مردم کوار در روز ۱۷ بهمن ماه سال ۵۷ با حضور در شیراز و شرکت در راهپیمایی علیه رژیم شاه، با شعارهای کوبنده دیگران را نیز با خود همراه و این روز را به نام خود در تاریخ انقلاب ثبت نمودند.
به گزارش خبرگزاری فارس از کوار، در سال ۵۷، کوار بهعنوان یک دهستان کوچک به مرکزیت شهر کوار با جمعیت دو یا سه هزار نفری بود.
خاستگاه انقلاب ایران، مساجد و راهنمای این حرکات انقلابی هم روحانیت بودند.
آن زمان کوار فقط یک مسجد داشت که آن هم مسجد حضرت ولیعصر (عج) و یکی از نقاط آغازین حرکت های انقلابی بود.
نصرالله کوهی از فعالان انقلابی شهرستان کوار راجع به روزهای پرشور انقلاب می گوید: حرکتها و اطلاعرسانی های انقلابی از هنرستان شهید غفاری کوار شروع شد.
در آنجا ما چند دبیر انقلابی داشتیم که از شیراز به کوار برای تدریس میآمدند که شاخصترینشان آقای حاج مجید روزیطلب بود. همچنین آقای محمد علی شایسته نیا و خانم چهل تنان نیز از بنیانگذاران حرکتهای آگاهی بخشی و اطلاعرسانی انقلاب اسلامی در کوار بودند که ما به تبع اینها چون شاگردشان بودیم در مسیر انقلاب قرار گرفتیم.
شعار دادن مردم کوار علیه شاه در مسجد، جرقه انقلاب در شهر
کوهی ادامه میدهد: شب تاسوعای ۵۷ بود که به مسجد ولیعصر برای عزاداری رفتیم. ما در صبح آن روز هماهنگ کرده بودیم که امشب در مسجد یک حرکت انقلابی شود و نامی از امام خمینی ببریم و شعارهای انقلابی همچون مرگ بر شاه، مرگ بر طاغوت و درود بر خمینی گفته شود.
مرحوم حاج مهدی روشن که یکی از بزرگان و متدینین شهر کوار بودند و فرزندشان هم در جنگ به شهادت رسیدند نوحه گو و اذان گوی مسجد بود. آن شب ایشان در مسجد نوحه میخواند که قسمتی از متن نوحه این بود: فریاد یا محمدا…. آتش زدند به خیمهها…. و ما این قسمت را از قبل تبدیل به یک شعار انقلابی کرده بودیم که در مسجد در تاریکی بگوییم.
آن شب شهید سید نواز الله بشیری پای کنتور برق مسجد نشستند و من خودم هم داخل مسجد بودم که حاج مهدی روشن هم نوحه میخواند. وقتی اشاره کردم و چراغ خاموش شد نوحه حاج مهدی را همراه آقای حاج علی خرم به فریاد یا محمدا از دست شاه بیحیا تبدیل کردیم.
این شعار یک مرتبه در تاریکی گفته شد، یک عده دو دل شدند که تکرار کنند یا نکنند، یک عده سکوت کردند ولی از حدود صد نفری که در مسجد بودند سی تا چهل نفر آنها در ادامه این شعار را تکرار کردند که کلاً حدود ۵ دقیقه بیشتر طول نکشید. آن شب بهوسیله همین نوحه (فریاد یا محمدا از دست شاه بیحیا؛ فریاد یا محمدا شاه شده شمر و بلا) اولین جرقه انقلاب در مسجد زده شد.
یک عده از بزرگتر ها گفتند ساکت باشید چه خبره چرا این شعارها رو میدید؟ بعد کلید کنتور را زدن و چراغ روشن شد و ما فرار کردیم چون میدانستیم پاسگاه ژاندارمری میآید و صدا هم از بلندگو مسجد پخش میشد و بلندگو مسجد مستقیم به ژاندارمری میخورد. آنها این صدا را شنیده بودند و ما به کوچه پشتی فرار کردیم.
هنوز مسجد تعطیل نشده بود و چند پیرمرد در مسجد بودند که پاسگاه برای تحقیقات که چه کسی این شعار را گفته به مسجد آمد که نتوانستند از این موضوع باخبر شوند اما چند روز بعد باخبر شده بودند که من شعار گفتهام. این اتفاق تقریباً اولین حرکت مردمی بود که در مسجد شکل گرفت.
تظاهرات دانش آموزان در کوار
ما در هنرستان نیز فعال بودیم و دومین حرکت از طرف هنرستان بود. ما را راهنمایی کردند و بنده را سرگروه قرار دادند. سپس زنگ تفریح جلوی در هنرستان ایستادم و بلند گفتم بچهها امروز باید تظاهرات انجام شود. مردم همه شهرها در خیابان ها تجمع کردند، ما هم باید برویم.
رئیس هنرستان آقای زعفرانی با چوب ارژنی که در دست داشت به من نزدیک شد و روبروی هنرجوهای هنرستان ایستاد که حدوداً ۱۰۰ نفر فرار کردند و به سمت من آمدند که بهطرف در خروجی حرکت کردیم. به بچهها میگفتم نترسید بیایید همهجا انقلاب شده است از چه میترسید؟
ما به بیرون از مدرسه رفتیم و رئیس هنرستان بچههایی را که درشتتر بودند فرستاد که در اصلی هنرستان را ببندند تا بقیه به ما نپیوندند. آنجا یک درگیری کوچک انجام شد و بچهها از بیرون سنگ برداشتند و به در هنرستان میزدند تا رئیس هنرستان به بقیه که پشت در بودند اجازه خارج شدن بدهد تا تعداد ما صد نفر بیشتر شود.
ما شروع کردیم به تظاهرات شعار دست من بود و قرار بود سرگروه من باشم. بیشترین چهرهای که همکاری میکرد شهید علی کرم ربانی نوروزانی بود. ایشان خیلی تلاش میکرد که بچهها را بهطرف من بکشد و خلاصه ما حرکت کردیم و شعار میدادیم یا مرگ یا خمینی، درود بر خمینی، مرگ بر شاه خائن، من جلو جمعیت قرار داشتم و با صدای بلند شعار مرگ بر شاه سر میدادم. تا بهداشت قدیم آمدیم که رئیس پاسگاه ژاندارمری به نام دیندار که روز ۲۲ بهمن بهدست مردم کشته شد، یک جیپ با شش تا نیرو آورده بود.
در این حال ما هم داشتیم شعار میدادیم و از طرف شیراز بهطرف بهداشت میآمدیم که آنها هم جلو بهداشت ایستاده و سربازها تفنگ بهدست بهطرف ما زانو زده بودند.
در اینجا یا باید جلو میرفتیم و درگیر میشدیم یا فرار میکردیم، به جلو رفتیم و رسیدیم به آنها که دیدیم دیندار در بلندگوی پاسگاه گفت هنرجویان عزیز متفرق شوید دانش آموزان عزیز متفرق شوید این کاری که شما میکنید جرم است و چیزهایی از این قبیل در بلندگو تکرار میکرد و ما هم همینطور در حال تکرار شعارها بودیم.
چون من جلوتر از همه بودم همینکه برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم دیدم همه هنرجوها فرار کردهاند و خودم تنها شده بودم که من هم بهطرف یکی از کوچهها رفتم و در باغهای کارخانه قند پنهان شدم و اینجا تظاهرات تمام شد.
از فردا به دنبال ما میگشتند، به هنرستان آمدند میخواستند من را دستگیر کنند که در آخر ممنوع التحصیل شدم، یک روز که در پارک قلمستان بودم مرا پیدا کردند و دو روز بازداشت شدم.
۱۷ بهمن۵۷، برگ زرینی دیگر از کوار در حمایت از امام و انقلاب
احمد چراغی از مبارزان انقلابی کوار حکایت آن روز تاریخی را این گونه روایت می کند: در ۱۷ بهمن ۱۳۵۷ مردم کوار به صورت خودجوش برای حمایت و پشتیبانی از نهضت امام خمینی (ره) در حالیکه چوب، چماق و اسلحه در دست داشتند با هر وسیله نقلیه ای که امکان پذیر بود به سمت شیراز حرکت کرده و در میدان ولی عصر شیراز تجمع و به صورت دسته جمعی قصد رفتن به حرم مطهر شاه چراغ (ع) کردیم.
در آن هنگام متوجه شدیم که مغازه داران شروع به بستن درب مغازه ها و ترک محل کار کردند. علت را جویا شدیم گفتند که در شهر شایعه شده است که چماقداران روستاها آمده اند از دولت حمایت کنند، ما شروع به سردادن شعارهای (مامردم کواریم، از بختیار بیزاریم) و (کواریها بیدارند، از بختیار بیزارند) کردیم و به طرف حرم مطهر شاه چراغ(ع) به راه افتادیم.
کم کم جو آرام و شرایط به نفع ما شد و مردم کوچه و خیابان نیز به ما پیوستند و همصدا بر علیه رژیم پهلوی شعار می دادیم. در طول مسیر مردم با گل و شیرینی و شربت از ما پذیرایی می کردند.
هنگاهی که ما وارد صحن مطهر شاه چراغ (ع) شدیم جمعیت بیش از یک صد هزار نفر بود که در صحن مطهر تجمع کرده بودند با شعار (کواریها کواریها تشکر تشکر) از ما استقبال می کردند.
جالب تر این بود که به محض ورود ما به شیراز و تجمع در میدان ولی عصر خانم مسنی که همشهری ما بود را دیدیم که مشکی را در دست داشت و با ما همراه شده بود. چند جوان که میخواستند آبروداری کنند، به اعتراض از آن خانم خواستند مشکش را با خود نیاورد.
آن خانم با صلابتی مثال زدنی گفت: هر وقت شما اسلحه تان را زمین گذاشتید من هم مشکم را زمین می گذارم، من آمده ام تا به مردم آب بدهم. امیدوارم این روز به عنوان روز کوار و برای همیشه در یادها بماند.
گزارش از: فاطمه دیباور
پایان پیام/