اکنون از آسمان عقلانیت و تجربههای جدید بشری پرسشهایی بر سر دین و دینداری میبارد که جز به مدد ظرفیتها و سرمایههای روشنفکری دینی پاسخی برای آنها نمیتوان یافت.
به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه خبرگزاری فارس، دینداری در روزگار ما به ویژه در آینده نزدیک وامدار روشنفکری دینی است و بدون آن طبقه متوسط شهری را از دست میدهد. نیاز دینداری عمومی به روشنفکری یا نواندیشی دینی هر روز بیشتر از گذشته میشود و در هر دوره تاریخی شکلی نو میپذیرد. راهیابی روشنفکری دینی از حاشیه به متن وامدار زمانه ای است که نمی تواند با دین خداحافظی کند اما پرسش هایی نیز دارد که در شیوه های کهن دینداری پاسخی برای آن ها نمی یابد. خاستگاه روشنفکری دینی پرسش های انسان مدرن است، انسانی که هم به تکلیف میاندیشد و هم حقوق اساسی خویش، یک چشم به آسمان دارد و یک چشم به زمین، امروز را فدای گذشته و نزاعهای تاریخی نمیکند، سخت فایدهاندیش و نتیجهگراست و به تقسیم کار معتقد است یعنی از دین فقط چیزی را میخواهد که در غیر دین نمییابد.
انسان مدرن از دین چه میخواهد؟
انسان معاصر بیش از آنکه با مفاهیمی همچون «درد دین» مأنوس باشد سخن از «درد انسان» میگوید و این که از دست دین چه کاری برای من ساخته است. در نظر او دین و آیین موفق آن است که بتواند انسانها را تغییر بدهد نه اینکه باید انسانها خودشان را تغییر بدهند تا بتوانند پیروان صادق آن دین یا آیین باشند بنابراین توفیق مکتبها و نظامهای فکری را در کارایی و کارنامه آنها میجوید نه در دعاوی و آرمان هایشان زیرا هیچ دین و آیینی پیروانش را به زوال و تباهی دعوت نمیکند که ما در بررسی آن دین و آیین تنها به اهداف و آرمانهایش بنگریم.
ثمره دین و نظام فکری نتیجه اوست
تفاوت مهم مکتبها و آیینها در شیوههایی است که برای تحقق اهداف شان برمیگزینند و نیز در کارنامههایی که از خود بر جای میگذارند. به تقریب همه مکتبهای فرهنگی و اقتصادی و سیاسی، از عدالت و مبارزه با ظلم و گسترش اخلاق سخن میگویند یا دست کم آنها را مطلوب میشمارند. کدام مکتب و آیین میگوید من میخواهم جامعه را به فساد بکشم و ستمگری را به بگسترم و اخلاق را سرکوب کنم؟ اگر کسی در ماهیت اندیشه یا مکتبی پرسید نمیتوان برای او درباره هدفها و شعارهای آن مکتب سخنرانی کرد باید از روشهای آن برای رسیدن به اهداف سخن گفت.
روشنفکری دینی انسان مدرن را از این مخمصه بیرون میآورد
دینداری در جهان معاصر بدون دستاوردهای روشنفکری دینی بسیار دشوار است مگر در جغرافیایی که اسیر تاریخ مانده است. حتی محافظه کاران که به هر تازهواردی روی خوش نشان نمیدهند، اندک اندک با روشنفکری دینی وارد گفتوگو میشوند و همین گفتوگو مزاج و ادبیاتشان را دگرگون میکند.
بخش سنتی دینداری از عهده پاسخگویی به اکثر این پرسشها برنمیآید؛ مگر از راه دعوت به تعبد، اما انسان مدرن با تعبد در غیر عبادیات مشکل دارد؛ چنان که یا باید ذات متجدد خود را قربان کند یا عطای دین را به لقای آن ببخشد پس او دو راه پیش پای خود میبیند ۱ـ دین منهای مدرنیته ۲ـ مدرنیته منهای دین روشنفکری دینی انسان مدرن را از این مخمصه بیرون میآورد.
شما بخشی از این کتاب را مطالعه کردید
پایان پیام/