نیوز سیتی!
31 فروردین 1401 - 14:14

فراموشم کرده‌ای؟ خیر، حتی بعد از مردنم!/ خاطرات مردی که مُرد اما هنوز زنده است

«به شرط حیات» جمله‌ای بود که همیشه هنگام قبول دعوت‌ها می‌گفت. مرگ‌آگاهی را در گفتار و رفتارش به وضوح می‌شد دید؛ خصوصا در روزهای پایانی حیاتش. شب آخر کسی به او گفته بود: «فراموشمان کرده‌ای؟» پاسخ داده بود: «خیر؛ حتی بعد از مردنم !» به گزارش خبرگزاری فارس از اهواز، گاهی آدم‌هایی همین حوالی خودمان راه می‌روند، لبخند می‌زنند و نفس می‌کشند و ما غافلیم از ملکوتی که پشت این هیمنه‌ی متواضعشان می‌درخشد. غافلیم از اسرار مردان خدایی که ماه بودند و آه که ما پیچیدگان به روزمرگی از درک حقیقیشان عاجز بودیم و چه توبیخی دردآورتر از شناختن دیرهنگام بزرگ‌مردی که در واپسینِ چهلمین روزِ چهره در نقاب خاک فرو بستنش هستیم. سیدی محسن شفیعی‌ای که آنقدر بر سر دختربچه‌های اهوازی دست کشید و زیر پر و بال خیال آشفته‌ی جوانان را گرفت که باورمان نمیشد روزی بیاید که نباشد. حاج آقایی که خیلی از دانشجویان و طلاب او را «پدر» خطاب می‌کردند و او هم آنها را «پسرم» یا «دخترم» صدا می‌زد و هنوز شیرینی قند محبتش حتی با وجود سرد شدن خاک مزارش در دل خوزستان آب می‌شود. حال سید علیرضا شفیعی قلم به دست گرفته تا از عمو بگوید. از یاری که دیدارش شد به قیامت. واژه‌هایی که مرورش برای شناخت حاج آقای سید محسن شفیعی خالی از لطف نیست. روحانی سیدی که توی خاک دل‌های زیادی بذر محبت کاشت و با لبخند به رنگ نور به خانه‌ی ابدی‌اش شتافت. هم‌نشینِ جوانان هم‌نشینِ جوانانهم‌نشینِ جوانانیکی از عرصه های خدمت ایشان، هیات های مذهبی اهواز بود. او با درک اهمیت حضور روحانیت انقلابی در میان نسل جوان و با توجه به خطر دوری هیات‌ها از روحانیت، با بسیاری از هیات‌های اهواز ارتباط مستمر داشت؛ گاهی برای ایراد منبر در مراسم هیات‌ها حضور پیدا می‌کرد و گاهی برای تقدیر از فعالیت‌های اجتماعی و جهادی جوانان حزب اللهی. البته بسیاری اوقات نیز بی سر و صدا در گوشه‌ای از حسینیه‌ای می‌نشست و دل به روضه می‌داد و اشک می‌ریخت. به شرط حیات به شرط حیاتبه شرط حیات«به شرط حیات» جمله‌ای بود که همیشه هنگام قبول دعوت‌ها می‌گفت. مرگ‌آگاهی را در گفتار و رفتارش به وضوح می‌شد دید؛ خصوصا در روزهای پایانی حیاتش. شب آخر کسی به او گفته بود: «فراموشمان کرده‌ای؟» پاسخ داده بود: «خیر؛ حتی بعد از مردنم!» باغبان محبت باغبان محبتباغبان محبتیکی از آثار خواندنیِ به جا مانده از او، پیامک‌هایی است که بین او و دوست‌دارانش به مناسبت‌های مختلف رد و بدل می‌شد. خیلی از دانشجویان و طلاب او را «پدر» خطاب می‌کردند و او هم آنها را «پسرم» یا «دخترم» صدا می‌زد. در یکی از آخرین پیام هایی که به یکی از فرزندان معنوی‌اش داده بود، نوشته بود: «همیشه با خودم می‌گویم: وقتی اسفندماه می‌آید، سال تمام می‌شود یا عمرِ من؟...» صالحِ مصلح صالحِ مصلحصالحِ مصلحیکی از هنرهای او ایجاد محبت و رفاقت بین افراد مختلف بود. او با اندک بهانه و حداقل اشتراکی بین آدم‌ها دوستی ایجاد می‌کرد؛ چنان‌که در اصلاح ذات البین و رفع کدورت‌های بین افراد هم ید طولایی داشت. این بود که گویی یک جامعه‌ی ایمانی پیرامون او شکل‌ گرفته بود که متشکل از همه اقشار مردم بود؛ دانشجو،طلبه، کارمند، بازاری و.. . نمونه عینی این جامعه ایمانی، دورهمی‌های طولانی بعد از نمازعشا در مسجد صاحب الزمان اهواز بود. او برای وصل کردن آمده بود. دوباره یتیمی دوباره یتیمیدوباره یتیمیگرچه به همه‌ی اقشار مردم توجه داشت اما رابطه‌اش با خانواده شهدا از جنس دیگری بود. گاهی برای حمایت از خانواده شهیدی به افراد متعددی رو می‌زد تا امکاناتی را برای آنها فراهم کند و گاهی برای رضایت فرزند شهیدی کیلومترها راه می‌پیمود تا در شهرهای مختلف، با خواندن خطبه عقد یا شرکت در برنامه‌های مورد علاقه او، رضایتش را به دست آورَد. بسیاری از فرزندان شهدای دفاع مقدس و دفاع از حرم، بعد از ارتحال او یک جمله ی مشترک داشتند: «دوباره یتیم شدیم.» بابای همه‌ی بچه‌ها بابای همه‌ی بچه‌هابابای همه‌ی بچه‌هابا همه بزرگی‌اش، با بچه‌ها رابطه‌ی مهربانانه‌ای داشت. بچه‌ی کوچک که می‌دید جوراب از پایش درمی‌آورد؛ می‌گفت پایش راحت باشد! نمی‌گذاشت کسی کاری به بچه‌هایی که در مسجد سر و صدا می‌کردند داشته باشند. برای بچه ها حوصله داشت؛ تا آنجا که گاهی ناخن بچه‌های فامیل را خودش می‌گرفت. برخی که این همه محبت او به بچه،های مردم را می‌دیدند می‌گفتند: «اگر کسی نداند فکر می‌کند او خودش بچه و نوه ندارد که اینقدر با بچه‌های مردم مهربان است.» قدردانی و قدرشناسی قدردانی و قدرشناسیقدردانی و قدرشناسیرسانه را به خوبی می‌شناخت و با اهالی آن رابطه‌ای صمیمانه داشت. وقتی آخر شب به منزل می‌رفت تازه کار جدیدش شروع می‌شد: مطالعه نشریات، مجلات، سایت‌ها و کانال‌ها. مقید بود که اگر کسی گزارش خوبی کار کرده یا متن خوبی نوشته، به او پیام دهد و از او تقدیر کند. محکمات امام محکمات اماممحکمات اماماو شخصیت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای را استمرار شخصیت امام خمینی و فهم اندیشه ایشان را گره خورده به فهم اندیشه امام می‌دانست. روش او در تبیین بیانات رهبرمعظم انقلاب تکرار آنها نبود؛ بلکه معتقد بود سخنرانی‌ها، نامه‌ها و پیام‌های امام خمینی محکمات انقلاب اسلامی است و حضرت آقا انقلاب اسلامی را بر اساس همین محکمات رهبری می‌کند؛ به همین دلیل بیانات ایشان را با استفاده از صحیفه‌ی امام شرح می‌داد. هم‌پای جلودار هم‌پای جلودارهم‌پای جلودارنسبت به شخصیت رهبرمعظم انقلاب علاقه‌ای بی‌مانند و اعتقادی راسخ داشت. آنقدر به مبانی فکری رهبرانقلاب مسلط بود که گاهی پیش از اینکه حضرت آقا در موضوعی سخن بگویند، او پیشاپیش آن را حدس می‌زد‌. به نمازگزاران مسجد توصیه کرده بود که پس از تکبیرات نمازجماعت، این عبارت را هم بخوانند که: «از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا.» پای حرف متخصص‌ها پای حرف متخصص‌هاپای حرف متخصص‌هاعلیرغم شخصیت حقیقی و جایگاه حقوقی‌ای که داشت، از مشورت خواستن از افراد مختلف - حتی کسانی که سال‌ها از او کوچکتر بودند - ابایی نداشت. گاهی پیش از سخنرانی در یک جمع تخصصی، با صاحب‌نظران در آن زمینه مشورت می‌کرد و بعد هم به آنها می‌گفت که نظر شما را اِعمال کردم و بازخوردهای مثبت را برایشان بیان می‌کرد. آقازاده و آقا آقازاده و آقاآقازاده و آقاآقازاده بود اما آقازادگی نداشت. از نام‌ پدرش سوء استفاده نمی‌نکرد. در برخورد با مردم از موضع تواضع کوتاه نمی‌آمد و آقازادگی‌اش را به رخ کسی نمی‌نکشید. خودش بود. او معنای تازه‌ای از آقازادگی را به همه نشان داد؛ آقازاده‌ای بود که خودش آقا بود. انتهای پیام/
منبع: فارس
شناسه خبر: 267775

مهمترین اخبار ایران و جهان: