نیوز سیتی!
15 اردیبهشت 1402 - 10:27

معلمی فرسنگ‌ها آن‌طرف‌تر؛ معلمی در میان بچه‌های عشایر

معلم زحمتکش قصه ما اهل شهرستان شیروان است، اکنون بازنشست شده، اما هنوز دلتنگ روزهایی است که چشمان درشت کودکان عشایر روی صورت‌های آفتاب‌سوخته‌شان از یادگرفتن و آموختن برق می‌زد.

به گزارش خبرگزاری فارس از شیروان، رزیتا ولی‌زاده، به نظر شما زیباتر از این وجود دارد که نوشتن و خواندن این گزارش را مدیون و مرهون کسی هستیم که حرف‌به‌حرف حروف الفبا رو یادمان داده و باسوادمان کرده است، معلم، همان که مانند باران بر سرزمین خشک اندیشه‌مان به باریدن گرفت و ما را از سیاهی جهل و نادانی نجات داد.

عاشقی کار سَری نیست که بر بالین است

به سراغ معلمی رفته‌ایم که تدریس به دانش‌آموزان عشایر را کیلومترها دور ترجیح داده تا استعدادهایی که زیر کمبود امکانات گم می‌شوند را یاری رساند.

زهره قوامی شامیر معلم زحمتکش قصه‌ی ما اهل شهرستان شیروان است، اکنون بازنشست شده، اما هنوز دلتنگ روزهایی است که چشمان درشت کودکان عشایر روی صورت‌های آفتاب‌سوخته‌شان از یادگرفتن و آموختن برق می‌زد.

زهره قوامی شامیر، حدود ۱۱ سال از دوران خدمتش را به انتخاب خودش در منطقه عشایری مراوه‌تپه گذرانده است.

وی در تمام این سال‌ها با وسیله نقلیه شخصی خود و طی مسافتی طولانی به تدریس مشغول بوده و اکنون مفتخر است که دانش‌آموزان مستعد و کوشایی تحویل جامعه داده است.

این معلم سخت‌کوش حالا از زحماتش می‌گوید

دوست داشتم فرزندان مستعد دشت‌ها و کوه‌های وطنم در کنار تمام کمبودها لااقل از نعمت درس و مدرسه برخوردار شوند.

بعد از آمدن میهمان ناخوانده کرونا که مدارس کشور به حالت تعطیل درآمدند و دانش‌آموزان در بستر شاد مشغول تحصیل شدند، دانش‌آموزان عشایر عملاً از آموزش محروم شدند و آن زمان بود که تصمیم گرفتم، تا جایی که بتوانم امر مهم آموزش را ادامه دهم، ازاین‌رو هر روز ده‌ها کیلومتر طی طریق می‌کردم تا مبادا چراغ علم و دانش برای دانش‌آموزان عشایر کم‌نور گردد.

قوامی شامیر از ذوق و شوق بی‌مثال دخترکان و پسران عشایر برای آموختن می‌گوید، تازمانی که من به مدرسه برسم، آنها دور بر کانکس را آب‌وجارو کرده بودند و دست‌به‌سینه منتظر رسیدن آموزگارشان بودند.

طفلی‌ها تصورشان از مدرسه همین امکانات بسیار کمبود و از هیچ وسیله کمک‌آموزشی چون تبلت، رایانه و حتی تلویزیون بهره‌ای نداشتند، این کودکان باید بعد از مدرسه به کمک خانواده می‌رفتند، آنان می‌دانستند که بعد از کلاس وقتی برای خواندن ندارند.

به همین خاطر سعی کردم در این چند سال حتی یک روز تأخیر یا غیبت نداشته باشم و دانش‌آموزانم را برای امتحانات آماده کنم.

به یاد دارم یک روز که باران شدیدی می‌بارید و ماشینم داخل چاله‌چوله‌های آب می‌افتاد پسر ده‌ساله‌ام که دانش‌آموز خودم بود، ماشین را هول می‌داد و بالاخره ساعت ۹ به مدرسه رسیدیم و برای جبران تأخیر پیش‌آمده کلاس جبرانی برگزار کردم و غروب که به‌سوی منزلم روانه شدم، ماشینم خراب شد و ساعت‌ها همراه پسرم در ماشین منتظر ماندیم تا نیروهای کمکی از راه رسیدند، هرچند که گله گرگ‌ها با زوزه‌های پی‌درپی ترس به جان من و پسرم انداخت، ذره‌ای تردید در هدفم راه نیافت و من همچنان مصمم به آموختن و یاددادن بودم.

دانش‌آموزان عشایری گاهی حتی قادر نیستند به زبان فارسی سخن بگویند، اما پس از تحصیل با سرعت زیادی پیشرفت می‌کنند که متأسفانه بعد از دوران ابتدایی متوقف می‌شوند و چه استعدادهایی که در این میان ناشناخته مانده و به هدر می‌رود.

این معلم دلسوز و فداکار بی‌هیچ چشمداشت و تسهیلات خاصی فقط به عشق دانش‌آموزان مستعدی که علاقه زیادی به علم و آموزش دارند، سه سال کرونایی را در خدمت این دانش‌آموزان بود و بزرگ‌ترین افتخارش نیز همین است.

پایان پیام/و

منبع: فارس
شناسه خبر: 1189867

مهمترین اخبار ایران و جهان: