

طاها حسینی، سهند علیپور، احسان نظامی پور، مهدی یار ساعی، امیرمحمدبهزادپور، علی احمدی، رادین شفیع پور، امیررضاباقرزاده، میلاد قره زاده، امیرحسین سید عالی‌پور و امیرمحمد فرج پور دانش‌آموزان کلاس چهارم، پنجم، ششم و هفتم هستیم. البته تعدادی از اعضای هیات نیامده‌اند، احتمالا هنوز از سیزده بدر تمام نشده‌اند.

از امیرمحمد در مورد کلاس‌های قرآن و برنامه‌های مذهبی سئوال می‌کنم و او دلش می‌خواهد بقیه دوستانش هم توضیح دهند به طاها می‌گوید این برنامه‌ها رو هم تو بگو.

طاها در حالی که داشت سوره حمد را تلاوت می‌کرد سرش را بالا گرفت و گفت: کلاس‌های قرآن هر هفته روزهای یکشنبه با حضور یک مربی که قاری و حافظ قرآن است برگزار می‌شود.

روزهای جمعه دعای ندبه و زیارت آل یاسین می‌خوانیم و بعد به نماز جمعه می‌رویم، روزهای سه‌شنبه هم برنامه زیارت عاشورا داریم و یکشنبه‌ها جلسه قرآن و چهارشنبه هم کلاس‌های حلقه صالحین برگزار می‌شود. در حلقه صالحین بحث‌های خداشناسی، آداب و رفتار با پدر و مادر، روش‌های دوست‌یابی و ...یاد می‌گیریم.

 

حرمت نگهدار رمضان باشیم

وقتی طاها حرف می زند آقا باقر بطری نوشابه سیاه و چند تایی هم لیوان یک بار مصرف در سفره می‌گذارد، یکی از نوجوانان که به نظر می‌رسد ۱۰ ، ۱۱ ساله باشد بی‌اختیار نوشابه را برداشته و درش را باز می‌کند تا یک لیوان نوشابه سیاه بخورد. امیر محمد که حواسش جمع است در حالی که با دست به پهلوی او می‌زند آهسته می‌گوید هنوز که افطار نشده و اذان نگفته‌اند بهتر است حرمت ماه رمضان را نگهداریم و او با تکان دادن سرش نوشابه را سرجایش می‌گذارد.

 

 موبایل‌های که توقیف می‌شود! 

طی ۴۵ دقیقه‌ای که کنار نوجوانان هستم نکته‌ای توجهم را جلب می‌کند، در این مدت هیچ کدام از آنها گوشی موبایل نداشتند، تعجب کرده و می‌پرسم بچه‌ها شماها گوشی موبایل ندارید؟ همگی باهم می‌خندند و آقای سخنگوی هیات با خنده‌ای که هنوز روی صورتش است جواب می‌دهد، ما همه گوشی موبایل داریم ولی وقتی به مسجد می‌آییم و در برنامه‌ها شرکت می‌کنیم بازی با گوشی ممنوع است و سپس به شوخی می‌گوید توقیف می‌شود.

چند دقیقه‌ای بیشتر به اذان نمانده است همگی با هم سوره حمد را می‌خوانند. این برنامه هر روز هیات است. طاها می‌گوید ما هر روز قبل از اذان سوره حمد را می‌خوانیم گاهی اوقات هم بعد از اذان.

طاها، دوستش امیرمحمد را می‌بیند که از در مسجد وارد می‌شود او را صدا کرده و کنار خودش می‌نشاند و ادامه می‌دهد امیرمحمد فرج پور دوستمان است در موسسه قرآنی نورالائمه به کلاس روخوانی قرآن می‌رود اگر در روخوانی اشکالی داشته باشیم اصلاح می‌کند. 

امیر محمد آبش، محمد عبدالهی و سید عالی پور هم تازه به جمع ما اضافه می‌شوند به آقاپسرها می‌گویم سعی کنید دوستانتان را هم به مسجد دعوت کنید. انگار که منتظر این حرف بودند با صدای بلند گفتند خانم همه ما این کار را می‌کنیم. امیرمحمد فرج پور گفت خانم من دوستم علی را به هیات آورده‌ام. طاها دستش را بالا آورد و گفت من هم مهدی یار ساعی و سهند علیپور را به مسجد دعوت کرده‌ام و امیر محمد تقی‌زاده هم که سخنگوی جمع است به دو دستش اشاره می‌کند یعنی که امیرمحمد بهزادپور و سید محمدهم دوستان دعوت شده من هستند. 

صدای خوش ربنا در مسجد می‌پیچد، تقریبا همه مهمانان آمده و دور سفره ها نشسته‌اند. دو نفر از آقا پسرها را می‌بینم که یک سینی پر از چای خوشرنگ را در دست گرفته و به مهمانان تعارف می‌کند.

 

برای ظهور امام زمان و مشکل آقا معلم دعا کردم

هنوز کنار طاها نشسته‌ام و می‌بینم که دست‌هایش را بالا گرفته و دعا می‌کند می‌گویم طاها جان برای من هم دعا کن.

بقیه نوجوانان با هم سوره قدر را می‌خوانند و یکی از آنها می‌گوید مادرم گفته است همیشه قبل از گفتن اذان سوره انا انزلناه بخوان که خیلی ثواب دارد و من هم به دوستام گفته‌ام و حالا هنگام گفتن اذان سوره قدر می‌خوانیم.

طاها دعاهایش تمام می‌شود و در حالی که دست‌هایش را به صورتش می‌کشد می‌پرسم چه دعایی کردی و او با محبت دلش می‌گوید اول برای ظهور حضرت مهدی ( عج) دعا کردم و بعد هم برای حل مشکل آقا معلم مدرسه دعا کردم که خدا مشکلش را حل کند.

من ایمان دارم به روشنی دل‌های همه نوجوانانی که معصومند و دعایشان مستجاب می‌شود. صداقت او را تحسین می‌کنم و با خود می‌گویم کاش دنیای ما آدم بزرگ‌ها هم دنیای صداقت‌ها بود.

حالا نوای ماندگار و روحبخش اذان در فضا می‌پیچد و روزه‌داران به همدیگر می‌گویند قبول باشد و با خرما افطار می‌کنند و وقتی نوای اذان به اشهد ان محمدا رسول الله می‌رسد سلام و صلوات بر لب‌های روزه‌داران جاری می‌شود و من  از جمع باصفای نوجوانان خداحافظی کرده و برای افطار  مهمان بخش  بانوان مسجد حاج اسد می‌شوم.

انتهای پیام/ ۶۰۰۲۰

منبع: فارس
شناسه خبر: 1155259

مهمترین اخبار ایران و جهان: