نیوز سیتی!
12 آذر 1402 - 16:22

از غارت 630 میلیاردی تا قتل و جنایت؛ حرف‌هایی که ثابتی نگفت

پخش مستند 5 قسمتی شبکه «من و تو» درباره «پرویز ثابتی» رئیس اداره سوم ساواک در اوج سال‌های مبارزات انقلابی (۱۳۵۷-۱۳۵۲)، ابعاد مختلف زندگی و فعالیت رئیس ساواک تهران را مورد توجه بسیاری قرار داده‌است؛ چهره‌ای که پس از گذشت چند دهه آرام آرام از پنهان‌گاه امن خود بیرون خزیده و روایت‌‌های قلابی‌اش را در شبکه سلطنت‌طلب ارائه می‌کند اما این حضور به چه معناست و چه اهدافی را دنبال می‌کند؟

فارس‌پلاس؛ دیگر رسانه‌ها - ثابتی در سال‌های پس از فرار از کشور به خاطر سابقه‌ای که از خود بر جای گذاشته بود، زندگی مخفیانه‌ای را انتخاب کرد. در سال‌های ابتدایی پس از پیروزی انقلاب ایران، بسیاری از چهره‌های سیاسی و امنیتی رژیم شاه در تقلا و عرصه براندازی نظام انقلابی نوپا حاضر بودند اما پرویز ثابتی جزء معدود افرادی بود که تقریبا هیچ‌گاه مثل بقیه ظاهر نشد. در طول چهل و چند سال گذشته، تنها چند عکس و صوت محدود از او منتشر شده بود.

مصاحبه او با «صدای آمریکا» در بهمن سال ۹۰ یعنی ۳۳ سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی و سپس انتشار کتاب خاطراتش که در واقع مشروح گفت‌وگویش با یک پژوهشگر ایرانی بود در ۱۳۹۱ و در آمریکا از جمله معدود فعالیت‌های او بودند.

انتشار تصویر ثابتی در کنار خانواده‌اش در تجمع حامیان پهلوی در بهمن ۱۴۰۱، علنی‌ترین خودنمایی او طی سال‌های بعد از فرارش از ایران بود که جنجال و بحث‌های زیادی ایجاد کرد. نه تنها حامیان جمهوری اسلامی، بلکه طیف‌هایی از معارضان خارج‌نشین هم از انتشار این تصویر خشمگین شدند از این منظر که پرویز ثابتی به عنوان رئیس امنیت داخلی و سرشکنجه‌گر ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) در پنج سال پایانی رژیم شاه، نقش مهمی درسرکوب و شکنجه منتقدان رژیم داشته و باید به جرایم او از سوی نهادهای حقوقی و قضایی بین‌المللی رسیدگی شود.

حالا اما مدیر ارشد امنیت‌ داخلی که امضاهایش پای پرونده‌ مبارزان انقلابی، جان بسیاری را گرفته و شکنجه‌های هولناکی را بر آن‌ها تحمیل کرده، با حضور در «من و تو» از فرصت باقی‌مانده تا تعطیلی این شبکه برای بازنمایی کارنامه یا به عبارت دیگر تطهیر خود سود می‌جوید.

 

 

پله پله به سمت راس دستگاه سرکوب و شکنجه

پرویز ثابتی فرزند حسین در سال ۱۳۱۵ در سنگسر در استان سمنان به دنیا آمد. وی دوران ابتدایی را از سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۸ در سنگسر و دوران دبیرستان را از ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۴ در تهران گذراند. او از ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۷ در دانشکده حقوق دانشگاه تهران تحصیل کرد و مدرک کارشناسی قضایی گرفت. در بهمن ۱۳۳۷ پس از مدت کوتاهی معلمی با معرفی ضرابی (مدیر کل نهم ساواک) به عنوان تحلیلگر سیاسی به استخدام ساواک درآمد. از ۱۴ دی ۱۳۴۰ (پس از ارائه مدرک معافیت دائم) با رتبه ۲ به وضعیت رسمی تبدیل شد.

او در اداره ‌یکم اداره‌ کل امنیت ‌داخلی ریاست «بخش کمونیستی» را بر عهده گرفت و تا سوم مرداد ۱۳۴۵ در همین پست باقی ماند. پس از این تا پایان سال ۱۳۴۸ ریاست اداره‌ یکم امنیت داخلی را بر عهده گرفت که کارکردش کشف، مراقبت و تعقیب فعالیت‌های براندازی بود. مهمترین بخش‌های زیرمجموعه او، احزاب و گروه‌های کمونیست و احزاب و گروه‌های افراطی سیاسی در کنار اعراب و بلوچ‌ها و کردها بود. دو بخش ابتدایی، عملا جدی‌ترین منتقدان و مخالفان حکومت، یعنی چریک‌های فدایی خلق و روحانیون مذهبی را شامل می‌شد. او در این سال‌ها برای ماموریت و شرکت در دوره‌های آموزشی مختلف، به کشورهایی مثل ترکیه، امریکا و انگلستان نیز سفر کرد.

ثابتی از واپسین روزهای ۱۳۴۸ تا ۲۳ فروردین ۱۳۵۲ یکی از دو معاون اداره‌ کل سوم (امنیت داخلی) بود. او به ظاهر اگرچه هیچوقت شکنجه‌گر نبود، اما امضایش پای پرونده‌ی اغلب مبارزان پیش از انقلاب به چشم می‌خورد؛ چه زمانی که مسئول بخش مبارزه با کمونیست‌ها بود، چه زمانی که معاون و مدیرکل امنیت داخلی ساواک بود.

ثابتی با چنین اقداماتی، پله‌پله به مناصب بالاتر در ساواک رسید و در سال ۱۳۵۲ از سوی ارتشبد «نعمت الله نصیری» رئیس ساواک، به سمت مدیرکل اداره‌ سوم سازمان اطلاعات و امنیت یا به عبارتی رئیس امنیت داخلی کشور منصوب شد. این سمت، مهم‌ترین پست او بود که باعث شهرتش شد.

او در آخرین روزهای زوال رژیم پهلوی، طرفدار سیاست سرکوب تظاهرات بود و همواره تاکید داشت که دولت باید با قاطعیت تمام تظاهرات را سرکوب کند. به همین دلیل، پیشنهاد داده بود عنان کار را دست‌کم برای مدتی کوتاه به ساواک و او بسپارند تا با سرکوب قیام مردم و کشتار آن‌ها بتواند رژیم پهلوی را سرپا نگه دارد و آرامش را به شهرها بازگرداند. اما سرانجام او نیز نتوانست در برابر اراده‌ مردم بایستد و برای گریختن از مجازات اعمال خود، فرار را بر قرار ترجیح داد و ده روز قبل از انقلاب اسلامی به ژنو گریخت و از آنجا به اسرائیل رفت.

ثابتی؛ متهم فروپاشی سلطنت

ثابتی در سال‌های پایانی عمر رژیم از سران ارشد ضدمردمی‌ترین نهاد رژیم بود؛ مرکزی ورای قوانین که در طول ده پانزده سال توانست سایه‌اش را روی سر همه مقامات و متنفذان و مدیران و استادان و دانشجویان و دیگر اقشار جامعه گسترده سازد؛ به ویژه اگر صدای منتقد و آگاهی از گلوی کسی بیرون می آمد، به سرعت از سوی ثابتی و کمیته مشترک ضدخرابکاری، پرونده قطوری برای وی تشکیل و راهی زندان و بازجویی و شکنجه‌گاه می‌شد.

همچنان که اشاره شد، در تمام این سال‌ها امضای ثابتی، پای پرونده اغلب منتقدان، مخالفان و مبارزان رژیم شاه بود؛ از چریک‌های فدایی خلق و توده‌ای‌ها گرفته که او در خاطراتش آن را «کمونیسم- تروریسم» می‌نامد تا مجاهدین‌خلق و روحانیان مبارز سراسر کشور و مردم عادی و حتی ضربه زدن به «تیمور بختیار» اولین رئیس ساواک که در عراق مستقر و ضد رژیم شاه فعال بود.

سنت کریه و تجسس بی‌معنا و غیرقانونی ثابتی و افرادش به تدریج موجب زوال و تزلزل در ارکان سیستم شد و با توفان انقلاب طومارش در هم پیچید. این دستگاه و برنامه، ظاهرا برای حفاظت از سلطنت مستبد عمل می‌کرد، اما در عمل موجب رویگردانی و نفرت عموم شد و موریانه‌وار پایه‌های تخت استبداد قهار از بین برد. سلطنت متکی بر زندان و شکنجه و کشتن و ساکت کردن مخالفان، با اعمال ثابتی و افرادی چون او رسوا و منزوی شد تا آنکه دیگر توان اداره کشور از دستش خارج شد.

 


 

مبارزان، که در ادبیات آن روزهای ساواک و ثابتی، تروریست و خرابکار بودند؛ همه مردم را در بر می‌گرفتند. از توده‌ای‌ها و چریک‌های فدایی خلق و مصدقی‌ها و جبهه ملی گرفته تا نهضت آزادی و مجاهدین خلق و مبارزین مسلمان و روحانیت پیرو امام خمینی (ره) که به تدریج در دهه چهل و اوایل دهه پنجاه نقش مهمی در جذب دانشجویان و طلاب داشتند و با محبوبیت بیشتر، عموم مردم را از کارگر و بازاری شهرستان‌ها گرفته تا دانشجویان ایرانی خارج از کشور جذب و جلب کرده بودند. همین جریان رهبری مخالفان را برعهده گرفت و به انقلاب فراگیر تا سقوط سلطنت انجامید.

در این بین کمیته مشترک ضدخرابکاری، مخوف‌ترین جایی بود که تشکیلات پرویز ثابتی می‌توانست کسی را روانه آنجا کند؛ سیاهچالی که شکنجه‌گرانش پس از انقلاب، رازهای ناگفته‌ای از آن را برملا کردند. از جمله نام برخی مبارزان که آن زمان گفته می‌شد در درگیری کشته شده‌اند، اما در واقع زیر شکنجه جان باخته بودند.

در تمام این سال‌ها یک نفر بود که وجودش و نامش هم‌پای شبح ساواک رشد کرده بود: پرویز ثابتی. به همین خاطر بود که پس از انقلاب جزو معدود کسانی بود که تا سالهای سال، به گونه‌ای مخفی شد که نه ردّی از او برجای بماند و نه به راحتی بتوان به او دسترسی پیدا کرد[۳].

آنچه ثابتی از ایران برد

ثابتی علاوه بر کارنامه سرکوب و شکنجه‌ای که از خود برجای گذاشت، هنگام خروج از ایران و حتی پیش از آن اموال زیادی را به صورت غیرقانونی و به نفع خود از کشور خارج کرد.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سال ۱۳۴۷ که ثابتی پرسشنامه استخدامی را در اداره کل سوم ساواک پر کرد، مستاجر خانه‌ای در خیابان تخت‌جمشید و صاحبخانه هم برادرش حمید بود. از سال ۱۳۲۸ که از سنگسر سمنان به تهران آمده بود، در خانه اقوام در محله دامپزشکی، نارمک و تهران‌پارس ساکن بود. حقوق او در سال ۱۳۴۰ هشتصد ریال و در سال ۱۳۴۱ قبل از ارتقا به رتبه ۳، ۱۶۰۰ ریال و تا تیرماه ۱۳۴۲ حدود ۱۸۰۰ ریال محاسبه شد و پس از آن ۸۰۰ ریال حقوق سنواتی برای او منظور شد.

با این پیشینه و حقوق و مزایای دریافتی، اسم پرویز ثابتی در یک فقره سوءاستفاده مالی (دریافت زمین از اوقاف و فروش به مبلغ یک میلیون ریال) به میان آمد و حتی در پرونده پرسنلی او نیز درج شده است. در نامه فردی به نام محمد حسینی به تیمسار حسین فردوست، رئیس دفتر مخصوص محمدرضاشاه آمده است: «چندی قبل رونوشت اعلام جرمی که برعلیه نصیرالدین عصار رئیس سازمان اوقاف سفارشی دو قبضه به شماره ۷۳۳۲۷ به دادستان دیوان کیفر داده بودم خدمت جنابعالی تقدیم گردید و همانطور که انتظار می‌رفت طبق دستور ماموری به نام آقای حسینی جهت رسیدگی اعزام شد. مامور مذکور به پیروی از اصل کلی تحت تاثر تطمیع پول و زمین و سایر وعده‌های عصار قرار نگرفت ولی از طرف آقای پرویز ثابتی مدیرکل سازمان امنیت که نامش در اعلام جرم مذکور آورده شده بود و زمینی از اوقاف دریافت نموده و به مبلغ یک میلیون ریال فروخته بود تحت فشار قرار گرفت تا جایی که اجازه اتمام رسیدگی به کارهایش را به او ندادند و در وسط کار بدون اخذ نتیجه مطلوب احضارش کردند…»

برکشیدن ثابتی در سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) خانواده او را نیز از مواهب اقتصادی بی‌نصیب نگذاشت! از جمله برادرش هوشنگ ثابتی در ۳۰ بهمن ۱۳۵۴ مدیرعامل سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران شد. البته تنها مزایای مالی در میان نبود؛ راننده همسر پرویز ثابتی که استوار ارتش بود در جریان یک بگومگو در فروشگاهی در خیابان جردن در حضور همسر او جوانی را کشت که قتل غیرعمد تشخیص داده شد و در دادگاه بدوی به ۱۰ سال زندان محکوم شد و در مرحله تجدیدنظر به ۶ سال کاهش پیدا کرد و همچنان در زندان بود که ثابتی ایران را ترک کرد.

ثابتی ۹ آبان ۱۳۵۷ از ایران خارج شد و چنانکه در کتاب خاطراتش «در دامگه حادثه» گفته اول به پاریس رفت و بعد به هاوایی! او البته فرار کرد: «مرا هم ممکن بود برای راضی کردن مخالفین زندانی کنند که اگر مانده بودم، قطعا می‌کردند.» اما او که سال ۱۳۴۷ در خانه برادرش ساکن بود، ده سال بعد که از ایران خارج شد، میلیون‌ها تومان پول از ایران خارج کرد و چند باب خانه در بهترین مناطق تهران داشت.

طبق اعلامیه جامعه کارکنان بانک مرکزی ایران در آستانه انقلاب، پرویز ثابتی جزو مقامات نظام پهلوی بود که طی ماه‌های شهریور و مهر ۱۳۵۷ ارز غیربازرگانی از طریق بانک‌های مختلف به خارج فرستاد؛ ۱۳۵ میلیون تومان در آن سال که با تبدیل ارزش ریالی آن (با محاسبه‌گر بانک مرکزی) معادل ۶۳۰٫۸۷۸٫۶۴۹٫۶۳۵ تومان امروز می‌شود.

مدعی مبارزه با عوامل فساد رژیم پهلوی در دوران حضور در ساواک (طبق گفته خودش) با این میزان اموال خارج‌کرده و برجای‌مانده از ابتدای انقلاب تا امروز در ایالات‌متحده سکونت دارد؛ کارمندی که با اجاره‌نشینی و حقوق روزمزد کار خود را در ساواک شروع کرد و ۲۰ سال بعد با دو ملک گرانبها و دو قطعه زمین و ماشین و به پول امروز ۶۳۰ میلیارد و ۸۷۸ میلیون تومان ارز از ایران فرار کرد.

درحالی ثابتی تریبون شبکه سلطنت‌طلب من و تو را برای سبک‌تر کردن پرونده سنگین خود انتخاب کرده که بر اساس اسناد، پیش از این و در دوره ریاستش بر ساواک هم از اقداماتی مشابه برای پنهان کردن اقدامات ضدحقوق بشری خود از چشم سازمان‌های ناظر بین‌المللی استفاده می‌کرد.

اعمال فشار و سخت‌گیری رژیم پهلوی علیه انقلابیون در سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ به چنان حدی رسید که نمایندگانی از «کمیته بین المللی صلیب سرخ» برای بازدید از وضعیت زندانیان سیاسی به ایران عزیمت کردند. صرف نظر از جنبه‌ تبلیغاتی این اقدام و عدم تأثیری که بر سیاست‌های سخت‌گیرانه‌ی رژیم داشت، بر اساس یک سند مشخص است که چگونه ثابتی خواسته است تا زندانی‌های سیاسی ساری را به شهربانی که از نظر وضعیت نگهداری اندکی از شکنجه‌گاههای ساواک مناسب‌تر بوده است، منتقل کنند. این سند اظهارات مضحک سال‌های اخیر پرویز ثابتی را که مدعی بود در دوره‌ی پهلوی زندانی‌های سیاسی شکنجه نمی‌شده و وضعیت مناسبی داشته‌اند را کاملاً رد می‌کند.

اولین‌بار که نام ثابتی بر سر زبان‌ها افتاد، در ماجرای مصاحبه صوتی با صدای آمریکا به‌بهانه انتشار کتاب خاطراتش با نام «در دامگه حادثه» بود؛ کتابی که خشم بسیاری از زندانیان سیاسی دوران شاه و مبارزان و فعالان آن زمان را برانگیخت. تصور چاپ کتاب خاطرات ثابتی به این امید که وی حقایق ناگفته از تاریخ ساواک و رژیم پهلوی را گفته باشد خبری خوشحال‌کننده بود اما ثابتی در پیشگاه تاریخ صادق نبود و عمدۀ مطالب وی نه‌تنها کذب، بلکه بیشتر زاییده تخیلات و در راستای تطهیر ساواک و دستگاه پهلوی بود.

انتشار این کتاب موجب شد تا 198 نفر از زندانیان ساواک نیز در نامه‌ای با استناد به  «عهدنامه بین‌المللی منع شکنجه و مجازات‌های اهانت‌آمیز و غیرانسانی» (مصوب مجمع عمومی سازمان ملل متحد در دهم دسامبر 1984)، خواستار پیگرد حقوقی ثابتی و اخراج وی از آمریکا شده بودند.

بار دوم، سال گذشته بود که در تجمع 22 بهمن‌ماه ضدانقلاب در لس‌آنجلس به‌همراه خانواده‌اش شرکت کرد و تصویری از وی منتشر شد و این حضور تا یک ماه مورد بحث و نظر رسانه‌ها قرار گرفت.

وی در دوران رژیم پهلوی تنها مقام امنیتی بود که مقابل دوربین قرار می‌گرفت و با مطبوعات و رادیو و تلویزیون به تشریح عملیات‌های ساواک می‌پرداخت اما بعد از انقلاب برخلاف دیگر مقامات رژیم پهلوی حتی از مصاحبه با پروژه‌های تاریخ شفاهی که زندگی وابستگان دربار را ضبط و ثبت می‌کرد هم دوری جست؛ چنانچه در پروژه «تاریخ شفاهی هاروارد» یا پروژه «تاریخ شفاهی ایران» اثری از مصاحبه با او نیست.

شرکت نکردن ثابتی در چنین مصاحبه‌هایی را می‌توان در دو علت دانست؛ یک اینکه وی از دید مبارزان سیاسی دوران پهلوی و حتی بخشی از اپوزیسیون خارج کشور، یک چهره ضد حقوق بشری بود؛ در نتیجه صلاح کار خود را در زندگی مخفیانه می‌دانست.

دوم اینکه در چنین پروژه‌هایی بلاشک در برابر سوالات فنی مصاحبه‌کنندگان قرار می‌گرفت و فرار از پرسش‌های مختلف سخت بود چراکه متهم ردیف اول بازمانده از جنایات رژیم پهلوی خواه ناخواه پرویز ثابتی است چنانچه کانال تلگرامی پروژه تاریخ شفاهی هاروارد بعد از انتشار تصویر او در سال گذشته، متن مصاحبه غلامحسین ساعدی(عضو کانون نویسندگان که با تاریخ شفاهی هاروارد همکاری داشت) را منتشر کرد که گفته بود: "شکنجه‌ها خیلی زیاد بود. مثلاً از شلاق گرفته تا آویزان کردن از سقف و بعد شوک الکتریکی و تکه‌پاره کردن با میخ. اصلاً یارو میخ را برداشت و شکم مرا جر داد!"

اکنون ثابتی مجبور شده بعد از 4 دهه اختفای خودخواسته، بیرون بیاید و مانند دوران مسئولیت خویش که در برابر رادیو و تلویزیون شاهنشاهی مصاحبه می‌کرد، در برابر دوربین شبکه‌ای که متعلق به سلطنت‌طلبان است و اداره آن را کیوان و مرجان عباسی، دو عنصر وابسته به حزب بهائیت برعهده دارند، قرار گرفت تا زندگی خود را ورق بزند اما همین مستند تشریفاتی حاوی نکاتی است که نشان می‌دهد بهترین راه و روش برای او، اختفا تا پایان عمر برای فرار از بدنامی بیشتر بود. 

در این گزارش به تفصیل، به تحریفات صورت گرفته از سوی ثابتی و همچنین تناقضات گفتاری و سانسورهایی که از مقاطع زندگی خود و سلطنت پهلوی کرده می‌پردازیم؛ هرچند افرادی که اندکی به تاریخ آن زمان آشنایی داشته باشند، می‌دانند میزان حجم تحریفات صورت گرفته در این مستند بیش از این مقدار است و ما تنها به نمونه‌های برجسته آن اکتفا می‌کنیم.

 مسلمان به وقت استخدام و بهائی به‌وقت ترقی

پرویز ثابتی چه در زمان خدمت در دستگاه شاه و چه بعد از آن به بهائی بودن شهرت داشت؛ او در این مستند از بهائی بودن بخشی از اعضای خانواده می‌گوید و مدعی می‌شود که از همان دوران ترجیح داده است که بی‌دین و «آگنوستیک» باشد؛ با این وجود روند حضور وی در دستگاه نشان می‌دهد هم از اسلام بهره برده و هم بهائیت! چنانچه در فرم استخدامی‌اش در ساواک که سند آن موجود است، خود را مسلمان معرفی کرده اما بعد از ریاست تیمسار نصیری بر ساواک، از آنجا که وی همشهری ثابتی و بهائی بود، از همین پیوند با بهائیت سود جسته و پله‌های ترقی را در ساواک طی می‌کند و مانند تیمسار ایادی، نصیری وبرخی دیگر از وابستگان دربار، به بهائی بودن مشهور بود. 

به گفته «فلیکس آقایان» نماینده ارامنه در مجلس شورای ملی در مصاحبه با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد، ضمن تصریح بر بهائی و دست‌نشانده بودن ثابتی می‌گوید: «بیش‌تر کارها به دست بهائی‌ها سپرده شد به‌ترتیبی که اکثر پست‌های مهم را در کانون بهائی‌ها تعیین می‌کردند و بعد می‌آوردند پیش شاه که شاه تصویب می‌کرد و ابلاغ می‌کردند.»

پرسشنامه استخدامی پرویز ثابتی در ساواک

 فرار از کودتای 28 مرداد 

ثابتی کودکی خود و رفتن به دانشگاه را بصورت جزئی بیان می‌کند اما به مهم‌ترین مقطع تاریخی قبل از پیروزی انقلاب که می‌رسد، در حد یک جمله از آن رد می‌شود: "حوادث گذشت تا رسید به 28 مرداد!" وی تحلیلی از این رویداد ارائه نمی‌دهد و البته بدیهی است چراکه 70 سال است سلطنت‌طلبان در برابر کودتای 28 مرداد یا سکوت می‌کنند و یا دست به تحریف تاریخ می‌زنند!

نمونه آن، رضا پهلوی است که یک‌بار در نشست مطبوعاتی در مؤسسه هودسون آمریکا وقتی از او پرسیدند "آیا غیر از آمریکایی‌ها، شما یا خانواده‌تان هیچ‌گاه به‌خاطر کودتای 28 مرداد عذرخواهی می‌کنید؟" جواب داد: "من قضاوت در مورد این را که چه بود، به تاریخ‌دانان می‌سپارم ولی معمولاً کودتا از پایین به بالاست نه از بالا به پایین!" و بعد در توجیه برکناری مصدق گفت: "اگر تغییر هر نخست‌وزیر کودتاست، پس هر بار که (زمان شاه) نخست‌وزیر عوض شده است، کودتا بوده پس ما یک سال در میان کودتا داشته‌ایم!"

رضا پهلوی که دانش‌آموخته علوم سیاسی است، نمی‌دانست کودتا به‌خلاف انقلاب، توسط نظامیان و از بالا به پایین انجام می‌پذیرد و یا برکناری محمد مصدق نه با استعفا یا با اراده شاه بلکه با قوه قاهره نظامیان و حمایت دولت‌های آمریکا و انگلستان رخ داد.

 شاهِ تحت الحمایه بعد از 28 مرداد

شاه بعد از 28 مرداد سال 32 در انقیاد کامل آمریکایی‌ها بود؛ این نکته‌ای است که بارها از زبان سران رژیم پهلوی در مصاحبه‌های بعد از انقلاب و یا اسناد بیرون آمده از لانه جاسوسی فاش شده است.

در همین مستند -که اگرچه برای تطهیر بخشی از تاریخ رژیم پهلوی است- اما در لایه‌های پنهان آن به این مسئله می‌شود پی برد؛ ثابتی تأسیس ساواک را پیشنهاد سازمان «سنتو» معرفی می‌‌کند؛ سنتو یکی از اتحادهای اقماری آمریکا مانند ناتو و سنتو در زمان جنگ سرد در برای اتحادیه‌های کشورهای اقماری شوروی مثل پیمان ورشو بود. آمریکایی‌ها حتی پیشنهاد داده بودند تا رئیس ساواک یک غیرنظامی باشد و برای این کار ناصر ذوالفقاری وزیر وقت مشاور در دولت اقبال را معین می‌کنند اما در نهایت به گزینه سرتیپ تیمور بختیار می‌رسند؛ درباره چارت‌بندی ساواک هم به گفته ثابتی آمریکایی‌ها نظر داده بودند و حتی زمانی که شاه می‌خواست نامه‌ای را به جان.اف.کندی ارسال کند، به‌جای مسیر دیپلماتیک، از طریق تیمور بختیار رئیس وقت ساواک این کار را انجام می‌دهد چراکه به گفته ثابتی رئیس ساواک با CIA در ارتباط بود. 

ثابتی به شاه گزارش می‌دهد که مصاحبه مطبوعاتی بهرام مولایی عضو حزب توده چون صحبت‌های ضدآمریکایی دارد، از تلویزیون پخش نشود چراکه آمریکایی‌ها را ناراحت می‌کند. 

 سکوت درباره «بحرین»

ثابتی در این مستند مدعی است که به پیشنهاد تیمور بختیار رئیس وقت ساواک، بحرین را استان چهاردهم ایران اعلام کردند در حالی‌که 150 سال بود بحرین جدا شده بود!

 بحرین در دوره قاجاریه و پهلوی اگرچه زیرنظر آل خلیفه اداره می‌شد اما تحت حاکمیت ایران بود و اگر اراده قوی در دوره محمدرضا پهلوی وجود می‌داشت می‌توانست مانع از جدایی این بخش از خاک ایران شود اما ثابتی مانند ماجرای 28 مرداد درباره بحرین، به گفتن همین یک جمله اکتفا می‌کند و از زیر پاگذاشته شدن تمامیت ارضی ایران در زمان شاه سخنی به زبان نمی‌آورد! 

 تخطئه فردوست

در قسمت اول، یکی از شخصیت‌هایی که مورد تعریض ثابتی قرار می‌گیرد ارتشبد فردوست است. حسین فردوست از دوستان محمدرضا پهلوی و هم‌کلاسی او بود که در جریان زندگی شخصی محمدرضا و خاندان پهلوی قرار داشت؛ وی چندسال بعد از پیروزی انقلاب دستگیر شد و خاطرات خود را به رشته تحریر درآورد. فاش‌گویی فردوست از فساد دربار پهلوی موجب شد تا وی مغضوب سلطنت‌طلبان قرار بگیرد و در این مستند هم ثابتی تلاش می‌کند تا شخصیت قائم مقام وقت ساواک را تخطئه کند.

"صحبت خسته‌کننده‌ای داشت"، "ایراد گرفتن‌های بیخود به گزارش‌ها"، "در مسائل امنیتی دخالت نمی‌کرد"، "خود را مانند شاه می‌دانست"، "آدم بی‌نظمی بود"، "خسیس بود"، و در نهایت یک کلمه "بسیار غیر عادی"، توصیفات ثابتی از اوست. 

در قسمت چهارم هم فردوست را شخصیتی می‌دانست که صددرصد وفادار نبود و از اینکه شاه وی را دبیرکل حزب رستاخیز نگذاشته ناراحت بود. 

ارتشبد حسین فردوست قائم مقام ساواک

 ماجرای فوت آیت‌الله بروجردی

در مسئله فوت آیت‌الله بروجردی، ثابتی تحریفی آشکار علیه تاریخ اقامه می‌کند و مدعی است شاه پیام تسلیت خود را به مراجع ثلاث (آیات مرعشی، گلپایگانی و شریعمداری) صادر کرد و نامی از امام خمینی در آن زمان نبود؛ اولاً شاه پیام تسلیت بمناسبت درگذشت آیت‌الله بروجردی را خطاب به آیت‌الله محسن حکیم از مراجع نجف اشرف نوشت و در رادیو پیام شاه خطاب به آقای حکیم قرائت شد تا به نحوی مرجعیت عامه شیعه را از ایران به عراق منتقل کند؛ ثانیاً بدیهی است که ثابتی نداند مراجع ثلاث عنوانی بود که برای آیات خوانساری، صدر و حجت بکار می‌رود که در دوره رحلت آیت‌الله حائری تا آمدن آیت‌الله بروجردی به قم، مدیریت حوزه را برعهده داشتند.

ثالثاً، روزنامه کیهان در گزارش 12 فروردین 1340 یعنی دو روز بعد از رحلت  آقای بروجردی، از آیت الله خمینی به عنوان مرجع احتمالی یاد کرده بود و در لیست منتشر شده از سوی این روزنامه در صدر قرار داشت اما در گزارش روز 14 فروردین، تنها به ذکر مراجع مقیم نجف اکتفاء می‌کند و مرجعیت را از ایران خارج می‌سازد.

 تهمت به آیت‌الله طالقانی و امام موسی صدر

نفر دوم ساواک در بخشی از مستند مدعی است که آیت‌الله‌ طالقانی به حسن پاکروان رئیس وقت ساواک قول داده بود، که در اِزای آزادی در روزهای پرالتهاب محرم چهل‌ودو، سخنرانی نخواهد کرد. این دروغ در حالی مطرح می‌شود که در پرونده مرحوم طالقانی در ساواک اثری از این دیدار و تعهد نیست، در حالی که این مسئله  باید در گزارش‌های ساواک ثبت می‌شد.

همچنین افرادی که اندکی با منش آیت‌الله طالقانی آشنایی داشته باشند می‌دانند که وی اهل سپردن تعهد برای محرومیت خود از تکالیف شرعی و انسانی نبود و اگر اهل چنین سازش‌هایی بود چند بار دیگر دستگیر و طویل‌المدت زندانی نمی‌شد.

او در قسمت دوم مستند مدعی می‌شود که امام موسی صدر از سوی تیمور بختیار(اولین رئیس ساواک که بعداً به خارج کشور رفته و با حکومت شاه قصد مقابله داشت) به لبنان رفته بود و 10 میلیون تومان هم پول به وی داده بودند و در مدتی که تیمور بختیار در لبنان بازداشت شده بود، با وی در ارتباط بود و به نحوی تلاش می‌کند تا فرضیه عامل حکومت پهلوی بودن امام موسی صدر را تقویت کند.

ادعای اخیر ثابتی اولین‌بار است که از زبان یک نفر بیرون می‌آید اما بهتر است بدانید بهار سال 44 کنسولگری ایران در بیروت اعطای ویزا به امام موسی صدر و خانواده‌اش با گذرنامه لبنانی را رد کرد و بعد از یک ماه نماینده ساواک در لبنان نوشت این شخص حسن نیتی با حکومت ایران ندارد؛ تابستان سال 44 هم ساواک با احساس خطر از امام موسی صدر، خواستار لغو تابعیت ایرانی او می‌شوند. 

 گزارش انتخابات آزاد؛ «دیکتاتور» و «دیکتاتور پسند»

ثابتی در بخشی از این مستند به مسئله‌ای اشاره می‌کند که در کارنامه کاری وی پررنگ است و آن هم تهیه گزارشی درباره شرایط سیاسی کشور برای شاه است؛ نقل مشهور درباره این گزارش چنین است که در سال 1962 کندی رئیس‌جمهور‌ آمریکا مقامات ایرانی را به انتخابات آزاد سفارش کرد؛ شاه از تیمسار حسن پاکروان خواست از اوضاع مملکت تحلیل جامعی ارائه دهد تا او به جمع‌بندی برسد و پاکروان، این وظیفه را به ثابتی سپرد. ثابتی هم در گزارشش نوشت که مردم ایران برای دموکراسی آمادگی ندارند.

ثابتی در این مستند توضیح می‌دهد که در این گزارش نوشته بود که بعد از انحلال مجلس، مردم دلواپسی نسبت به وجود مجلس ندارند و حکومتی شبیه فرانسه قبل از ژنرال دوگل را نمی‌پسندند و حکومت شایسته برای ایران، مدل ژنرال فرانکو در اسپانیاست.

در این گزارش او نوشته بود که در صورت برگزاری انتخابات آزاد، جبهه ملی می تواند در تهران، تبریز، اهواز و کاشان برنده انتخابات شود و بیش از 60 کرسی را تصاحب کند و از انجا که جبهه ملی‌ها سیاسی هستند، مجلس را در دست خواهند گرفت!

گزارش ثابتی نشان می‌دهد که وی جزو قشر دیکتاتورپسند بوده و نمودار زندگی قبل و بعد از انقلاب وی همین را تأیید می‌کند؛ اما نکته جالب‌تر، موضع شاه درباره این  گزارش است که هرگز تحمل صدای مخالف را نداشته؛ او از مقایسه خود با فرانکو آشفته شده و به ساواک گفته است در گزارش‌ها اول  پیشرفت‌ها را بنویسید و بعد نواقص را بیاورید! ثابتی که خود از این سلوک شاه خنده‌اش گرفته بود از منسوخ شدن این نوع گزارش‌ها در آینده خبر داد.

یک قسمت از این مستند بطور کامل شرح چگونگی دستگیری تیمور بختیار است که عملیات آن را ثابتی برعهده داشت و با جزئیات آن را بازگو می‌کند اما از پاسخ درباره اتفاقات مهم دهه 40 و 50 همچون تبعید امام خمینی، کشتار مدرسه فیضیه و بیان جزئیات واقعه 15 خرداد طفره می‌رود.

ماجرای تیرباران بیژن جزنی، حسن ضیاظریفی، احمد جلیلی افشار، سعید (مشعوف) کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپان‌زاده، عباس سورکی، مصطفی جوان خوشدل و سید کاظم ذوالانوار در تپه‌های اوین که ساواک مدعی بود در حال فرار تیر خورده‌اند را مسکوت گذاشت و از همکاری امثال مسعود رجوی با ساواک سخنی به میان نمی‌آورد! ماجرای قتل‌ احمد آرامش  در پارک شهر تهران و ده‌ها اتفاق این چنین که انتظار می‌رفت افشا شود و نشد.

شاید هر بیننده این مستند که تنها یک‌بار نام ساواک به گوشش خورده باشد، منتظر بود تا نظر ثابتی را درباره شکنجه‌های ساواک بداند؛ او اما به نحوی تلاش می‌کند اولاً شکنجه را تئوریزه کند و می‌گوید شکنجه در تاریخ ایران سابقه‌ای طولانی داشته؛ ثانیاً مدعی است که شکنجه پیش از تشکیل ساواک در دولت مصدق هم رواج داشته و در فرمانداری‌های نظامی مصدق شکنجه متداول بود و در نهایت می‌پذیرد که ساواک شاید شکنجه کرده باشد اما نه آنچنان که شکنجه‌شدگان می‌گویند.

اولاً فرمانداری نظامی نهادی بود که بعد از کودتای 28 مرداد تأسیس شد نه در زمان مصدق و اگرچه در فرمانداری نظامی هم شکنجه‌های سطحی رواج داشت اما سنگ بنای شکنجه را ساواک بنیان گذاشت.

ثانیاً مهدی خانبابا تهرانی از اعضای حزب توده در توضیح شکنجه در زمان مصدق و بعد از آن در مصاحبه‌ای چنین می‌گوید: «آن دوره شکنجه اصلاً متداول نبود توی دستگاه اداری ایران؛ دوره‌ای که من رفتم زندان چندروز بعد از 28 مرداد بود. دوره مصدق که هیچ خبری از شکنجه نبود. ... بعد از 28 مرداد هم در زندان باغشاه که در واقع یکی از بازداشتگاه‌ها بود و سرلشگر [فرهاد] دادستان فرماندار نظامی اول بود آنجا هم شکنجه‌ای نبود... کتک ممکن بود مثلاً سربازان می‌گرفتند و با قنداق تفنگ و اینها می‌زدند از توی تظاهرات و... .»

اما همین بخش چند دقیقه‌ای او را دچار تناقض می‌کند، آنجا که می‌گوید  مبارزان در خانه‌های تیمی به اعضایشان شکنجه می‌دادند که درصورت دستگیری، زیر شکنجه طاقت بیاورند و برای نمونه هوشنگ اعظمی از اعضای چریک‌های فدایی خلق را مثال می‌زند که در خرم‌آباد اعضای گروه را شلاق می‌زدند یا در آب سرد فرو می‌بردند؛ همین نشان می‌دهد که حداقل این دو روش در ساواک آن زمان رواج داشته است.

شهادت آیت‌الله سعیدی، آیت‌الله غفاری، مراد نانکلی، احمد احمدی و تعدادی از مبارزان دیگر زیر شکنجه‌های ساواک سند زنده جنایات ثابتی و دستگاهی است که او در آن خدمت می‌کرد. برخلاف ادعای ثابتی که می‌گوید فقط با گروه‌های جنگ مسلحانه یا آنها که اقدامات تروریستی کرده بودند مقابله می‌شد، اینها افرادی بودند که جرمشان تنها سخنرانی و تبلیغ بود و عضو گروه‌های مسلح نبودند!

تصویر پیکر امیر مراد نانکلی زیر شکنجه‌های ساواک

 مستندی که دادگاه شد

شاید جالب ترین بخش مستند که ناگهان فضای کلی آن را تغییر می دهد، زمانی است که ثابتی در حال سخن گفتن از دادگاه خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان است؛ مشاهده آن چند دقیقه و قسمت‌های بعد از آن تبدیل به دادگاهی می‌شود که گویا ثابتی در آن، اعدام آن دو نفر را توجیه می‌کند و رفته رفته جنایات ساواک از دوربین بیرون می‌زند؛ سوالات مصاحبه‌کننده در مستند شنیده می‌شود و او در دفاع از عملکرد گذشته خویش برآمده است. 

او در برابر سوالات مختلفی قرار می‌گیرد و یک به یک را به نحو تمسخرآمیزی توجیه می‌کند و با پنجه کشیدن بر صورت تاریخ تلاش می‌کند خود را تبرئه کند و در نهایت عملکرد خود را قابل قبول می‌داند. 

 پدرخوانده «جبهه ضد ایرانی»

اگرچه امید می‌رفت ثابتی در این مستند لااقل گوشه‌ای از حقائق را برای ثبت در تاریخ بازگو کند اما نشان می‌دهد وی در همین سالهای پایانی عمر هم تغییری نکرده و همان ثابتی سرسپرده است؛ برخی چهره‌های اپوزیسیون در سالهای اخیر وقتی مشاهده کردند که جریان‌های ضدانقلاب خارج کشور اساس و شالوده تمامیت ارضی ایران را هدف گرفته‌اند، دست از مبارزه کشیده و با سکوت خود و یا حتی دفاع از جمهوری اسلامی تلاش کردند تا به نفع تجزیه‌طلبان و دشمنان ایران کاری نکنند. نمونه بارز این نوع روحیه را می‌توان داریوش همایون و اردشیر زاهدی وزرای اطلاعات و امور خارجه دوره پهلوی جست.

 با این وجود، ثابتی که جزو معدود بازماندگان آن دوره است و در این مستند چندبار مدعی مقابله با تلاش‌های تجزیه‌طلبانه در ساواک است، سال گذشته با حضور در اجتماع جبهه ضد ایرانی نشان داد که نه تنها با اسلام و جمهوری اسلامی مخالف است بلکه حتی هویت ملی و سرزمینی نیز برای وی اهمیتی ندارد و سالها زندگی در انزوا و اختفای اختیاری تغییری در وی حاصل نکرده است. 

ثابتی در همین سال‌های زندگی مخفیانه دست از تلاش علیه ایران برنداشت. او در اورلاندو به‌عنوان یک سه‌ملیتی (ایرانی، اسرائیلی و آمریکایی) زندگی می‌کند و شرکتی اقتصادی به‌نام Paris Enterprises دارد. از حامیان مالی کمپین انتخاباتی جرج بوش و کمیته ملی جمهوری‌خواهان بوده‌ است و به گفته وین مدسن خبرنگار آمریکایی، پرویز ثابتی بعد از خروج از ایران به‌عنوان افسر موساد فعالیت خود را در اسرائیل و بعد از آن در فلوریدا ادامه داد؛ رابطه وی با موساد براساس گفته‌های داخل مستند به دوران ساواک برمی‌گردد و می‌گوید موساد آمار مبارزان خارج کشور همچون شهید چمران را به آنها می‌داده و حتی در مناطق مرزی ایران با موساد عملیات مشترک انجام می‌دادند. 

می‌توانیم او را پدرخوانده چهره‌هایی بدانیم که سال گذشته بی‌محابا از آشوب‌هایی مورد حمایت تجزیه‌طلبان حمایت کردند و هم‌اکنون در کنار اسرائیل ایستاده‌اند. 

در واقع می‌توان گفت شبکه ماهواره‌ای "من و تو" که با وجود پشتیبانی‌های مالی سیاسی به پایان فعالیت خود نزدیک شده در آخرین روزهای فعالیتش در ادامه پروژه تطهیر کارنامه سیاه رژیم پهلوی و عوض کردن جای شهید و جلاد برنامه‌ای پنج قسمتی درباره پرویز ثابتی، رئیس اداره سوم ساواک و رئیس ساواک تهران از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ پخش کرد که از آن می‌توان به عنوان اخرین تیر ترکش این شبکه یاد کرد.

ثابتی در خاطراتش و برای تبرئه خودش نه تنها علیه روشن‌فکران و مخالفان رژیم پهلوی دست به آسمان و ریسمان زده بود بلکه علیه همکارانش هم دست به افشاگری زد. با وجود انتشار این خاطرات ثابتی اما هم چنان از اینکه در مجامع عمومی ظاهر شود هراسناک بود تا این که در بهمن سال گذشته برای نخستین بار پس از ۴۴ سال تصاویری از حضور او به همراه خانواده‌اش در یک تجمع سیاسی ایرانیان خارج از کشور در لس‌آنجلس‌ منتشر شد که سروصدای زیادی به پا کرد و اکنون با گذشت حدود یک سال از آن رونمایی ثابتی جلوی دوربین من و تو قرار گرفت و ۷ ساعت از خودش دفاع کرد و بار دیگر ادعاهایش علیه روشن‌فکران و مخالفان رژیم پهلوی را تکرار کرد. او در تطهیر خودش ابایی نداشت حتی علیه روسای خودش چون حسن پاکروان و حسین فردوست هم حرف بزند و بگوید اگر محمدرضا شاه به توصیه‌هایش توجه بیشتری می‌کرد، حکومتش وضعیت دیگری پیدا می‌کرد.

مهم‌ترین نکته در مورد ظهور پرویز ثابتی در جلوی دوربین این است که چه تغییراتی در فضای سیاسی و افکار عمومی باعث شده او دیگر نه تنها ترسی از افشای چهره‌اش نداشته باشد بلکه بیاید و از عملکردش با افتخار دفاع کند. این تغییر رویه ثابتی یادآور حکایت مارگیر و اژدهای یخ زده است که مولوی در دفتر سوم مثنوی آن را بیان می‌کند و می‌سراید:

مارگیر اندر زمستان شدید / مار می جست اژدهایی مرده دید مارگیر آن اژدها را بر گرفت / سوی بغداد آمد از بهر شگفت کاژدهای مرده‌ای آورده‌ام / در شکارش من جگرها خورده‌ام او همی مرده گمان بردش ولیک / زنده بود و او ندیدش پیک‌نیک او ز سرماها و برف افسرده بود / زنده بود و شکل مرده می‌نمود آفتاب گرم سیرش گرم کرد/ رفت از اعضای او اخلاط سرد مرده بود و زنده گشت او از شگفت / اژدها بر خویش جنبیدن گرفت بندها بگسست و بیرون شد ز زیر / اژدهایی زشت غران همچو شیر مارگیر از ترس بر جا خشک گشت / که چه آوردم من از کهسار و دشت نیست از درهاست او کی مرده است/ از غم و بی‌آنتی افسرده است.

حکایت پرویز ثابتی هم حکایت همین اژدهایی است که در خواب زمستانی بوده و تابش آفتاب زنده‌اش کرده، کسانی که این روزها برای ثابتی و دیگر اطرافیان او سوت و کف می‌زنند خیلی زود خواهند فهمیدند که این افراد همان اژدهای ساق هستند و فقط آفتابی باید تا بخشان باز شود و اما اگر یخ شان باز شد دیگر نمی‌توان آن‌ها را به راحتی مهار کرد. برای اینکه بدانیم، ثابتی کیست و چه سابقه‌ای داشته، بد نیست نگاهی به کارنامه او داشته باشیم تا روشن شود چه اژدهایی در حال بیدار شدن است.

حتی ناصر مقدم، آخرین رئیس ساواک هم درباره ثابتی گفته است: " او شخصیت خشنی بود و اساساً من آمدم تا پرویز ثابتی را کنار بزنم و خشونت از بین برود تابتی می‌گوید: "زمانی که در سوم آبان ۱۳۵۷ نزد هویدا رفتم که بگویم مرا برداشته‌اند و می‌خواهند. سفیر شوم، هویدا پنیک کرد و گفت که با برداشتن تو از ساواک معلوم است که شاه دیگر اراده ماندن ندارد. کار ما تمام است. امیدی بود که روزی شاه برگردد و مخالفین را سر جایشان بنشاند. ولی الان با برداشتن شما دیگر تمام است.

در نیمه‌های دهه ۴۰ برخی جوانان دور هم جمع می‌شوند و تصمیم می‌گیرند به خارج کشور رفته و به جبنش فلسطینی‌ها بپیوندند به همین دلیل عده بعد از دستگیری به گروه فلسطین مشهور شدند. این گروه در سال ۱۳۴۸ توسط عباسعلی شهریاری، مسئول کمیتۀ ایالتی حزب توده لو رفت و حدود ۵۰ تن از اعضای آن دستگیر شدند. ثابتی در گفت‌وگوی اخیر با من و تو رسماً عنوان می.کند که شهریاری نفوذی ساواک بوده است. از همان زمان تیمی از بازجویان و شکنجه‌گران تحت امر ثابتی که همه نام مستعار دکتر و مهندس داشتند؛ زندانیان را به وحشیانه‌ترین شکل مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند، از آن‌ها اعترافات ساختگی می‌گرفتند و سرانجام اگر بخت یارشان بود و اعدام نمی‌شدند به حبس‌های طویل‌المدت محکوم می‌شدند. ثابتی در گفت‌وگویش اما مسئولیت هیچ شکنجه‌ای را نمی‌پذیرد و می‌گوید در طول سال‌های فعالیتش در ساواک تنها افراد معدودی از بازداشت‌شدگان را دیده و از جمله اسم رضا براهنی، بهزاد نبوی و کورش لاشایی را می‌آورد و می‌گوید دیدار آنها هم برای متقاعد کردنشان به همکاری و تلاش برای تخفیف مجازاتشان بوده اما به این اشاره نمی‌کند که شکنجه‌گران ساواک تحت فرمان او بودند.

همه می‌دانند کلیه زندان‌های سیاسی رژیم پهلوی از جمله اوین، قصر، قزل‌قلعه و بازداشتگاه مخوف کمیته مشترک ضد خرابکاری زیر نظر اداره کل امنیت داخلی که در دورۀ اوج قدرت توسط ثابتی مدیریت می‌شد؛ قرار داشت پس مسئولیت قتل‌ها و شکنجه‌ها و توهین و تحقیرهایی که در این زندان‌ها صورت می‌گرفت، همه به عهده ثابتی بود. او در این گفت‌وگو اعدام ۳۱۲ نفر از نفر از مخالفان را می‌پذیرد اما می‌گوید این‌ها به مجازات اعمال خرابکارانه‌شان رسیده‌اند. در همین گفت‌وگو از ثابتی پرسیده می‌شود، او به انتقاد منتقدانی که می‌گویند ثابتی بیشتر درگیر سرکوب جریان‌های چپ و چریکی بوده، چه پاسخی دارد و ثابتی می‌گوید اگر این طور بود همه روحانیون شاخص امروز به پرونده بازداشتشان توسط ساواک افتخار نمی‌کردند. او می‌گوید همه روحانیون شاخص از جمله آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی را بازداشت کرده بود و این گفته او اذعان ناخواسته به نقشش در سرکوب مخالفان است.

ثابتی در خاطراتش برای توجیه خود می‌گوید: "از همان ابتدا خواستم به رده های بالاتر در ساواک، کشور و شخص شاه این نکته را توجه دهم که تأمین امنیت کشور تنها از طریق سرکوب و مبارزه با سازمان‌ها و گروه‌های مخالف و برانداز امکان‌پذیر نیست. در یکی از گزارش‌های اساسی نوشته بودم فقر، فساد و بی عدالتی موجب عدم رضایت و روی‌گردانی و توسل به اقدام‌های ضدامنیتی می‌شود. سرکوب این اقدامات نیز آثار و عوارضی به جای‌ گذارده و عکس‌العمل‌های جدیدی را سبب می‌شود." این ادعا در حالی مطرح می‌شود که او سید حسین نصر، رضا قطبی، ناصر مقدم و ... را به خاطر این که در سال ۵۷ طرفدار فضایی باز و آزادی مخالفان بودند مورد سرزنش قرار می‌دهد و معتقد است اگر حداقل ۴ هزار نفر مخالفان دستگیر می‌شدند همه اعتراض‌ها و مخالفت‌ها پایان می‌گرفت.

او در گفت‌وگو با "من و تو" مدعی است که در طول خدمتش از هر فرصتی برای مبارزه با عوامل فساد استفاده کرده و گزارش‌هایی مستند ارائه داده که به خاطر تهیه آنها بارها مورد مواخذه و بازخواست قرار گرفته و به خاطر شکایت‌هایی که اسدالله اعلم و امیر هوشنگ دولو از او نزد شاه کرده بودند از طرف شاه تهدید به محاکمه نظامی می‌شود.

یکی از نکات جالب گفته‌های ثابتی در گفت‌وگوی اخیرش این است که می‌گوید در دورۀ دانشجویی سمپات مظفر بقایی بوده و بخش دیگری که از شکنجه می‌گوید ادعا می‌کند مقامات دولت دکتر مصدق از جمله دکتر غلامحسین صدیقی از شکنجه علیه مخالفان مصدق استفاده می‌کردند. پرویز ثابتی برای تبرئه خودش از اتهامات وارده نه تنها علیه مخالفان حکومت و روشن‌فکران بلکه علیه دیگر همکاران و روسایش تا جایی که توانسته افشاگری و بدگویی کرده همان‌طور که امثال پرویز راجی و اردشیر زاهدی و فریدون هویدا و ارتشبد قره باغی هم چنین کاری کرده‌اند. گویی ثابتی در آن زمان گوشه‌ای نشسته و تماشاگر صحنه بوده و نه بازیگر پرده‌های مهمی از نمایش تاریخ سیاسی ایران در دهه‌های چهل و پنجاه.

همچنین پرویز ثابتی مقام امنیتی دوره پهلوی در مستند اخیر من و تو مدعی شده است که ساواک رساله آیت الله خمینی را در ۵ هزار نسخه تکثیر و خود پخش کرده بود!

این ادعا را با اسناد موجود ساواک راستی آزمایی می‌کنیم؛

در یک سند ساواک به تاریخ ۲۶ خرداد ۱۳۵۲ با موضوع "فروش رساله خمینی در مسجد امین السلطان" می خوانیم؛

از : ۲۰ ه ۱۲ به : ۳۱۲ شماره : ۲۸۲۹ /۲۰ ه ۱۲

"شخصی ساعت ۱۰ روز ۲۲ /۳ /۵۲ به مسجد امین السلطان واقع در خیابان فردوسی مراجعه و از خادم مسجد که مردی ترک زبان و ریش کوتاهی دارد تقاضای خرید رساله خمینی را نموده که خادم بیان داشته رساله تمام شده زیرا آن قدر اشخاص به آیت الله خمینی ارادت دارند که در مدت ۵ روز تعداد زیادی رساله با قیمت خوب خریداری نموده اند.

خادم اضافه نموده قیمت معمولی این رساله ۱۵ تومان ولی دوستان از ۵۰ تا ۱۰۰ تومان هم خریده اند و ادامه داد امام جماعت مسجد به من گفته در فروش رساله خمینی مواظب باش زیرا ممکن است مأمورین سازمان امنیت متوجه شده و گزارش نمایند.

سپس خادم افزوده به عنوان آب خوردن برو جلو بشکه آب که در راهرو وضوخانه است و رساله آنجاست بردار و زیر لباست بگذار بیاور.

مراجعه کننده همین کار را کرده و موقع رفتن ۳۵۰ ریال بابت رساله به او داده است.

خادم بیان داشته بدین جهت کتاب را مستقیما به دست مشتری نمی دهد که اگر پیش آمدی شد قسم او درست باشد.

ضمنا تاکید کرد جریان خریدن رساله را به همه کس نگو مگر به اشخاصی که اطمینان داشته باشی و اضافه نمود در این مسجد علاوه از رساله خمینی اکثر کتب دینی که چاپ می شود برای ترویج دین به فروش می رسد.

نظریه یکشنبه : خبر صحت دارد ضمنا عین یک جلد رساله تهیه شده به پیوست تقدیم می گردد.

نظریه سه شنبه : مسجد امین السلطان حدود دو سال قبل که نورالدین علوی طالقانی امام جماعت آنجا بود بازرسی و نامبرده بازداشت شد و مقدار زیادی از رساله و ملحقات و نوشته های خمینی کشف و ضبط گردید و در آن موقع خادمین مربوطه با مشارالیه همکاری داشتند لذا اصلح است این محل وسیله کمیته مشترک ضد خرابکاری مورد بازرسی دقیق قرار بگیرد و خدام آنجا تحت بازجویی دقیق واقع شوند که در این صورت به طور حتم محل اصلی تهیه رساله مشخص خواهد شد.

ضمنا مسجد مذکور دارای زیرزمینی بسیار عمیق و محل هایی تاریک می باشد که امکان دارد کتب در آن ها نگهداری شده باشد.

نظریه چهارشنبه: نظریه سه شنبه مورد تأیید است."

*منبع: کتاب بدون شرح به روایت اسناد ساواک - کتاب اول صفحه ۲۸۹

حال سوال از ثابتی این است که چگونه رساله ای را ساواک منتشر و خریداران آن را دستگیر و تحت فشار قرار می داد!

در یک سند دیگر به تاریخ ۲۴ آبان ۱۳۵۶ با موضوع رساله خمینی می خوانیم:

شیخ فیروزجائی ساکن بابل رساله خمینی را که روی جلد آن نام خوئی نوشته شده بفروش میرساند که یک جلد از آنها بقیمت ۲۰۰ ریال خریداری و دربررسی هایی که وسیله همکار به عمل آمد تفاوت زیادی با رساله خویی داشته است.

نظریه شنبه: خبر صحت دارد.

رساله ای که از فیروزی جائی خریداری گردیده چنانچه مورد نیاز است تقدیم گردد.

نظریه یکشنبه: نظریه شنبه مورد تأیید است.

احتمال دارد رساله خمینی صحافی و جلد روی آن بنام خوئی تعویض گردیده و در معرض فروش قرار گیرد.

نظریه دوشنبه: نظریه یکشنبه مورد تأیید است.

*منبع توجیه گردید مشخصات کامل فیروز جائی را تهیه و ارسال نماید. اخبار واصله در این زمینه متعاقبا باستحضار خواهد رسید.

نظریه ۲ ه ب: معمولاً برای سهولت فروش رساله خمینی و رفع هر گونه شبهه جلد رساله را تعویض و به صورت دیگری برای فروش (اقدام) می کنند تعیین وضعیت فروشنده مورد نظر و اقدامات لازم به عمل خواهد آمد.

*منبع: کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک - کتاب ۰۱ صفحه ۱۱۸

در یک سند دیگر به تاریخ ۲۴ آبان ۱۳۵۶ با موضوع رساله خمینی می خوانیم:

شیخ فیروزجائی ساکن بابل رساله خمینی را که روی جلد آن نام خوئی نوشته شده بفروش میرساند که یک جلد از آنها بقیمت ۲۰۰ ریال خریداری و دربررسی هایی که وسیله همکار به عمل آمد تفاوت زیادی با رساله خویی داشته است.

نظریه شنبه: خبر صحت دارد.

رساله ای که از فیروزی جائی خریداری گردیده چنانچه مورد نیاز است تقدیم گردد.

نظریه یکشنبه: نظریه شنبه مورد تأیید است.

احتمال دارد رساله خمینی صحافی و جلد روی آن بنام خوئی تعویض گردیده و در معرض فروش قرار گیرد.

نظریه دوشنبه: نظریه یکشنبه مورد تأیید است.

*منبع توجیه گردید مشخصات کامل فیروز جائی را تهیه و ارسال نماید. اخبار واصله در این زمینه متعاقبا باستحضار خواهد رسید.

نظریه ۲ ه ب: معمولاً برای سهولت فروش رساله خمینی و رفع هر گونه شبهه جلد رساله را تعویض و به صورت دیگری برای فروش (اقدام) می کنند تعیین وضعیت فروشنده مورد نظر و اقدامات لازم به عمل خواهد آمد.

حال نگاهی کنیم به اسنادی درباره رئیس اداره سوم ساواک کارمندی که با حقوق روزمزد کار خود را در ساواک شروع کرد و ۲۰ سال بعد با دو ملک گرانبها و دو قطعه زمین و ماشین و به پول امروز ۶۳۰ میلیارد و ۸۷۸ میلیون تومان ارز از ایران فرار کرد.

پرویز ثابتی سال ۱۳۴۸ از ریاست اداره ‌یکم امنیت داخلی به معاونت اداره سوم رسید و از ۲۳ فروردین ۱۳۵۲ تا ۷ آبان ۱۳۵۷ رئیس اداره سوم ساواک بود. ثابتی ۹ آبان ۱۳۵۷ از ایران خارج شد اما او که سال ۱۳۴۷ در خانه برادرش ساکن بود، ده سال بعد که از ایران خارج شد، میلیون‌ها تومان پول از ایران خارج کرد و چند باب خانه در بهترین مناطق تهران داشت. طبق اعلامیه جامعه کارکنان بانک مرکزی ایران در آستانه انقلاب، پرویز ثابتی جزو مقامات نظام پهلوی بود که طی ماه‌های شهریور و مهر ۱۳۵۷ ارز غیربازرگانی از طریق بانک‌های مختلف به خارج فرستاد؛ ۱۳۵ میلیون تومان در آن سال که با تبدیل ارزش ریالی آن (با محاسبه‌گر بانک مرکزی) معادل ۶۳۰٫۸۷۸٫۶۴۹٫۶۳۵ تومان امروز می‌شود.

سال ۱۳۴۷ که پرسشنامه استخدامی را در اداره کل سوم ساواک پر کرد، مستاجر خانه‌ای بود در خیابان تخت‌جمشید؛ صاحبخانه برادرش حمید بود. از سال ۱۳۲۸ که از سنگسر سمنان به تهران آمده بود، در خانه اقوام ساکن بود در محله دامپزشکی، نارمک و تهران‌پارس.

 

پرویز ثابتی سال ۱۳۴۸ از ریاست اداره ‌یکم امنیت داخلی به معاونت اداره سوم رسید و از ۲۳ فروردین ۱۳۵۲ تا ۷ آبان ۱۳۵۷ رئیس اداره سوم ساواک بود. با لیسانس قضائی و به علت نداشتن معافیت دائم از خدمت نظام وظیفه از ۱۵ تیر ۱۳۳۸ به طور روزمزد به استخدام ساواک درآمد و از ۱۴ دی ۱۳۴۰ (پس از ارائه مدرک معافیت دائم) با رتبه ۲ به وضعیت رسمی تبدیل شد. پس از آن مدت خدمت روزمزد جزء ادوار خدمت رسمی او محسوب شد و با تصویب معاون ساواک از ۱۵ تیر ۱۳۴۱ به رتبه ۳ ارتقا پیدا کرد. حقوق او در سال ۱۳۴۰ هشتصد ریال و در سال ۱۳۴۱ قبل از ارتقا به رتبه ۳، ۱۶۰۰ ریال و تا تیرماه ۱۳۴۲ حدود ۱۸۰۰ ریال محاسبه شد و پس از آن ۸۰۰ ریال حقوق سنواتی برای او منظور شد.

 

اسم پرویز ثابتی در یک فقره سوءاستفاده مالی (دریافت زمین از اوقاف و فروش به مبلغ یک میلیون ریال) به میان آمد و حتی در پرونده پرسنلی او نیز درج شده است. در نامه فردی به نام محمد حسینی به تیمسار حسین فردوست، رئیس دفتر مخصوص محمدرضاشاه آمده است: «چندی قبل رونوشت اعلام جرمی که علیه نصیرالدین عصار رئیس سازمان اوقاف سفارشی دو قبضه به شماره ۷۳۳۲۷ به دادستان دیوان کیفر داده بودم خدمت جنابعالی تقدیم گردید و همانطور که انتظار می‌رفت طبق دستور ماموری به نام آقای حسینی جهت رسیدگی اعزام شد. مامور مذکور به پیروی از اصل کلی تحت تاثر تطمیع پول و زمین و سایر وعده‌های عصار قرار نگرفت ولی از طرف آقای پرویز ثابتی مدیرکل سازمان امنیت که نامش در اعلام جرم مذکور آورده شده بود و زمینی از اوقاف دریافت نموده و به مبلغ یک میلیون ریال فروخته بود تحت فشار قرار گرفت تا جایی که اجازه اتمام رسیدگی به کارهایش را به او ندادند و در وسط کار بدون اخذ نتیجه مطلوب احضارش کردند…»
[پرونده پرسنلی پرویز ثابتی در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی موجود است]

 

البته برکشیدن ثابتی در سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) خانواده او را نیز از مواهب مناصب اقتصادی بی‌نصیب نگذاشت؛ برادرش هوشنگ ثابتی در ۳۰ بهمن ۱۳۵۴ مدیرعامل سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران شد. راننده همسر پرویز ثابتی که استوار ارتش بود در جریان یک بگومگو در فروشگاهی در خیابان جردن در حضور همسر او جوانی را کشت که قتل غیرعمد تشخیص داده شد و در دادگاه بدوی به ۱۰ سال زندان محکوم شد و در مرحله تجدیدنظر به ۶ سال کاهش پیدا کرد و همچنان در زندان بود که ثابتی ایران را ترک کرد.

ثابتی ۹ آبان ۱۳۵۷ از ایران خارج شد و چنانکه در کتاب خاطراتش «در دامگه حادثه» گفته اول به پاریس رفت و بعد به هاوایی! او البته فرار کرد: «مرا هم ممکن بود برای راضی کردن مخالفین زندانی کنند که اگر مانده بودم، قطعا می‌کردند.»
اما او که سال ۱۳۴۷ در خانه برادرش ساکن بود، ده سال بعد که از ایران خارج شد، میلیون‌ها تومان پول از ایران خارج کرد و چند باب خانه در بهترین مناطق تهران داشت.

طبق اعلامیه جامعه کارکنان بانک مرکزی ایران در آستانه انقلاب، پرویز ثابتی جزو مقامات نظام پهلوی بود که طی ماه‌های شهریور و مهر ۱۳۵۷ ارز غیربازرگانی از طریق بانک‌های مختلف به خارج فرستاد؛ ۱۳۵ میلیون تومان در آن سال که با تبدیل ارزش ریالی آن (با محاسبه‌گر بانک مرکزی) معادل ۶۳۰٫۸۷۸٫۶۴۹٫۶۳۵ تومان امروز می‌شود.

 

 

دهم اردیبهشت ۱۳۵۸، دادستان کل انقلاب حکم جمع‌آوری مدارک و اتومبیل پرویز ثابتی را صادر کرد؛ اتومبیل او ماشین سواری مدل چروکی چیف و ب. ام. و مدل ۵۱۸ بود.

سال ۱۳۶۴ بنیاد مستضعفان نتیجه اقدامات انجام‌شده پیرامون مصادره اموال پرویز ثابتی و اقارب درجه اول او را به دادیاری اجرای احکام دادسرای انقلاب اسلامی اعلام کرد که طبق آن مشخص شد او مالک این اموال است:
۱- منزل دو طبقه به مساحت ۲۱۷ مترمربع واقع در نیاوران، جمشیدیه
۲- ملک واقع در اقدسیه، خیابان بیمارستان، کوی شهید چمران به مساحت ۴۶۸۰ مترمربع
۳- دو قطعه زمین واقع در شهرک غرب فاز متفرقه قطعات ۲۲۱۰ و ۲۲۱۳ به نام پریسا ثابتی‌ (دختر پرویز ثابتی)
۴- اتومبیل ب. ‌ام. ‌و مدل ۷۸ متعلق به نسرین غفارپور همسر
۵- یک قطعه زمین به مساحت ۵۲۵ مترمربع در شهر بندرترکمن
البته پردیس ثابتی زمین شهرک غرب را در ۵۷/۳/۲۱ به سفارت امارات متحده عربی فروخت.

 

مدعی مبارزه با عوامل فساد رژیم پهلوی در دوران حضور در ساواک (طبق گفته خودش) با این میزان اموال خارج‌کرده و برجای‌مانده از ابتدای انقلاب تا امروز در ایالات‌متحده سکونت دارد. کارمندی که با اجاره‌نشینی و حقوق روزمزد کار خود را در ساواک شروع کرد و ۲۰ سال بعد با دو ملک گرانبها و دو قطعه زمین و ماشین و به پول امروز ۶۳۰ میلیارد و ۸۷۸ میلیون تومان ارز از ایران فرار کرد.

رابطه ثابتی با موساد

ثابتی از جمله کسانی بود که در رأس یک گروه از مأموران ساواک به اسرائیل اعزام شد و به احتمال قوی در همان مأموریت در پیوند تنگاتنگ با موساد قرار گرفت. او که در اوایل دهه ۱۳۵۰ به عنوان «سخنگوی ساواک» و « مقام امنیتی» شهرت یافت، گرداننده اصلی سازمان ساواک به شمار می آمد و با ارتباطاتی که با «موساد» و عوامل این سازمان در ایران داشت حتی در امور مربوط به نمایندگی‌های ساواک در خارج از کشور نیز، که خارج از حدود اختیارات او بود مداخله می کرد. اطلاعات وی به ویژه در مورد فعالیت گروههای مبارز خارج از کشور، ساواک را در مبارزه با کنفدراسیون و سایر گروههای مخالف رژیم یاری داد.

وی که دوره جنگها و عملیات ضد پارتیزانی و ضد چریکی دیده بود، با تجهیزات و امکانات گسترده، گروهی را که در اسرائیل و دیکتاتوری‌های نظامی آمریکای لاتین دوره دیده بودند برای مبارزه با چریک های مارکسیست مسلح در سیاهکل گیلان به محاصره جنگل فرستاد.

در پی دستور محمدرضا شاه، کمیته مشترک ضد خرابکاری (ساواک - شهربانی) در تاریخ چهارم بهمن ماه ۱۳۵۰ تأسیس گردید که در این کمیته در واقع شهربانی نقش «اداره ویژه» اسکاتلندیارد را ایفا می‌کرد و ساواک نقش «ام. آی. ۵» را داشت. کمیته مشترک در محل اداره اطلاعات شهربانی تشکیل ‌شد و بعدها در شهرستان‌ها نیز شعبه‌هایی که تحت نظر مرکز فعالیت می‌نمودند، راه‌اندازی گردید. کمیته مشترک با ۳۷۵پست سازمانی که ۱۱۱ پست آن متعلق به ساواک و ۲۶۴ پست دیگر به شهربانی اختصاص ‌یافت، فعالیت خود را آغاز می‌نماید. اولین رئیس کمیته مشترک سپهبد جعفرقلی صدری رئیس شهربانی وقت و رئیس ستاد آن پرویز ثابتی از مقامات ساواک تعیین می‌گردد و نمایندگانی از ارتش و ژاندارمری به منظور هماهنگی در این ترکیب قرار می‌گیرند.

ثابتی در سال ۱۳۵۲ توسط ارتشبد نصیری، رئیس ساواک، به سمت مدیرکل اداره سوم (امنیت داخلی)تعیین و عملاً همه کاره ساواک شد.


ارتشبد نعمت الله نصیری

گزارشهایی که از طریق نصیری به شاه داده می شد، عمدتاً از طرف ثابتی و حلقه‌ی او تنظیم می گردید. ثابتی در انتصاب مقامات دولتی و انتخاب نمایندگان مجلس نقش اساسی داشت و گزارش منفی ساواک درباره هر کس که نامزد احراز یک مقام دولتی یا نمایندگی مجلس می شد برای جلوگیری از انتصاب یا انتخاب وی کافی بود. حتی فعالیتهای اعضای خاندان سلطنت هم از این گونه نظارت و گزارشها مصون نبودند، گاه حتی گزارشهای ثابتی در مورد فعالیتهای غیرقانونی اعضای خاندان سلطنت خشم شاه را برمی انگیخت. منابع اطلاعاتی او علاوه بر مأمورین ساواک و هزاران « منبع خبری» که در تمام سازمانهای دولتی و بخش خصوص داشت، عوامل جاسوسی اسرائیل (موساد) در ایران و افرادی از قبیل منوچهر آزمون، داریوش و هدایت الله اسلامی نیا بودند که مستقیماً با او تماس داشتند و اخبار و اطلاعات دست اولی را از دستگاههای دولتی و بخش خصوصی و بازار و محافل روحانی در اختیار او می گذاشتند.

ثابتی از زمره دوستان نزدیک هویدا بود و در ملاقات‌هایی که هر چهارشنبه شب با وی داشت اطلاعاتی را در اختیار وی قرار می داد که بی گمان یکی از ابزار تثبیت و تداوم قدرت هویدا بود. در هر ارزیابی از موقعیت هویدا نام وی به میان می آید زیرا در تمام دوران زندگی روابط نزدیک با همکیش بهایی خود داشته است.

علت مشهور شدن ثابتی

دو ماه پس از واقعه سیاهکل، پرویز ثابتی، مدیرکل اداره سوم ساواک، در کنفرانس مطبوعاتی که از او با عنوان «یک مقام امنیتی» یاد شد، به شرح این ماجرا، ریشه‌های آن، اقدامات پیشین گروه چریک‌های فدایی خلق و چگونگی برخورد ساواک با آن پرداخت. در این نشست خبری که ۱۵ فروردین ۱۳۵۰ با حضور خبرنگاران خبرگزاری‌های داخلی و خارجی، روزنامه‌ها و رادیو و تلویزیون برگزار شد، این مقام امنیتی «اسرار واقعه سیاهکل» را فاش کرد که در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ رخ داد. در آن واقعه، یک گروه چریکی مارکسیست که از شاگردان «بیژن جزنی» بودند به یک پاسگاه ژاندارمری حمله کردند و بعد در پی بسیج نیروهای امنیتی به منطقه تقریبا همه آن ها کشته و دستگیر شدند. این گروه مارکسیست، پایه گذار گروهی موسوم به «چریک های فدایی خلق» شدند.

به هر حال حضور ثابتی در این برنامه تلویزیونی که به صلاحدید شخص شاه انجام گرفت، و نامی که برای اشاره به او استفاده شد(«مقام امنیتی») در افکار عمومی ایرانی ها ماندگار شد و دیری نگذشت که نام او به مظهر رعب و سرکوب ساواک تبدیل شد. البته گروه های مسلح چپ در میان خود، او را با یک اسم مستعار دیگر می شناختند: ابرو کمانی

البته این تنها حضور «ابروکمانی» بر صفحه تلویزیون نبود و او چندبار دیگر به عنوان «مقام امنیتی» و در واقع سخنگو و «ویترین» ساواک به تلویزیون رفت. یکی از فیلم هایی که از حضور او در تلویزیون ملی آن زمان در اینترنت موجود است، یک جلسه مطبوعاتی است که در آن «مسعود بهنود»، روزنامه نگار سوگلی هویدا از مقام امنیتی درباره گزارش تایمز لندن می پرسد که مدعی شده بود، ساواک دارای «۵ میلیون»! کارمند است. ثابتی در پاسخ به این پرسش گفت:

"بنده تصور نمی‌کنم که سازمان‌های امنیتی آمریکا و شوروی هم این تعداد مأمور در اختیار داشته باشند. این رقم برای من تعجب‌آور و مسخره بود. ما دو نوع مأمور داریم. یک دسته کارمندان رسمی سازمان امنیت که مثل بقیه کارمندان رتبه شغلی و حقوق می‌گیرند و دسته دیگر که تعدادشان بیشتر است اما در استخدام رسمی ما نیستند و ممکن است برخی‌شان کارمند دولت هم باشند."

«حسین فردوست»، دوست صمیمی و محرم محمدرضا پهلوی که به نوعی بنیانگذار ساواک بود، نقشی پررنگ در ارتقاء ثابتی داشت. فردوست درباره نقش این برنامه های تلویزیونی در صعود جایگاه ثابتی گفت:

"در این نمایش‌های تلویزیونی او بسیار خوب و محکم صحبت می‌کرد و همه را تحت‌تأثیر قرار می‌داد؛ به دلیل بیان عالی و عدم تردید در سخنانش. دعوت‌ها از او در خانه رجال شروع شد و ثابتی در چندین میهمانی از من خواهش کرد شرکت کنم که شرکت نمودم. در این میهمانی‌ها خانم‌های زیبا چندین‌هزار تومان هزینه آرایش خود می‌کردند تا موردپسند «مقام امنیتی» واقع شوند و دور او را می‌گرفتند و خود را معرفی می‌کردند و کارت و آدرس می‌دادند. من چند بار به چند خانم که میل داشتم صحبت کنم، نزدیک شدم و هرچه گفتم «من فردوست هستم» بی‌فایده بود! همه «مقام امنیتی» را می‌خواستند و فردوست و امثال فردوست برایشان مهم نبود! این عنوان «مقام امنیتی» تا انقلاب روی ثابتی ماند و همه‌جا به پذیرایی از او افتخار می‌کردند."

ثابتی در مصاحبه با عرفان قانعی فرد درباره ارتقاء خود در ساواک چنین گفت:

" پس از سه ماه از آغاز خدمتم در ساواک، به علت گزارش های تحلیلی ام راجع به مسائل سیاسی جاری کشور به ریاست بخش بررسی های سیاسی در امور امنیت داخلی منصوب شدم. از همان ابتدا خواستم به رده های بالاتر در ساواک و شخص پادشاه توجه دهم که تامین امنیت کشور تنها از طریق سرکوب و مبارزه با سازمان ها و گروه های مخالف و برانداز امکان پذیر نیست. در طول دوران خدمتم در ساواک از هر فرصتی برای مبارزه با عوامل فساد استفاده کرده و گزارش های مستند ارائه دادم و چندین بار برای تهیه این گزارش ها مورد مواخذه و بازخواست قرار گرفتم. تا آنجا که در سال ۱۳۵۰ اسدالله علم وزیر دربار و سپهبد ایادی و امیرهوشنگ دولو از نزدیکان شاه به علت اتهاماتی که به آنان وارد می کردم علیه من به شاه شکایت بردند و من از طرف شاه تهدید به محاکمه نظامی شدم."

فردوست میل به خودنمایی و البته ظاهر خوش خط و خال ثابتی را در ترفیع او بسیار موثر می دانست:

" زمانی که قائم‌مقام ساواک شدم، ثابتی یک جوان کمتر از سی سال بود و شغل او ریاست بخش مربوط به احزاب پنهانی بود. او را ندیدم تا زمانی که مقدم را به جای مصطفی امجدی مدیرکل سوم کردم...، برداشت من از ثابتی این بود که بسیار مقام‌پرست و متظاهر است. دارای هوش خوب - و نه بیشتر- است ولی قوه بیان خیلی خوبی دارد. در مجموع کارمند خوبی به‌شمار می‌رفت، ولی به علت آن قدرت بیان و تظاهر، خود را بیش از آن چیزی که بود نشان می‌داد. این رفتار قطعا در من اثری نداشت ولی در دیگران مانند مقدم و نصیری مسلما بی‌اثر نبود. دروغ و راست را مخلوط می‌کرد تا میزان فعالیت و موفقیت خود را دو، سه برابر واقع جلوه دهد. آرام و مسلط بر اعصاب خود بود. ساختمان فکری‌اش طوری بود که همیشه به او خوش می‌گذشت. از خود انتقاد نمی‌کرد و راضی و خیلی راضی از خود بود...، ثابتی به هیچ‌وجه نمی‌توانست اعتماد مرا جلب کند و به نظر من او برای کار اطلاعاتی ساخته نشده بود و بیشتر به درد کار سیاسی می‌خورد. هیچ‌وقت میل نداشتم مرئوس مستقیمی مانند ثابتی داشته باشم."


ارتشبد حسین فردوست

فردوست درباره جاه طلبی بسیار بالای ثابتی و علاقه او به در چشم بودن و بروز بیرونی(رخلاف بیشتر مقامات امنیتی) نیز اظهارات جالبی کرده است:

"من که جاه‌طلبی ثابتی را می‌دیدم، خواستم که او را در کار سیاسی مشغول کنم لذا از هویدا خواستم که یک پست وزارت به ثابتی بدهد. او مطابق طبع هویدا هم بود. زمانی که مسئله را به ثابتی گفتم از خوشحالی باور نمی‌کرد. هویدا، ثابتی را خواست و وزارت را به او پیشنهاد کرد و او اجازه فکرکردن درباره نوع وزارتخانه خواست. در همین احوال منوچهر آزمون (کارمند ساواک) معاون نخست‌وزیر و رئیس سازمان اوقاف شد. این مسئله به ثابتی برخورد و از وزارت منصرف شد. او بعدا به من گفت: «وقتی آزمون که در ساواک چندین رده از من پایین‌تر بود، معاون نخست‌وزیر شود، دیگر وزارت چه افتخاری دارد؟!» من گفتم: پس صبر کن تا نخست‌وزیر شوی! این حرف در او اثر کرد و باورش شد و تا زمان انقلاب این مسئله در ذهنش بود."

از سال ۴۹ که به معاونت اداره کل سوم ساواک(اداره امنیت داخلی) و در واقع ستون ساواک، رسید، نقشی اساسی در حکومت پیدا کرد، چرا که تقریبا هر شغلی قابل توجهی در کشور، از وزارت تا نمایندگی تا استادی دانشگاه، وابسته به استعلامی بود که از اداره کل سوم گرفته می شد. ثابتی به لحاظ امنیتی هم سرکوب گروه های مسلح چپ و مذهبی را در کارنامه داشت، به طوری که در سال ۵۵ تقریبا همه گروه های مسلح رژیم یا متلاشی شده، و یا به گروه های چندنفره پنهان محدود شده بودند.

جنایت ساواک بر تپه های اوین

یکی از جنایات مهم دوران سیطره ثابتی بر ساواک به ۳۰ فروردین سال ۵۴ بازمی گردد. در این روز، ۹ تن از سران گروه های چپ(فدایی خلق و مجاهدین خلق) بدون محاکمه در جریان انتقال از زندان اوین توسط ساواک تیرباران شدند.

«بیژن جزنی» از رهبران چریک‌های فدایی، همراه با شش‌نفر دیگر از چریک‌های فدایی خلق به نام‌های «حسن ضیا ظریفی»، «احمد جلیلی افشار»، «مشعوف کلانتری»، «عزیز سرمدی»، «محمد چوپان‌زاده» و «عباس سورکی» به همراه «مصطفی جوان خوشدل» و «کاظم ذوالانوار» دو عضو سازمان مجاهدین خلق در تپه‌های اطراف زندان «اوین» به آمریت شخص شاه و کارگزاری ثابتی، در اطراف قریه اوین با چشمان و دستان بسته تیرباران شدند.

یکی از مهم ترین روایت ها که بر نقش ثابتی در این جنایت صحه می گذارد، شرح «بهمن نادری پور»(معروف به تهرانی)، از شکنجه‌گران معروف ساواک، در دادگاه انقلاب در سال ۵۸ است. تهرانی در دادگاه در شرح ان واقعه گفت:

"زندانیان را از زندان تحویل گرفتند. ما هم در قهوه‌خانه نزدیک زندان اوین به انتظار ایستادیم. پس از تحویل آمدند و از طریق جاده‌ای که از داخل قریه اوین می‌گذشت به بالای ارتفاعات بازداشتگاه اوین رفتیم. در آنجا زندانیان را - درحالی که دست‌ها و چشم‌هایشان بسته بود - از مینی‌بوس پیاده کردند و همه را در یک ردیف روی زمین نشاندند. پس از اینکه روی زمین نشستند، «عطارپور» (بازجوی ساواک) یک قدم جلوتر آمد و شروع به سخنرانی کرد. گفت: همان‌طور که دوستان و رفقای شما همکاران و رفقای ما را در دادگاه‌های خودشان به مرگ محکوم کردند و آنها را کشتند، ما هم تصمیم گرفتیم شما را که رهبران فکری آنها هستید و با آنها از داخل زندان ارتباط دارید، مورد تهاجم قرار بدهیم و شما را اعدام کنیم و از بین ببریم. این حرف مورد اعتراض بیژن جزنی و چند نفر دیگر واقع شد. ولی نمی‌دانم عطارپور نفر اولی بود یا سرهنگ وزیری (رییس وقت زندان «اوین») که با یک مسلسل که آورده بود، رگبار را به روی آنها خالی کرد."

ثابتی اما در کتاب خاطرات شفاهی خود موسوم به «در دامگه حادثه»، مثل بسیاری از دروغ هایی که در آن کتاب رفته است، مدعی است که زندانیان در هنگام فرار از ون انتقال زندانی به رگبار بسته شدند:

" پس از اینکه محمدتقی شهرام و سعادتی از زندان ساری و ربابه عباس‌زاده (اشرف دهقانی) از زندان قصر فرار کردند، بیژن جزنی و دوستان وی درصدد برآمدند با فرار از زندان، از خود قهرمان‌سازی کنند. آنها در زندان قصر، بسیار به موفقیت نزدیک شده بودند و در لحظه آخر، ماموران شهربانی، توانسته بودند که نقشه آنها را خنثی کنند. سرهنگ عباس وزیری، معاون اداره کل چهارم ساواک که مسوولیت زندان اوین با آن اداره بود، به من تلفن کرد و گفت: «ماموران قصد داشته‌اند، تعدادی از زندانیان را از زندان اوین به زندان دیگری منتقل کنند و در حوالی بزرگراه شاهنشاهی، زندانیان که در یک ون قرار گرفته و کامیونی از سربازان پشت‌سر آنها حرکت می‌کرده، با بریدن دستبند از «ون» خارج و قصد فرار داشته‌اند که راننده و یک مامور برای تعقیب به همراه آنها از ون خارج شده، لذا ماموران همراه به طرف آنها تیراندازی و ۹ نفر از زندانیان کشته و مامور همراه راننده نیز، تیر خورده و زخمی شده است."

این دروغ بزرگ ثابتی که ۹ زندانی مهم برای رژیم، با دستان و چشمان بسته، چگونه توانستند همگی دستبند خود را ببرند و همزمان در بیابان های آن موقع اطراف اوین پا به فرار بگذارند، خود به اندازه کافی مضحک است. جدای از این که روایت های دیگر از زندانیان سیاسی و برخی عوامل رژیم شاه از زوایای مختلف این جنیات ساواک را افشاء کرده است.

البته برای کسی که در اوج وقاحت مدعی می شود که نهایت شکنجه در ذهن نعمت الله نصیری(رییس ساواک) این بود که به زندانیان «چلوکباب با دوغ» بدهند و بعد اجازه خواب به او ندهند، جعل چنین دروغ‌هایی نه تنها بعید نیست، که بسیار محتمل است.


صفحه ۳۰۸ کتاب «در دامگه حادثه»

مثلا ثابتی در همان دامگه حادثه مدعی شده است:

" با شکنجه و هرگونه اقدام غیرقانونی مخالف بودم و تا آنچه در توان داشتم از آن جلوگیری می‌کردم. هیچ‌گاه ندیدم فردی مورد شکنجه قرار گیرد. موقعی که از سرپرستان بازجویی سؤال می‌کردم غالبا جواب این بود که زندانی با مأموران به زدوخورد پرداخته و مجروح شده است!"

این در حالی است که عمده زندانیانی که نسبت به انتشار کتاب خاطرات ثابتی واکنش نشان دادند، بر نقش مستقیم او در شکنجه زندانیان صحه گذاشته اند. مثلا «نصرت الله تاجیک»، از زندنیان سیاسی قبل از انقلاب دعاوی خنده دار ثابتی را چنینی زیر سوال برده است:

" در بازداشت سال٥٢-٥٣ چون در زندان اوین بودم او را ندیده بودم و همچون سایرین وی را به نام مقام امنیتی می‌شناختم تا اینکه در دستگیری سوم در کمیته مشترک ضد خرابکاری در میان شکنجه و بازجویی‌ها او را که میان بازجویان، «آقا» نامیده می‌شد دیدم. در دو نوبت توسط رسولی و ثابتی مورد سؤال‌وجواب و شکنجه قرار گرفتم که نسخه‌های بازجویی من به احتمال زیاد موجود است."

ثابتی، عامل اعدام نشدن رجوی

پرویز ثابتی طبق صفحه ۲۸۲ کتاب خاطرات خود، کاظم رجوی، برادر بزرگ تر مسعود را با حقوق ماهی ۱۰۰۰ فرانک به مأمور ساواک تبدیل می کند. در سال ۱۳۵۰ که در پی ضربه شهریورماه ساواک به مرکزیت سازمان مجاهدین خلق، اعضای سازمان دستگیر و به اعدام محکوم می شوند، کاظم رجوی با ثابتی تماس می گیرد تا برادر خود (مسعود رجوی) را نجات دهد. ثابتی در این زمینه می گوید:

"من یک گزارشی درست کردم که برادرش برای ساواک این کارها و خدمات را کرده و مسعود رجوی را یک درجه تخفیف بدهیم، شاه هم موافقت کرد و یک درجه تخفیف داده شد و مسعود رجوی اعدام نشد."

فرار حمید اشرف از تور ثابتی

حمید اشرف، رهبر گروه مارکسیست مسلح چریک های فدایی خلق، در سال‌های ۵۴ و ۵۵ از اهداف اصلی تعقیب شهربانی و ساواک بود.

اشرف ان قدر برای شاه اهمیت داشت که تقریبا بعد از هر گزارش «شرف عرضی» نصیری و ثابتی به او، از آن ها درباره دستگیری حمید اشرف می پرسید:

"هر وقت عواملی از این سازمان دستگیر و یا در درگیری ها کشته می شدند، شاه می پرسید با حمید اشرف چه کرده اید."

در عملیات ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۵ علیه خانه های تیمی سازمان چریک های فدایی خلق، حمید اشرف دوباره موفق به فرار می شود و بار دوم از دو حلقه محاصره نیروهای امنیتی می گریزد. ثابتی می گوید:

"گزارش واقعه را با ذکر این که حمید اشرف، توانسته است از هر دو محاصره فرار کند، برای شاه فرستادم. چند روز بعد، از دفتر ویژه ی اطلاعات خبر دادند که گزارشی به عرض اعلیحضرت رسیده است که مأمورین واحد اجرایی کمیته ی مشترک ضد خرابکاری که عمدتا پرسنل شهربانی بودند، آموزش لازم را برای محاصره ی خانه های امن و مقابله ی با گروه های تروریستی ندارند و اعلیحضرت دستور داده اند، دفتر ویژه طی یک بازرسی وسیع، نواقص کار را یافته و گزارش کند "

در نهایت حمید اشرف و ده تن دیگر از اعضای سازمان در تیر ماه ۱۳۵۵ بعد از ساعت های درگیری به دست نیروهای ساواک کشته می شوند. کشتن حمید اشرف و متلاشی کردن مرکزیت چریک های فدایی، یکی از بزرگ ترین دستاوردهای امنیتی ثابتی برای رژیم شاه بود.


سفر ثابتی به مشهد با همسرش به اتفاق سپهبد جعفرقلی مستوفی و همسرش(نحوه چادر سر کردن همسران آن ها به خوبی گسست مقامات پهلوی از مردم را نشان می دهد)

پیش بینی انقلاب توسط ثابتی

ثابتی در خاطرات شفاهی خود مدعی شد که دو سال پیش از پیروزی انقلاب، وقوع ان را پیش بینی کرده و ان را با شاه مطرح کرده بود و البته انتظار از او به عنوان مسوول اصلی تشکیلات اطلاعاتی شاه نیز همین بود. او می گوید که گزارشی مفصل را در آذر ۵۵ برای شاه نوشت و از طریق رییس وقت ساواک، نصیری، نزد شاه فرستاد:

"موقعی که کارتر در آمریکا داشت برای ریاست جمهوری فعالیت می کرد مطالبی را علیه شاه گفته بود. نتیجتا در داخل، مخالفین رژیم بسیج شده بودند و فکر می کردند که الان دوباره فرصتی پیش می آید که بتوانند کارهایی بکنند. زمانی که کارتر انتخاب شد ولی هنوز به دفترش نرفته بود، یعنی در آذر ۱۳۵۵، من بوسیله (ارتشبد نعمت الله) نصیری (سومین رئیس ساواک) یک گزارشی برای اعلیحضرت فرستادم و گفتم به نظر می آید که سناریوی سال ۱۳۳۹ و ۴۰ یعنی دوره ۱۹۶۰ و ۶۱ در دوره کندی دوباره دارد تکرار می شود و مخالفین به این نتیجه رسیده اند که حالا کارتر اعلیحضرت و ایران را تحت فشار قرار می دهد و فرصتی پیش می آید که اینها بتوانند خود را به صحنه بیاورند و به اصطلاح ایشان را به چالش بکشند."

او در این گزارش با اشاره به افزایش قابل توجه جمعیت دانشجویان و افزایش ۴ برابری جمعیت پایتخت، شکل گیری واحدهای کارگری بزرگ در تهران و اطراف آن، پیدایش گروه های مسلح جدیدی و کارآزموده شدن عناصر مسلح ضدرژیم در زندان‌ها به شاه یادآور شد که اوضاع با زمان کندی و شکل گیری ماجرای ۱۵ خرداد ۴۲ متفاوت است. گرچه ثابتی در این تحلیل خود به عنصر اصلی، یعنی رهبری مقتدرانه و مرشدیت معنوی حضرت امام در هدایت خیزش مردمی علیه رژیم شاه، وزن چندانی نمی دهد و این اشتباه بزرگ او و سایر کارگزاران رژیم شاه و حامیان خارجی آن ها بود. به هر حال، ارسال همین گزارش هم ظاهرا باعث خشم شدید شاه می شود که در سال ۵۵ خود را در اوج قدرت و اقتدار تصور می کرد:

" این گزارش را دادم نصیری برد برای اعلیحضرت. اعلیحضرت هم از دست من عصبانی شد که این ثابتی باز چیزهای منفی را سرهم کرده و هیچ پیشرفت های مملکت را ندیده، به اصلاحات ارضی اشاره نکرده، سهیم شدن کارگران در سهام کارخانجات را ندیده، ارتش ما از ۱۵۰ هزار نفر شده ۶۰۰ هزار نفر را ندیده، ساواک و شهربانی را ندیده و همه سیاه ها را سرهم کرده و می گوید اوضاع خراب می شود. نخیر هیچ چیز نخواهد شد و شما کار خودتان را بکنید. این اولین گزارش است در آذر ۱۳۵۵. اعلیحضرت فکر می کرد مثل همان بحرانی که در دوره کندی پیش آمد و توانست طوری اداره کند تا طوفان از سر بگذرد، این بار هم می تواند اداره کند. این بار اما، -البته ما که آن موقع نمی دانستیم- ولی به هر حال ایشان مریض بود و نمی توانست قاطعانه تصمیم بگیرد و به هر حال مملکت به مرحله ای رسید که دیگر کنترل از دست خارج شد."

مقاله رشیدی مطلق

حضرت امام به مناسبت چهلمین روز درگذشت فرزندش - مصطفی خمینی - بیانیه هایی منتشر کرده و در آنها از فجایع و مظالم شاه سخن می گوید. شاه با دیدن آن ها به شدت عصبانی شده و به نصیری - رئیس ساواک - می گوید:

"این مرد عقب مانده و عامل اجنبی، جسارت را از حد گذرانده است، دستور بدهید دو مقاله تهیه و در آنها به سوابق خانوادگی او که به وسیله ی انگلیسی ها از هندوستان به ایران، آورده شده اند و مخالفت او با اصلاحات ارضی و حقوق زنان و برنامه های اصلاحی مملکت، تهیه و در شرفیابی بعدی بیاورید تا ملاحظه و دستور چاپ آنها در مطبوعات داده شود "

نصیری به ثابتی می گوید اعلیحضرت به ما دستور داده اند و شما این دو مقاله را تهیه کنید. ثابتی مطابق دستور شاه عمل می کند. اما شاه همین دستور را به هویدا که در آن زمان وزیر دربار بود می دهد. هویدا هم این امر را به فرهاد نیکخواه محول کرده و او نیز به فردی به نام شعبانی می گوید تا مقاله را بنویسد. آن مقاله را شاه می پسندد و به دستور او در روزنامه ی اطلاعات به نام مستعار رشیدی مطلق منتشر می شود. اقدامی که به باور بسیاری از مورخان، یکی از نقاط عطف تبدیل جنبش انقلابی مردم ایران به یک قیام سراسری شد.

ماجرای فهرست «۱۵۰۰ نفره» انقلابیون

در خردادماه ۵۷، زمانی که دولت جمشید آموزگار(فراماسون معروف و عامل مارکدار ایالات متحده) کم کم سررشته کنترل اوضاع کشور را در برابر انقلابیون از دست می داد، ارتشبد نعمت الله نصیری و بالتبع، پرویز ثابتی که مهره مورد وثوق او بود، از چشم شاه افتاده بودند و زمزمه های خانه تکانی در ساواک جدی بود. با این حال، ثابتی برای حفظ نظامی که همه چیزش را به ان مدیون بود دست از فعالیت برنداشت.

او به ادعای خود در آستانه ۱۵ خرداد ۵۷، طرحی را برای دستگیری ۱۵۰۰ نفر از چهره های مخالف رژیم تهیه کرد تا به زعم خود خیزش مردمی را کنترل کند. او ابتدا این طرح را به جمشید آموزگار، نخست وزیر، ارایه داد، ولی آموزگار که چهره ای به شدت محافظه کار و اصولا تکنوکرات بود، موافق اجرای این طرح نبود. از همین رو، ثابتی طرح خود را نزد دوست دیرین و همکیش خود، امیرعباس هویدا برد که در آن مقطع وزیر دربار پهلوی بود:

"رفتم پیش هویدا و گفتم خبر اعلامیه دولت را شنیدید؟ گفت بله خوب بود بد نبود. گفتم حالا داستان این شده و آقای آموزگار اینطوری می گوید و شما باید اعلیحضرت را متقاعد کنید که ما این ۱۵۰۰ نفر را دستگیر کنیم وگرنه اوضاع از کنترل خارج می شود. گفت اینها کی هستند؟ من یکی یکی می گفتم و او یادداشت می کرد. سران نهضت آزادی و جبهه ملی و ۳۰۰ نفر وعاظ افراطی طرفدار خمینی، ۴۰۰ نفر طلاب مدارس حقانی و فیضیه و خان قم بودند، تعدادی هم اعضای همین گروه های تروریستی بودند که ما پیش از آمدن صلیب سرخ آزادشان کرده بودیم که دلیلش مفصل است و باید جداگانه بگویم. هویدا این ها را یادداشت کرد و گفت بهت خبر می دهم. ساعت ۹ شب به من تلفن کرد که من مطالب شما را به عرض شاه رساندم و فردا صبح نصیری یک گزارش بیاورد."

ثابتی مدعی است که شاه جلوی بسیاری از اسامی این فهرست منها گذاشت و در نهایت لیست دستگیری‌ ها را به ۳۰۰ نفر تقلیل داد:

" دیدم که جلوی بعضی از این اسم ها منها و جلوی بعضی به اضافه گذاشته. اول از همه نهضت آزادی و سرانش منها داشتند. گفتم یعنی چی؟ گفت اعلیحضرت فرموده اند که چون اینجا یک کمیته حقوق بشر درست کرده اند و اینها با آمریکا در ارتباطند، نه. جبهه ملی هم همینطور، نه. بعد ۴۰۰ نفر طلاب مدرسه فیضیه و حقانی و خان قم هم نه. گفتم اینها دیگر برای چه نه؟ گفت فرموده اند اینها بازداشت دسته جمعی است... نه، نه، نه، تا آمد روی وعاظ افراطی طرفدار خمینی با چند تا افراد تروریست که روی هم ۳۰۰ نفر بود. ما از فردایش شروع کردیم به دستگیری این ۳۰۰ نفر. تمام تدارکاتی که اینها می کردند برای ۱۵ خرداد بود تا در سالگرد ۱۵ خرداد قدرتشان را نشان دهند. بعلت دستگیری این ۳۰۰ نفر، ۱۵ خرداد آب از آب تکان نخورد. در صبح ۱۵ خرداد در بازار تهران ۲۰-۳۰ درصد از مغازه ها بسته بود بعدش هم باز شد و تمام شد و رفت."

با وجود این ادعای گزاف ثابتی که طبق معمول از ان اغراق ها و خودنمایی‌های خاص نشان دارد، در ۱۶ خرداد ۵۷ نصیری از ریاست ساواک برکنار شد پس از برکناری ارتشبد نصیری رئیس ساواک در روز ۱۶ خرداد ۱۳۵۷ تغییرات مهمی در ساواک روی داد بدین معنی که سپبهد ناصر مقدم رئیس اداره دوم ستاد بزرگ ارتشتاران که در امور امنیتی تا حدودی به ملایمت و اعتدال شهرت داشت و در گذشته سال‌ها از مقامات مهم ساواک و مدیرکل اداره سوم بود، جانشین نصیری شد و با رفتن او، دوران یکه تازی ثابتی هم در ساواک به پایان رسید. او که از قبل، یعنی از زمان ریاست مقدم بر اداره کل سوم، با او رابطه چندان خوبی نداشت، کم کم به حاشیه رفت تا این که در پاییز ۵۷ دچار این احساس خطر شد که در صورت ماندن در کشور، به سرنوشت نصیری، هویدا، داریوش همایون و امثال آن ها دچار شود که شاه برای کاستن از التهابات عمومی، آن‌ها را بلاگردان خود کرده و به زندان انداخته بود.

بنا بر یکی از گزارش های ساواک به تاریخ ۱ آبان ۵۷، پرویز ثابتی با نام مستعار «عالیخانی» از طریق فرودگاه مهرآباد و با پروازی به مقصد نهایی لندن از کشور خارج شد.

گرچه روایت دیگری هم وجود دارد که طبق آن، در روز ۱۵ آبان ۱۳۵۷ عده‌ای از مدیران بلندپایه ساواک مانند پرویز ثابتی و عضدی با عده‌ای از زندانیان که به موجب ماده پنج قانون حکومت در طول ماه‌های شهریور و مهر بازداشت شده بودند، در زندان دیدار و از آنان حلالیت طلبیده و خداحافظی کردند و عضدی به یکی از زندانیان سرشناس گفت: "یک هواپیمای مسافربری شرکت هواپیمایی «ال‌عال» ‌متعلق به اسرائیل مستقیما از تل‌آویو به تهران پرواز کرده و در فرودگاه مهرآباد فرود آمده است و همین امروز حدود ۲۵ تن از مدیران و رؤسای ساواک با آن هواپیما عازم اسرائیل شده و از آنجا به آمریکا و اروپا خواهند رفت."

و خود ثابتی در خاطراتش ادعا کرده که در ۹ آبان، برای ان که به سرنوشت هویدا و نصیری و داریوش همایون و تنی چند از سران زندانی شده رژیم در دولت نظامی دچار نشود، ایران را به مقصاد اروپا ترک کرده بود. و این با واقعیت سازگارتر است، چرا که روزنامه اطلاعات در تاریخ هشتم آبان ٥٧ عکس بزرگی از پرویز ثابتی چاپ کرد به اضافه فهرستی از ٣٤ عضو سازمان اطلاعات و امنیت کشور. اطلاعات نوشته بود این مأموران بلندپایه که ثابتی هم جزء آن هاست اخراج، بازنشسته یا تصفیه شده‌اند. زیر عکس نوشته شده بود «پرویز ثابتی معروف به مقام امنیتی از مهم‌ترین پست ساواک برکنار شد».

ثابتی در نهایت به آمریکا رفت و نام کوچک خود را به «پیتر» تغییر داد. در همه این سال‌ها او ظاهرا به تجارت مشغول بوده، لیکن به هیچ عنوان منطقی نیست که یک «مقام امنیتی» رژیم شاه در آن سطح، با ان ارتباطات گسترده با موساد و سیا و ام آی۶، تنها در کنج حجره تجارت به چرتکه انداختن مشغول بوده باشد.


محل زندگی و کار ثابتی در شهر اورلاندو ایالات متحده

با همه آنچه گفته شد، او در این مستند دروغ می‌گوید، وقایع را کاریکاتوری نشان می‌دهد و گاه برای فریب مخاطب و تاجایی که به رویکرد اصلی این رپُرتاژ لطمه نزند، گاهی به معایب شاه و اطرافیانش نیز اشاره می‌کند، اما چیزی که مشخص است این مستند آخرین تیر ترکش این شبکه بود برای جذب مخاطبانش، مخاطبانی که این بار کمتر از همیشه این معرکه‌گیری را باور کردند، چراکه نه گوینده فردی است که بتوان کوچکترین اعتباری برای گفته‌هایش قائل شد، نه سازمان و رژیمی که برایش کار می‌کرده و نه حتی برای گفته‌هایش سند و مدرک روشنی دارد که بتواند به آنها استناد کرده تا لااقل همفکران خودش را قانع کند و فقط حضور این مهره سوخته پس از چندین سال اختفا این سؤال را برای همه پیش می‌آورد که آیا قرار است این بار اپوزیسیون روی این فرتوت سالخورده سرمایه‌گذاری کند و تا چند وقتی هم به این شیوه همه را سر کار بگذارد و یا این مستند تنها به منظور تطهیر جنایات ساواک و رژیم پهلوی پخش شده تا شبکه من و تو در آخرین روزهای حیاتش این مهم را نیز برای سرمایه‌گذاران و سفارش دهندگانی که دیگر حاضر به سوخت سرمایه خود نیستند را نیز به انجام رسانده باشد.

پایان پیام/ت

 

 

منبع: فارس
شناسه خبر: 1592535

مهمترین اخبار ایران و جهان: