دل برگفته بودم از ماجرای شیدایی. به دلم زنهار داده بودم از گرفتار شدن در کمینگاه عشق اما دلِ پرشور که زنهار نمیشناسد. پس همراهش شدم و چیزها دیدم عجیب از واقعه یوم العظیم: از دستار خاکی. از عمامه خونین. از چادر پاره پاره. از گوشهای دریده در طعمه کشیدن گوشواره... از سرهایی که بر نیزه رفت تا بار دیگر جهالت قرآنهای بر نیزه رفته صفین را تکرار کند.
خبرگزاری فارس شیراز، سمیه انصاریفرد: هنوز آغاز نکرده بود که نوایش به گوشم رسید. لبیک گفتم و همراهش شدم.
خبرگزاری فارس شیراز، سمیه انصاریفرد:خبرگزاری فارس شیراز، سمیه انصاریفرد:در سایهسار عشق خیمه زد، در بیکرانه عطش فریاد زد و همراهش شدم.
هنوز "هل من ناصر" نگفته بود که به دنبال گرد پایش گشتم، حتی به دنبال نعلین اسبش، منزل به منزل. عمود به عمود.
دل برگفته بودم از ماجرای شیدایی. به دلم زنهار داده بودم از گرفتار شدن در کمینگاه عشق اما دلِ پرشور که زنهار نمیشناسد. پس همراهش شدم.
همراه شدم و چیزها دیدم عجیب از واقعه یوم العظیم. همان روز که "سرها بریده بینی بیجرم و بیجنایت"
از دستار خاکی. از عمامه خونین. از چادر پاره پاره. از گوشهای دریده در طعمه کشیدن گوشواره... از سرهایی که بر نیزه رفت تا بار دیگر بلاهت و جهالت قرآنهای بر نیزه رفته صفین را تکرار کند. تاریخ تکرار شد و جهل مرکب باز هم به زبان آمد.
و... نینوا. چه دشت تفتیدهای. عصر عاشورا چه مناظر هولناکی. آفتاب سکوی هزاره را میخراشید و درد تا نهانخانه وجود دامن میکشید. بد کارزاری بود; نابرابر و خشن اما تاریخساز.
ملکوتیان به فراز می رفتند و ما بیقراران دست و پا زنان برای پیوستن به عرش در تلاشی مذبوحانه. در حالی که شرط اولِ پیوستن به ملکوت، دست کشیدن از دنیاست و ما مغروقانِ دنیا را چه به دست یافتن به پلههای والا !؟
اما باز هم نا امید نبودم و در تلاش برای دگردیسی و استحاله و مگر نه اینکه میگویند حسین(ع) دلهای شکسته را میخرد و شام عاشورا، به گذشته آدمها کاری ندارد؟
در اندیشه روز واقعه
در اندیشه روز واقعهدر اندیشه روز واقعهسرگشته و حیران در اندیشه روز واقعه بودم. روزی که حق و باطل به مصاف هم رفتند و تاریخ، نمونه آن را سراغ ندارد. روزی که همه اصول انسانی به چالش کشیده شد.
و در این کارزارِ نابرابر، عدهای به صف انسان درآمدند و عدهای دیگر در صف شیطان. و آن روز ملاک خیر و شر شد. ملاک نیکی و بدی. از آن موقع به بعد، آدمها دو دسته شدند: حسینی و یزیدی.
در جستجوی سِر سَر
در جستجوی سِر سَرروز عاشورا است و هر سال در این روز، فاصله دل تا عرش را طی میکنم اما به نیمه راه نرسیده، برمیگردم و مگر عرشنشینی به این راحتیها حاصل میشود. چه طمع بزرگی!
باز هم در هیات نشسته و میان اشک و استغاثه، به جستجوی عجیبترین مفاهیمی میپردازم که بزرگترین واقعه تاریخ را رقم زده است.
به امام و پیشوایمان متوسل میشوم تا دستم را بگیرد و به سمت نور برد و سربهراهی ببرد . همیشه دستگیرم بود و من نمیدیدم. همیشه کاری میکرد که به بیراهه نروم و من غافل ...
آفتابِ مرداد زیر تیر رس آخرین اشعه برای سوزاندن بیشتر زمین، تلاش میکرد و من وادی به وادی، در جستجوی سِرِ سَر.
به آفتاب و ماهتاب و آسمان آویختم تا مگر پاسخی بیابم. پاسخی که قانعم کند بی چون و چرا اما مگر برای پی بردن به فلسفه نهضتی چنین سترگ ، با این کلنجار رفتنها به جایی میشود رسید؟
آسمان را به شهادت گرفتم برای روز پردهنشینی. برای زیارت شاهدانی که عارف بودند.
سری که در هزاره تاریخ، بار دیگر بر نیزه برافراشته شد
سری که در هزاره تاریخ، بار دیگر بر نیزه برافراشته شدتا اینکه خبر آوردند که روز عاشورا شهیدی در راه است... شهیدی که همه او را میشناختیم. بر زندگی و شهادت او کنکاش کردم شاید سِر سَر برایم آشکار شود و از این لفافه مرموز بیرون آید.
به راستی سر دادن در راه معشوق، چقدر ایثار میخواست و شهدا از رصد اسلام تا امروز، تا چه حد خود را مهیای فدایی شدن کردند؟
این معمایی بود که هر کسی را یارای پی بردن به پاسخش نبود. چرا که راز عشق، امانتی است نهفته نزد اهلش.
اهل عشق را به گواه گرفتم برای پاسخ غوغای درونم. امسال که عاشورایی دیگر در پیش داشتیم، ماجرایی غریبانه و سری که پس از هزاره تاریخ، بار دیگر بر نیزه رفته بود و در مسیر اسرای کربلا، وادی به وادی چرخیده بود.
و اکنون پس از هشت سال بازگشته بود تا در شیراز، عاشورایی دیگر رقم بزند. به راستی در مرام و مسلک این سردارِ مدافع حرم، چه نهفته بود که او را از سایر همقطارانش متمایز کرد؟
هر کسی را مرگی در پیش روست اما شهدا به مرگ طبیعی، دنیا را ترک نمیکنند. شهدا به ادراک عالیترین لحظههای آفرینش می رسند و انتخاب میشوند.
و شهید عبدالله اسکندری نیز انتخاب شده بود، انتخابی ویژه برای سرآمد شدن; چرا که در زمان حیاتش، تابلویی از معرفت، شرافت و دیانت بود و مگر نه اینکه انسانها همان گونه که زندگی میکنند، همان طور نیز از دنیا میروند.
و این حکایت انسانهای آزادهای است که تاریخ به آنها و ایثارشان مدیون است.
انتهای پیام/س
شناسه خبر: 548253