نیوز سیتی!
25 آذر 1402 - 08:30

عزیز بی‌نشان!

می‌گوید؛ مادرم تا زنده بود روزهای‌ش را با چشم انتظاری سپری کرد و با ۳۸ سال و ۹ ماه چشم انتظاری دار فانی را وداع گفت ولی لالایی‌ اش برای برادرم زمزمه‌های روز و شبم شده است...

خبرگزاری فارس مازندران  ـ زهرا طاهری پرکوهی| تا حالا فکر کردید شهید گمنام یعنی چه؟ تا حالا فکر کردید وقتی می‌گوییم شهید گمنام از چه حرفی می‌زنیم؟ وقتی مزار یک شهید گمنام را می‌بینید به این فکر کردید در این سال‌ها که این شهید آرام گرفته خانواده‌ای در انتظارش به سر می‌برند؟

*روایت چشم‌انتظاری

می‌دانید چشم انتظاری یعنی چه؟ می‌دانید سال‌ها گوش به زنگ تلفن یا منزل بودن برای رسیدن یک خبر یعنی چه؟ می‌دانید این همه شهید گمنام که در سراسر ایران به خاک سپرده شدند، یعنی چه؟ وقتی می‌گوییم شهید گمنام یعنی یک خانواده، یک مادر، یک پدر، یک همسر، یک فرزند، یک خواهر، یک برادر که سال‌هاست چشم انتظار و سال‌هاست منتظر یک خبر و شب‌ها به یک امید می‌خوابد...

تک تک‌شان پرگشودند و رفتند، هیچ نام و نشانی از آنان برجا نماند، از آنان در تاریخ به نام کبوترهایی یاد می‌‌شود که آشیانه‌شان را رها کردند تا به جنگ سختی‌ها و جنگ ناجوانمردی‌ها بروند؛ آری کبوترانی هستند که بال‌های‌شان زیر حجم این همه ناجوانمردی‌ها شکست و از بین رفت، اما خم به ابرو نیاوردند و همچنان ادامه دادند.

اکنون که هیچ نامی از آنان برجای نماند، نام‌شان را همان کبوتران عشقی می‌نامند که رسم عاشقی را خوب به ما آموختند.

روایت؛ روایتِ عاشقی است؛ روایتِ پروانگی؛ روایتِ انسان‌های صادقی که همین چند صباح پیش در کره خاکی می‌زیستند و توانستند تا آسمان ها پرواز کنند.

روایت انسان‌هایی که زمانه شان را شناختند؛ فهمیدند چه راهی را باید در زندگی طی کنند و کاری کردند کارستان؛ تا برای همیشه و با وعده الهی، زنده باشند و در پیشگاه خدایشان روزی بخورند...

قهرمان قصه ما؛ شهیدی است از تبار قهرمانان دیار علویان؛ شهید جاویدالاثر ولی‌ اردشیری که دوم خرداد ماه سال ۱۳۴۲ در خانواده‌ای مذهبی در قائمشهر به دنیا آمد.

آقا ولی قصه ما؛ از کودکی فعال و حق‌طلب بود، اهل نماز و مسجد بود، راستی چرا همه شهدا انتخاب شده‌اند، گویی از قبل انگشت اشاره به سمت‌شان بود که چنین سرنوشت و جایگاهی برایشان رقم بخورد.

غلامعلی اردشیری برادر شهید ولی اردشیری که این روزها با ورود شهید گمنام درد دوری‌اش بیشتر شده، می‌گوید: برادرم شهید جاویدالاثر است و چون پیکرش شناسایی نشده و تحویل خانواده نشد گمنام است، یعنی عین حضرت علی اصغر گمنام بماند.

*روایت چشمان همیشه خیس

اینها همان افرادی هستند سال‌هاست گوشه چشمان‌شان خیسِ اشک هست و درد دوری را دارند تحمل می‌کنند، سال‌هاست که چشم انتظارند...

*شهید گمنام یا عزیز بی‌نشان!

آری شهید گمنام یا همان عزیز بی‌نشان، یعنی همان گمشده‌ای که سال‌هاست عده‌ای چشم انتظار خبری از عزیزشان هستند، چقدر درد چشم‌انتظاری و درد دوری سخت و طاقت‌فرساست، درود می  فرستم به مادرانی که در این چهل سال برای عزیزان‌شان مراسم گرفتن، گل‌افشان کردن، سفره عقد و مراسم عروسی و لباس دامادی گرفتند چه باشکوه تحویلت گرفتند...

*۴۰ ساله دلتنگی

به گفته برادر این شهید، چهل سال است دلتنگی‌های غروب را با بودن در کنار خاطرات برادرم سپری کردیم و ناباورانه روزهای‌مان را به شب‌های‌مان گره زدیم،  شب‌های‌مان را به امید آنکه هلال ماه‌گونش را یک بار دیگر در خواب به نظاره بنشینیم به صبح رساندیم، آری طنین صدای دل‌نشین همچنان در گوش ما مهربانیش در قلب ما و زیبایی چهره‌اش همیشه در یاد ماست.

مادرم تا زنده بود روزهایش را با چشم انتظاری سپری کرد و با ۳۸ سال و ۹ ماه چشم انتظاری دار فانی را وداع گفت و این روزها هم در تدارک برگزاری مراسم دومین سالگرد مادرم هستم.

*هرچه خدا خواست، همان می‌شود

آقای اردشیری یادآور می‌شود: از مادرم چیزی به خاطر دارم و هر وقت که دلتنگ می‌شدم برای تسلای دل‌مان می‌گفت فرزندم را در راه خدا دادیم،هر چه خدا خواست همان می‌شود.

*نجواهای دلتنگی ۴۰ ساله

سال ۹۸ قبل از فوت مادرم که شهید گمنام آوردند، باوجود اینکه می‌دانست که نشانی ندارند و برادرم در بین آنها نیست اما تسلای غمش شد، هیچ وقت نجوای لالایی‌اش را فراموش نمی‌کنم طوری‌که با رفتنش زمزمه‌های روز و شبم شده است؛

" دِلِسِه هیچی سَر نِشتی بُوردی ( برای دلم هیچی نگذاشتی و رفتی)
گِررِه مِه دِلِه سَر بِشتی یُو بُوردی ( روی دلم گره غم گذاشتی و رفتی)
دونِسی بَعدِ تِه نَه وُونه گِر وا ( می‌دونستی بعد تو گره‌ از کارم باز نمی‌شود)
شِه دِلِه سَر جا اِشی بُوردی" ( دلت رو برای من جا گذاشتی و رفتی)

*چشم انتظاریم...

وی بیان می‌کند: شهید گمنام که می‌آید حال و هوای ما هم تغییر می‌کند دست خودمان نیست آخر چشم‌انتظاریم...

چه می‌شود منتظریم و چشم انتظاری سخت است یادم می‌آید مادرم که بود کافی بود زنگ خانه که صدا می‌کرد یا تلفن می‌گفت سریع ببینید از برادرتان خبر آورند سال‌های سال است روزهای‌مان اینگونه سپری می‌شود، منتظر بودیم و هستیم ...

این روزها هم بیشتر مادران و پدران شهدا رفتند ولی از صحبت‌ها و دلنوشته‌ها چیزی نداریم، هنوز هم ناراحت هستیم که چرا صحبت‌ها و دل‌نوشته‌های مادرم را ننوشتم..

به گزارش فارس، جاویدالاثر «ولی اردشیری» فرزند «عباس» دوم خرداد ۱۳۴۲ در قائمشهر به دنیا آمد و در تاریخ چهارم شهریور ۱۳۶۲ در بانه به شهادت رسید و مادرش بیش از ۳۸ سال چشم انتظار او بود.

 

این روزها که با آمدن شهیدان گمنام غوغایی در چهار گوشه مازندران برپاست اما به غوغای دل‌های خانواده‌های شهدای گمنام نمی‌رسد، چه بسیار مادرانی که بیش از چهل سال با قاب عکس فرزندشان شب را به صبح و صبح را به شب رساندند اما خبری نشد که نشد...

 

 

پایان پیام/۸۶۰۳۴/م

منبع: فارس
شناسه خبر: 1605957

مهمترین اخبار ایران و جهان: