معلم بودن فقط معلم بودن نیست، خیلی چیزهاست. معلم بودن مادر بودن است، پدر بودن است، مشاور بودن است، همدم بودن است، مأمن بودن است
به گزارش خبرگزاری فارس از بجنورد، مهدیه یزدانی، نمیدانم خواهرزاده دارید یا نه؟ که اگر دارید یقیناً با وظیفهای به نام نگهداری از خواهرزاده و شاد کردنشان آشنایید. حالا پیشآمده که چند خواهرزاده داشته باشید و بخواهید همزمان باهم این وظیفه را برایشان ادا کنید و جنگ شادی بگذارید و کلاس آموزشی تشکیل دهید و بخواهید چند ساعت آنها را آرام و بیدغدغه نگهدارید؟ مسئله دقیقاً همین است!
از نگهداشتن چند خواهرزاده حرف میزدیم، احتمالاً ساعت اول عالی هستیم؛ اما از ساعت دوم به بعد فشار آدم میافتد، قندت میافتد، مغز خونرسانیاش مختل میشود و قلب نامنظم میتپد، چشمها ۴تایی میبیند و اعصاب آمپر میچسباند و دستت بهصورت ناخودآگاه ممکن است روی صورتشان رفتوبرگشت کند. تا اینجای کار طبیعی است اما...
نگهداری از بچههای ۵، ۶ و گاهی ۱۸ساله
قصه از جایی شروع میشود که قرار است هرروزه و روزی به مدت ۸ ساعت با همین بچههای قدونیمقد ۶ تا ۱۲ و گاهی ۱۸ساله همبازی کنی، هم رفاقت کنی، هم صمیمی باشی، هم حرمتها را حفظ کنی، هم مشکلشان را حل کنی، هم مراقب باشی دردسر جدید نسازند، هم با قهر و آشتیشان بسازی، هم نگذاری پشت نیمکتها حوصلهشان سر برود، هم راه و رسم زندگی یادشان دهی و هم درسومشق.
وقتی تو مهم نیستی، چون معلمی
اصلاً مهم نیست خستهای، اصلاً مهم نیست در بدترین شرایطی، مریض باشی، سردرد باشی، حوصله نداشته باشی، احتیاج به خلوت و تنهایی داشته باشی، سفر باشی، عروسی داشته باشی یا عزاداری، اصلاً حتی اگر غم عالم روی دلت آوار شده تو باید معلم باشی.
پس محکومی به نشاط و انرژی و انگیزه، محکومی به صبر و آرامش، محکومی به خوشخلقی و مدارا، محکومی به محکمبودن با بچهها. باید لبخند بزنی تا در کلاس درس به بچههایت بد نگذرد، باید با بازی تدریس کنی تا درس برایشان شیرین شود، باید باحوصله پای ساعتها حرف و درد دل و نمک ریختنهایشان بنشینی و با همه دردهای توی دلت برای کوچکترین رنجهایشان غصه بخوری. راه گریزی نیست، این طبیعت معلم بودن است.
چشم دنیا به دست معلمها
تو هستی و یک جهان در انتظارت برای تربیت نسل بعدی، برای ساختن دانشمندان قدرشناس، ورزشکاران وطندوست، هنرمندان شریف، مسئولین مسئولیتپذیر، مردهای باغیرت، زنان با عفت. برای تربیت یک جهان آدم که قرار است از حال بد به حال خوب پرواز کنند.
معلمها آدمهای معمولی نیستند
معلم بودن فقط معلم بودن نیست، خیلی چیزهاست. معلم بودن مادر بودن است، پدر بودن است، مشاور بودن است، همدم بودن است، مأمن بودن است، انگیز بودن است، معلم بودن درست و غلط زندگی بچههاست، معلم آخرین مشاور انتخابهای بزرگ زندگیشان است، معلم نهایت علاقه یک کودک به آدمبزرگی غیر از پدر و مادرش است.
آدمی که معلم است آدم معمولی نیست، مقدار زیادی هوش، دریایی محبت، آسمانی دلسوز، عمری صبر و بینهایتت حوصله و صبر است.
به گمانم دستهای معلم از جنس بال فرشتههایی باشد که بانیِ خبرهای خوب و افتادن اتفاقات قشنگ زندگی هستند. آنهایی که امضای روزهای آفتابی، لبخندهای عمیق، فریادهای از شادی و اشک هنگام ذوق را پای تقدیرمان میزنند و بهیقین رشتههای اعصاب مغزشان نیز از پلاتین سخت است.
معلم بودن فقط معلم بودن نیست، مؤثرترین آدم در بهترین و ماندگارترین تاریخ زندگی هرکسی است. برای روزهای کودکی که رؤیای بزرگشدن دارد، معلم بهترین آرامش است برای پرورش آرزوهایش، برای قوت قلبش، برای بزرگ کردن اهدافش، برای قدم برداشتن به سمت تحقق رویا و برای ساخت آدم بهدردبخوری در روزگار آیندگان.
معلمها از چه سلولهایی ساخته شدهاند؟
معلمهای خنکای نسیم بهارند، معلمها سپیدارهای باغ زندگی به قامت سختیها هستند، آسمان آبی تابستاناند، آخرین پناهگاه کودکیهای سردرگم، تصویرگر رؤیاهای دستنیافتنی و دور، معمار روح کوچک کودک، فانوس مسیر ناهموار زندگی، معلمها سبزند، آرامشاند، جاناند و عشق.
تا امروز هیچکس نتوانسته جنس اصلی یک معلم را تشخیص دهد. آنها متشکل از تمامی احساسات خوب و رفتارهای پسندیده و لبخندهای زیبا هستند و به تعداد دانشآموزانی که تربیت میکنند، غصه و رنج در قلبشان جمع شده است.
به گمانم معلمها پس از مادرها و پیش از همهی آدمهای خوب روزگار وارد بهشت میشوند.
پایان پیام/ی