نیوز سیتی!
15 شهریور 1402 - 07:24

تداعی یک حس ناب با نذر خون در اربعین حسینی

باز هم دیدمش، میان همان قصه‌های قدیمی با لهجه شرجی باران‌های جنوبی. از همان سال‌های ابتدایی پیاده‌روی اربعین، نذر کرده و پس از گذشت سال‌ها همچنان بر نذر خود پا بر جا است.

خبرگزاری فارس، شیراز، سمیه انصاری‌فرد: بار دیگر دیدمش با همان صلابت سال‌های قبل، در موکبی که به خیابان روح بخشیده بود.

همان موکبی که مهمانان آن، دلواپسی‌ها را کنار گذاشته و برای تداعی یک حس ناب به این سمت آمده بودند. جایی که چشم می‌دید و دل می‌خواست.

لهجه شرجی باران‌های جنوبی

باز هم دیدمش، میان همان قصه‌های قدیمی با لهجه شرجی باران‌های جنوبی.

دیدن یک همسایه قدیمی میان این همه مشتاق، چقدر دلچسب است. جایی که خاطره‌های ریز و درشت با هم کورس می‌گذارند تا در ذهن تو و دوستت، چیزهای مشترک را ردیابی کنند.

دقایقی از احوالپرسی با زهره گذشت.
زنی رعنا و چهارشانه که پدر و مادرش سالها پیش در زمان دفاع مقدس، بنا به جبر زمانه از خوزستان به شیراز مهاجرت کرده بودند.

ابتدا فکر می کردم مثل بقیه به عنوان جامانده سفر اربعین، برای پیاده‌روی آمده اما پس از گپ و گفتی دوستانه، متوجه شدم علاوه بر تجدید پیمان با سیدالشهدا، همچنان بر قرار عاشقی‌اش مستدام است.

ماجرای قرارش را شنیده بودم و حالا که خودش را پس از سالها می‌دیدم، می‌خواستم برایم از تجربه شیرین اربعین‌هایی که بر او گذشته است، بگوید.

تمایلی به عکس گرفتن ندارد. می‌گویم کار شما اقدام بزرگی است و یک جور ایثار به حساب می‌آید، بگذار تصویرت را منتشر کنیم. قبول نمی‌کند.

من هم به نوشتن شرح حالش بسنده می‌کنم.

می‌گوید: همین که مردم ترغیب شوند و به سمت این کار بیایند، برایم کافی است. در حد یک اشاره از من بنویس، چرا که العاقل تکفیه الاشاره.

نمی‌شود فقط در حد اشاره نوشت. هرچند "یک کرشمه تلافی صد بلا بکند"

هنوز هم زیر چادر، شال سیاه عربی می‌پوشد و هنوز نگاهش گیرا است و به صورت معصومش، جلوه‌ای غریب می‌بخشد.

دست‌هایش حامل پینه‌های رنج است و کف هر دست، شیارهایی که هر کدام ماجرایی از روزهای تلخ و شیرین زندگی دارند.

لبیک یا حسین(ع)

جمعیت لحظه به لحظه بیشتر می‌شود و پیاده‌روی جا ماندگان اربعین، رنگ و بویی حسینی گرفته. پرچم‌های سرخ و سیاه برافراشته می‌شود و پیر و جوان، زن و مرد لبیک‌گویان به راه می‌افتند.

قبل از حرکت به سمت موکب می‌روم. زهره با لبخندی آشنا به چای اشاره می‌کند و من با دو استکان چای صلواتی به همراه دو حبه قند، به سمتش بازمی‌گردم.

بلند می‌شود که همراه جمعیت برود. اما نگاه پرسشگر مرا تاب نمی‌آورد و می‌گوید: جزییاتش مهم نیست. اصل ماجرا همان است که خودت قبلا شنیده‌ای.

شنیده بودم اما می‌خواهم خودش بازگو کند. می‌خواهم وقتی از این ایثار حرف می‌زند، در بیکران چشمانش غرق شوم.

نذر خون، مشق عشق

- چند سال از این نذر می‌گذرد؟

- از همان سال‌های ابتدایی پیاده‌روی اربعین شروع کردم و هر سال شب عاشورا و شب اربعین، خون اهداء می‌کنم. دلیل نذر زهره، مرا به وادی دیگری می‌کشاند.

- سال‌ها پیش دخترم دچار بیماری شد و به طور ناگهانی، دچار تب و تشنج شدید میشد. پس از یک وقفه‌ موقت، دوباره در تب می‌سوخت.

چند هفته‌ای درگیر مداوا شدیم اما پزشک معالج تشخیص دقیقی نمی‌داد و ناچار شدیم، به یک پزشک دیگر مراجعه کنیم.

چهار ماه به همین روال گذشت و دخترم مثل شمع آب میشد. تا اینکه دهه اول محرم، به شیرخواره امام حسین(ع) متوسل شدم و نذر کردم در صورت شفای فرزندم، خون اهداء کنم.

برای شفای دخترم متوسل به حضرت علی‌اصغر شدم و شفایش را از این باب‌الحوائج کربلا گرفتم.

بیماری دخترش مربوط به زمانی است که هنوز همایش شیرخوارگان حسینی برگزار نمیشد و چه خوب که چنین مراسم بابرکتی اجرا می‌شود. چرا که بچه‌ها از نوزادی در این فضای معنوی، مشق عشق می‌کنند.

- از همان سال تاکنون، خون خود را نذر کردم و اینکه خون اهدایی من به درد یک بیمار صعب‌العلاج یا مصدومی که تصادف کرده، می‌خورد، بهترین حس را تجربه می‌کنم.

اکنون که به حال خوبش غبطه می‌خورم، دوشادوش یکدیگر ، میان جمعیت جاماندگان اربعین می‌رویم.

قرارگاه عاشقی

رو به علم حسینی، زمزمه اربعینی‌ام را سر می‌دهم:

برای آنها که به قرار عاشقی رسیدند و برای ما جاماندگان;

یا حسین(ع)، جاده اگر معنای رسیدن به شما باشد، چقدر پربها است. چه عشقی دارد آن جاده که عاشقان را به آستان حضرتش می‌رساند. با چه شوقی، شب‌ها و روزها را سپری می‌کنند برای وصال یار.

و وقتی می‌رسند... دو بقعه نورانی در قرینه یکدیگر و بین‌الحرمین که همتایش در هیچ جای دنیا یافت نمی‌شود. هیچ جا نمی‌توان میلیون‌ها عاشق را این گونه دور هم جمع کرد.

پایان پیام/ س

منبع: فارس
شناسه خبر: 1487535

مهمترین اخبار ایران و جهان: