نیوز سیتی!
28 خرداد 1402 - 08:36

آمبولانس‌هایی که برای کودکان یتیم است

زیر پوست شهر تبریز، خانه‌ای است امن و گرم برای کودکانی که صدایشان را کسی نمی‌شنید ولی در این میان بابایی پیدا می‌شود و همه شان را در پناه خود می‌گیرد.

خبرگزاری فارس_تبریز؛ کتایون حمیدی: یک جایی خواندم، نهنگ‌ها وقتی می‌خواهند همو پیدا کنند، صدا می‌زنند همدیگر را، هم فرکانس‌هایش هم صداش را می‌شنوند و می‌روند و پیداش می‌کنند؛ حالا شاید این هم فرکانسِ جفتشه یا بچه‌اش! خلاصه فرقی نمی‌کنه. اما یک نهنگ‌هایی هستند که بهشون می‌گویند نهنگِ پنجاه و دو هرتز؛ صدای‌شان مثل صدای بقیه نهنگا نیست، فرکانس‌اش برای بقیه نهنگ‌ها آشنا نیست و به همین خاطر، هر چقدر هم که فریاد بزنند، کسی آنها را نه می‌شنوه و نه می‌بینه! این نهنگ‌ها اسم‌شان می‌شود، تنهاترین نهنگ‌های اقیانوس.

 داشتم به این فکر می‌کردم، آدم‌ها هم اینجوری هستند، گاهی آنقدر تنهایِ تنها می‌شوند که صدای‌شان را کسی نمی‌شنود، اصلا انگار که نیستند؛ اینها پنجاه و دو هرتزهای کره خاکی هستند! حالا فکرش را بکنید آن پنجاه و دو هرتزی یک بچه‌ی بی‌پناه باشد، بچه‌ای که هنوز آنقدری آدم بزرگ نشده که در اقیانوس انسان‌ها دستش را رها کنی و یهو پرتش کنی وسط ازدحام و شلوغی‌های شهر. نمی‌دانم در دنیای نهنگ‌ها هم معجزه‌ای رُخ می‌دهد یا نه؟ مثلا نهنگی پیدا شود و یهو صدای نهنگ تنهایِ پنجاه و دو هرتزی را بشنود و برود سراغش! باله‌هایش را بزند به او و بگوید: نگران چی هستی؟ من کنارتم! اما در دنیا ما آدم‌ها معجزه‌های می‌شود که خدا آنها را می‌فرستد تا بشوند انتهای تنهایی یک نفر!

خُب سرتان را گرم بیت و قافیه چیدن نکنم و بروم سَرِ اصل مطلب؛ یعنی در مورد یکی که شده آن معجزه برای پنجاه و دو هرتزهای کوچک شهرمان.

آقای رامین نوابی، بنیانگذار جوان انجمن خیریه فرزندان رحمت، انجمنی که هیچ صندوق صدقات و قبض کمک‌های مردمی ندارد اما هر چه دارد را می‌ریزد به پای بچه‌های تنهای شهر.

ریش و قیچی گفتگو را می‌دهم دست خودشان تا راوی قصه خودش باشد، آن هم از اولِ اول.

 

رامین نوابی:«من ابتدا صحبت‌هام یک موضوعی را مطرح کنم، یک اینکه هر چیزی دارم از عنایت پروردگار است و من در این ماجرا هیچ کاره‌ام! دوم من اگر مسوولیت عده‌ای از فرشتگان خدا را برعهده دارم، در این تبریز بانویی مثل خانم فرگل صحاف، مدیرکل بهزیستی استان هست که به عبارتی مادر معنوی این بچه‌های بی‌سرپرست، بدسرپرست و کودکان کار به شمار می‌رود؛ خانم صحاف به قدری در این مسیر همراه ما بودند که حیف است نامی از او و زحماتش نبریم و کارهای خوب و مسوول خوب در استان را معرفی نکنیم؛ البته ما مردم این استان یک ایراد بزرگی که داریم این هست که نمی‌توانیم عملکرد و کارهای بزرگی که انجام شده را به خوبی نشان دهیم! واقعا چرا آن تلاش‌هایی که برای جمع‌آوری متکدی‌ها شده را نتوانستیم به خوبی نشان دهیم؟ چرا نمی‌توانیم کارهایی که برای کاهش دختران فرار از خانه کرده‌ایم را نشان دهیم و آن آمار پایین دختران فراری در استان‌مان را در کل کشور بگوییم؟ اینها همه به خاطر این است که از ابزار تبلیغات و رسانه به خوبی استفاده نکردیم و البته مسوولان‌مان هم نمی‌توانند کارهای خوب را به بالادست‌ها منعکس کنند».

 

از هر ۴۵ هزار کودک آذربایجان‌شرقی یک مورد کودک کار

«تبریز شهر دیندارها و نوعدوستی است، شهری که در آن مردم جلوتر از همه برای هر چیزی احساس مسوولیت می‌کنند؛ طبق آخرین آمار که در سال ۱۳۹۵ گرفته شده است، نشان می‌دهد اگر در تهران از هر ۵۰۰ کودک یک کودک کار وجود دارد در تبریز از هر ۴۵ هزار کودک یکی کودک کار است! همین الان هم آمار کودکان کار تبریز را در دست داریم و اطلسی برای ساماندهی آنها تدوین کردیم؛ در حال حاضر ۳۵ کودک کار در سطح شهر فعال هستند که آدرس هر ۳۵ تا با ساعات کاری‌شان را در دست داریم و اگر سئوال در ذهن‌تان ایجاد شد که پس چرا کاری نمی‌کنیم؟ به این خاطر است که پروسه شناسایی تا پذیرفتن آنها سخته؛ یعنی اولا باید دستور قضایی برای هرکدام‌شان صادر شود، درثانی ما همه احتمالات را در نظر می‌گیریم که شاید خدایی ناکرده یهو بچه بترسد و فرار کند و حین این فرار یک اتفاقی سرش بیاد به خاطر همین برای تک به تک‌شان با برنامه جلو می‌رویم».

«خُب حالا برویم به سر موضوع خودمان و به قول شما از اولِ اول تعریف کنم! رامین نوابی هستم، در آستانه ورود به ۴۱ سالگی! ابتدا یک فلش بکی بزنم به قبل از تاسیس فرزندان رحمت؛ من موسس آمبولانس‌های ناجی هستم که این آمبولانس‌ها از سال ۱۳۶۰ در سطح شهر تبریز فعال هستند و کارهای خدمات‌رسانی و درمانی انجام می‌دهد و جزو مجموعه‌های اولین‌هاست؛ آن زمان با اینکه نه خیریه بودیم و نه چیزی ولی از روی علاقه و حس نوعدوستی یکسری جشن‌ها برای افراد نیازمند، معلولین، کودکان بی‌سرپرست و بدسرپرست و غیره تحت پوشش بهزیستی در نیمه شعبان برگزار می‌کردیم بعد هم این جشن را وسیع‌تر کردیم و ازدواج معلولان با یکدیگر و نابینا با نابینا را فراهم می‌کردیم یعنی از جهیزیه بگیرید تا پیدا کردن یک شغل خوب  برای آقای داماد را انجام می‌دادیم تا جوان‌ها به هم برسند؛ این کارها زمانی انجام می‌شد که اکثر خدمات بهزیستی دست خودشان بود و به بخش خصوصی واگذار نکرده بودند ولی مجموعه آمبولانس ناجی دوست داشت تا در کنار بهزیستی باشد».

 

از آمبولانس ناجی تا فرزندان رحمت

«خلاصه در سال ۱۳۸۵، یواش یواش زمزمه‌هایی شنیده می‌شد که ای مجموعه آمبولانس ناجی، بهتر است یک خیریه ایجاد کنید! شما که اینقدر کار انجام می‌دهید چه خوب که هدفمند باشد؛ اما بنده زیر بار نمی‌رفتم و علاقه‌ای نداشتم که زیر ذره‌بین باشیم زیرا مجموعه ما یک مجموعه خصوصی است و درآمدش وابسته به دولت نیست و زیر منت کسی نیست؛ تا سال ۱۳۸۸ مقاومت کردم و در نهایت یک روز بهزیستی جشنی برای افراد تحت پوشش خود برگزار کرد و آنجا مدیرکل بهزیستی وقت بالای سِن رفت و یهو اعلام کرد که ما آمبولانس ناجی را خیریه اعلام می‌کنیم و از موسس‌اش می‌خواهیم تا "نه" تو کار نیاورد. بنده هم آن زمان به عنوان جوان‌ترین خیّر کشور انتخاب شده بودم و یک آن خودم را وسط تاسیس یک خیریه دیدم که نامش شد: "فرزندان رحمت"».

«دیدگاه عموم از مجموعه‌های خیریه اینجوری هست که یک عده مددکار که موفق به پیدا کردن کاری نشدند، به خاطر همین با تاسیس یک خیریه، چند نفر دور هم جمع شده و با پخش شماره حساب و صندوق‌های کمک مردمی به مددجوها کمک می‌کنند ولی داستان فرزندان رحمت این نیست، فرزندان رحمت جدای از این حرفهاست و تشکیلات آن مثل یک اداره است که هر سال بودجه‌بندی دارد، برنامه دارد و الحمدالله تا به امروز دست نیاز برای گرفتن پول از هیچ کسی دراز نکرده است».

« فرزندان رحمت، ۴ مجموعه دارد که مجموهه نگهداری کودکان ۶ تا ۱۲ سال و ساماندهی کودکان کار در خیابان آبرسان، مجموعه نگهداری کودکان بالای ۱۲ سال در خیابان ولیعصر، مجموعه نگهداری زنان نشانه‌دار(آدرس‌اش را به کسی اعلام نمی‌کنیم و محرمانه است) و یک مجموعه دیگر در کوچه اطبا است.

 

عجیب که همه مجموعه‌هایتان تو محله‌های لاکچری و بالاشهر تبریز است؟ 

«این موضوع دقیقا آن زمان که من خیریه را تاسیس کردم هم مطرح شده بود و خیلی‌ها می‌گفتند که نوابی با این پولی که مجموعه ولیعصرش اجاره کرده است، با یک دهم آن پول می‌توانست در یک محله معمولی تبریز یک مجموعه را اجاره کند! من آن زمان هیچ جوابی به این خرده بگیران ندادم ولی الان خروجی آن کارم را همه می‌بینند و به نظرم متوجه شدند! ساده‌تر بگم، خودتان وقتی گشتی در مجموعه‌های ما زدید، دیدید که کادر ما که متشکل از جوان‌های به نام و دکتر و مهندس و متخصص‌های کشور هستند، همان بچه‌هایی هستند که ۱۴ سال پیش آنها را تحویل گرفته و برادرانه هم‌نفس هم شدیم».

 

کودکان کار و بی‌سرپرستی که الان دکترهای مملکت هستند

*خُب!*

«خُب اینکه اصلا قصد ندارم به ساکنان هیچ محله‌ای خدایی ناکرده بی‌احترامی کرده باشم ولی قبول کنیم که محیط غالب است و این نوع بچه‌ها هم حساس! قطعا اگر این بچه‌ها در محلات پایین یا معمولی چشم باز می‌کردند، شاگرد صافکار یا شاگرد نقاش می‌شد ولی الان بچه‌ها همگی تحصیل‌کرده، عاقل، نخبه هستند! بچه‌های ما در مدارسی که بچه‌های جراحان متخصص و به نام کشور هستند، درس می‌خوانند، بچه‌های ما عین یک بچه خانواده پولدار و تحصیل کرده زندگی می‌کنند و لباس می‌پوشند و برخورد اجتماعی دارند».

«ما سَر دَر مجموعه‌هایمان تابلو نمی‌زنیم یعنی در مرکزی که بچه‌های دانشجو و 12 سال به بالا را نگه می‌داریم هیچ تابلویی نیست و شاید بارها از کنار آنجا رد شدید ولی متوجه نشدید! یک روز مددکار اجتماعی مرکزمان تعریف می‌‌کرد که دنبال چند تا از بچه‌های مجموعه که از مدرسه خارج شده بودند افتادم تا ببینم چطور رفتار می‌کنند، دیدم وقت خداحافظی آن بچه بادی به غبغب انداخت و به دوستش گفت اینجا هم خانه ماست؛ آن مسوول می‌گفت، نوابی آن موقع لذت بردم از این کارت».

 

ماجرای کودک بزهکاری که الان دکترا در رشته علوم تربیتی دارد

*کاملا متوجه هستم، انصافا فکر عمیقی پشت این موضوع است!

«ببینید من بچه‌ی بزهکاری را که آگاهی دستگیرش کرده بود را تحویل گرفتم که الان دکترای علوم تربیتی دارد؛ به نظرتان این برای منِ نوابی کافی نیست؟ همان آخیشی که بعد اتمام یک کار دلنشین می‌گوییم؛ باز هم تکرار می‌کنم قصدم از این حرف‌ها خدایی ناکرده توهین به محلات پایین شهر نیست چون خودم هم بچه همین محلات هستم فقط با این تفاوت که من در خانواده‌ خوب بزرگ شدم ولی قضیه این بچه‌ها با همه فرق دارد، فکرش را بکنید بچه‌ای که پدرش معتاد، مادرش معتاد است را در پایین شهر بزرگ کنی؛ قطعا میانبر خواهد رفت!».

«شخص امام رضوان الله فرموده‌اند که دبستان‌ها را دریابید، دانشگاه دیر است، موضوع دقیقا همین است، اگر دولت به جای هزینه میلیونی برای زندان‌ها این هزینه را برای مدارس و فرهنگسازی و تربیت دانش‌‌آموزان گذاشته شود، قطعا وضعیت جامعه بهتر و بهترتر خواهد شد».

 

 

*آقای نوابی اولین بچه‌ای که تحویل گرفتید، یادتان است؟

«بله! آن زمان من ۲۳ سالم بود و آنها جوان‌هی  ۱۹ تا ۲۱ ساله بودند؛ یادم است آن روز رو به خدا کرده و  گفتم: این مسوولیت خیلی سنگینی است که روی دوش من گذاشتید، آخه چجوری ممکن است که منِ ۲۳ ساله حامی جوانان تقریبا هم سن و سال خودم باشم؟ آن موقع به ما گفتند که مجوز تاسیس مرکز نگهداری کودکان بی‌‌سرپرست را می‌دهند و من هم پذیرفتم، ابتدا قرار بود تا شیرخواره تحویل بگیریم ولی بعدا مجوز برای کودکان ۱۲ تا ۱۷ دادند ولی الآن مجوزمان جنرال است و پذیرش ۵ سال به بالا داریم ولی آن زمان که خودم هنوز ۲۳ سال داشتم که افرادی را تحویلم دادند که ۱۷ تا ۱۹ سال داشتند».

بابای 63+2 بچه

«زمانی که ۳۰ سال داشتم، حضانت ۳۱ بچه به من سپردند، بچه‌هایی که شبانه‌روزی با هم مثل یک خانواده زندگی می‌کردیم! این حضانت مثل برخی از طرح‌های نیکوکارانه کشور نبود که مثلا حضانت یک بچه را با ماهی ۱۰ هزارتومان به افراد داوطلب می‌دهند و آن فرد هم اصلا نه بچه را می‌بیند و نه شناختی ازش دارد، بلکه مجموعه ما حضانت ۳۰ بچه را گرفته بود که هر لحظه‌مان با هم می‌گذشت و الآن هم که ۴۱ ساله هستم، ۶۵ بچه به صورت شبانه روزی در کنار هم زندگی می‌کنیم، بچه‌هایی که هر لحظه باهم هستیم؛ در غم، شادی،مریضی، عروسی،سفر، تفریح، انواع مراسمات،دورهمی‌ها، ۱۳ بدر، شب یلدا، تحویل سال نو و غیره».

*جناب نوابی کلا چند تا بچه داشتید که شاید از مجموعه رفتند؟

«125 بچه از مجموعه فرزندان رحمت ترخیص یا بازپیوند و یا هم ازدواج کردند ولی همچنان با فرزندان رحمت ارتباط دارند، اینجا خانه پدری آنهاست و هر وقت دلشان بخواهد می‌آیند و می‌روند و بعضی‌ها هم که عرض کردم، جزو کادر خود مجموعه فرزندان رحمت شده‌اند».

*شخص خودتان چند تا فرزند دارید؟ منظور فرزند خونی!

«خونی و غیرخونی نداریم، در حال حاضر ۶۵ تا بچه دارم که دلم‌ می‌رود برای همه‌شان؛ نفسم بنده به نفس تک به تک‌شان! اما به قول شما دو تا پسر دارم که تو همین مجموعه و در کنار این بچه‌ها دارند بزرگ می‌شوند و تو مدرسه مشترک با بچه‌ها هم درس می‌خوانند؛ خیلی وقت‌ها هم شب را همین جا می‌خوابند و علاقه‌ای ندارند به خانه خودمان برویم!».

 

وقتی خدا معشوق‌هایش را به امانت می‌سپرد

*ولی دَم همه مجموعه فرزندان رحمت گرم، التماس دعا شدید دارم!

«خانم خبرنگار،هیچ کدام از ما تو این قصه کاره‌ای نیستیم، همه‌اش خداست، یعنی کاملا مال خداست، ماها حتی واسطه هم نیستیم بلکه این سراسر لطف پروردگار است که به ما داده است؛ واقعا چه سعادتی بیشتر از این؟ بیشتر از این چی باید از خدا بخواهیم؟ یک مثال می‌زنم! بارها برای همه‌مان اتفاق افتاده است که از روی مرام و معرفت و علاقه و اعتماد به یکی، ماشین‌، کلید خانه و یا هر چیز مورد نیازی که داشته را به او دادیم تا استفاده کند اما هر کسی در دنیا یک چیز گرانبهایش را به کسی نمی‌دهد و به اصطلاح می‌گوییم "معشوق" که این معشوق می‌تواند بچه‌ات باشد، پولت باشه، وسیله گرانبهایت باشه، حیوان خانگی‌ات باشد و الی ماشاالله! حالا  الله الله فی الایتام را امیرالمومنین در نهج‌البلاغه فرموده است و تاکید کرده‌اند که خداوند  یتیم را چند برابر بالاتر از خودش معرفی کرده است! این یعنی چی؟ یعنی اینکه ایتام معشوق خداوند هستند و خداوند معشوق‌هایش را دست ما سپرده است و چه سعادتی که خداوند به هرکسی این معشوق‌هایش را نمی‌سپارد».

 

دنیای سحرآمیز کوچک زیر سقف شهر تبریز

«مرکز نگهداری فرزندان رحمت، کنارِ شلوغ‌ترین و پُرترددترین نقطه شهر تبریز است، همین بغل گوش ما تابلوی شاخص آلودگی را زده‌اند ولی همین که پایت را داخل حیاط فرزندان رحمت می‌گذاریدف انگار که وارد یک دنیای سحرآمیز شدید! این را من نمی‌گویم هر کسی که اینجا آمده است این را می‌گوید! هیچ وقت هوایش آلوده نیست بلکه همیشه هوایش بوی خدا می‌دهد و رنگ‌اش هم به رنگ خداست».

 

*خیلی دوست‌دارم نظر همسرتان را هم بدونم! مخالفتی داشتند؟ اصلا شده بهتون بگویند که بابا بی‌خیال، وِل کن این کارها را؟

«همسرم هم همین‌جا هستند و به عنوان مدیر مجموعه! دو تا هم فرزند داریم که قبلا گفتم هر لحظه تو مجموعه و در کنار بچه‌ها هستند؛ همسرم از صبح زود تو مجوعه هست تا آخرشب؛ اصلا بخواهم او را عذاب بدهم، کافیه از مجموعه دورش کنم، اینجاست که عذاب می‌کشه! خیلی وقت‌ها ما مسافرت رفتیم و بچه‌ها همین جا ماندند، در کنار برادرهایشان. اغراق نکردم اگر بگویم که کل ماه اسفند و شهریور، همسرم در یک روز ۲۰ بار به بازار رفته و برگشته است تا برای بچه‌های فرزندان رحمت کفش و لباس عید و کیف و لباس و لوازم التحریر شروع سال تحصیلی بخرد».

 

 

 *آقای نوابی شاید تا اینجای گزارش یک علامت سئوال بزرگ تو ذهن خواننده ایجاد شده است که آقای نوابی این همه پول را از کجا می‌آورد و اصلا چرا هزینه اینجا می‌کند؟ حتما یک سودی برایش دارد؟

خدا و من، شما همه

«قطعا برای من سود است، این بچه‌ها همه‌شان سرمایه من هستند، سرمایه‌ای وصل‌اند به جان و روح! یکبار با بچه‌ها به مشهد مقدس سفر رفته بودیم و آنجا من با یک راننده وَن برای بردن‌مان به یک مسیر صحبت می‌کردم که راننده با صدای کمی بلندتری گفت که میخوای چقدر پول بدی! من تا جواب بدهم یک لحظه سر چرخاندم، دیدم خبری از این راننده نیست که یهو چشمم به بچه‌ها خورد که داشتند  راننده را بالای سرشان می‌گرفتند؛ نگو بچه‌ها فکر کردند که من و آن راننده می‌خواهیم دعوا کنیم و به خاطر همین برای کمک آمده بودند».

*خُب قبول دارم، ولی من جوابم را نگرفتم؟ این همه هزینه و کارهای فرزندان رحمت به چه شکلی تامین می‌شود؟

ایجاد صنایع غذایی لذت یارات محلی برای کارآفرینی برای زنان بی‌سرپرست و فرزندان بزرگ شده رحمت

«من یک فرد با ثروت معمولی هستم، قبلا عرض کردم که بنده مالک آمبولانس‌های ناجی هستم و تمامی درآمد صفر تا صد آمبولانس‌های ناجی هم وقف بچه‌های فرزندان رحمت شده است و من هم مثل بقیه کارکنان به عنوان مالک یک حقوق بگیر هستم و سر هر ماه حقوق ثابت دریافت می‌کنم! اما علاوه بر آن، غیر از این چند بنگاه زودبازده را تحت عنوان "زنجیره تامین رحمت یارات" ایجاد کردیم؛ صنایع غذایی یارات، صنایع غذایی لذت یارات، چند بخش در حوزه چاپ و مراکز خدمات درمانی جزو این زنجیره هستند و در سطح شهر چندین شعبه فعال و به نام از آنها را داریم! با افتخار می‌توان گفت که تمامی کارکنان این مجموعه‌ها به غیر از چند نفر همگی زنان بی‌سرپرست و بچه‌های زیرمجموعه خودمان هستند که هرکدام بر حسب سواد و توانایی‌شان آنجا مشغول به کار شده‌اند».

«الآن که اسامی این زنجیره را گفتم به این خاطر نبود که کسی ترحم کند و برود از آنجا خرید کند چراکه اولا روی تابلوی هیچ کدام از اینها فرزندان رحمت ننوشته است و در ثانی از بس کیفیت محصولات‌مان بالاست که ما با کالای ارائه شده‌مان حرف می‌زنیم نه مسائل دیگر؛ مخلص کلام اینکه فرزندان رحمت خودگردان است و هیچ صندوقی ندارد و تمامی درآمدهایش از طریق آمبولانس ناجی و مجموعه‌های یارات است و ما به لقمه نانی که وارد این مجموعه می‌شود حساس هستیم تا حتما حلال باشد».

«من دوست دارم تا با عنایت پروردگار این مجموعه‌ها را در کل کشور ایجاد کنم، یعنی همه این افراد تحت پوشش بتوانند خودشان توانمند بشوند و در جامعه حس مفید بودن داشته باشند و قطعا خداوند هم روزی مخصوصی برای آنها در نظر می‌گیرند؛ همه مراکز نگهداری باید خودگردان باشند و چشم‌شان به دنبال یارانه و صندوق‌های صدقات و کمک‌های مردمی نباشد».

 

کارآفرینی برای ۱۷۵ نفر در مجموعه‌های فرزندان رحمت

*با این حساب شما یک کارآفرین هم هستید! چند نفر تا الآن مشغول به کار شده‌اند؟

«۱۷۵ نفر به صورت مستقیم در مجموعه‌های زیر نظر فرزندان رحمت مشغول به کار شده‌اند و به صورت غیرمستقیم بیش از ۲۰۰ نفر هم به صورت غیرمستقیم از این طریق صاحب شغل شده‌اند».

«طبق قانون بچه‌ها بعد از ۱۸ سال ترخیص می‌شوند ولی ما این بچه‌ها را بعد از ۱۸ سال بیشتر در آغوش می‌گیزند زیرا اینها جوان هستند و بیشتر نیاز به مراقبت دارند، خود من با اینکه 41 سال سن دارم ولی در خیلی از کارها دست به دامان پدرم می‌شوم، پس این بچه‌ها هم عین بقیه بعد از 18 سال بیشتر نیاز به حمایت دارند و نباید یهو دست‌شان را وسط این دنیا رها کرد به خاطر همین از شغل تا ادامه تحصیل و ازدواج‌شان بر عهده ماست».

نفر دوم جشنواره خوارزمی که از فرزندان رحمت شکوفا شد

*از بین این بچه‌ها، کسی بوده که به پیشرفت خیلی بزرگی دست یافته و شما از دیدنش لذت می‌برد؟

« من به وجود تک به تک‌شان افتخار می‌کنم ولی آیا شما به نفر دوم جشنواره خوارزمی افتخار می‌گویید؟ یکی از بچه‌های من نفر دوم این جشنواره شده است؛ بچه‌های فرزندان رحمت با کارشان، تخصص‌شان شکوفا می‌شوند و این برای مجموعه ما کافیست».

 

*آقای نوابی عروس‌ و نوه‌دار هم شدید؟

«بله! ۴ عروس دارم با  دو نوه که البته یکی از نوه‌ها هم تو راه است؛ وقتی از من می‌پرسند که وای چه حسی داری بهشون می‌گویم بحث حس نیست چون ما با این بچه‌ها زندگی کردیم و عین نهالی برای من هستند که حالا به یک درخت تبدیل شدند که می‌خواهند ثمره بدهد؛ ببینید لذت می‌برم از پیامک فرزندم که الان خودش پدر شده است ولی روز پدر را به من تبریک می‌گوید و یا هر جا گیر کرد با من تماس می‌گیرد».

قصه بچه‌ای که در کما بود و آرزو داشت در همه رستوران‌های تبریز غذا بخورد

*خاطره قشنگی از این سال‌ها دارید که وقتی یادش می‌افتید یک لبخند روی صورت‌تان بنشید؟

«نمی‌خواهم فضا را معنوی کنم ولی بنده ارادت مخصوصی به صاحب الزمان(عج) دارم! روزی یک کودک ۶ ساله‌ای که در کما بود را تحویل گرفتم که فقط نفس می‌کشید، این بچه نیاز به کلیه داشت و هیچ پزشکی هم مسوولیت عمل او را برعهده نمی‌گرفتند و می‌ترسیدند که این کودک در اتاق عمل جانش را از دست بدهد! داستان این بچه خیلی طولانی است و اگر بخواهم خلاصه بگویم بعد از کلی تلاش مورد پیوندی پیدا شد و یکی از پروفسورهای به نام کشور، دکتر تقی‌زاده از ارومیه قبول کرد تا عمل پیوند را انجام دهد اما سه روز مانده به پیوند، این بچه زیر دستگاه دیالیز دچار بالارفتگی فشارخون شد و به کما رفت! آن لحظات بدترین لحظات عمرم بود، فرداش شب نیمه شعبان بود دست به دامان امام زمان(عج) شدم، التماسش کردم، لحظات سختی برای همه‌مان بود، در شب نیمه شعبان نگهبان در ورودی بیمارستان با من تماس گرفت و گفت که بچه از کما درآمد و چشم‌هایش را باز کرد، سجده شکر بر جای آوردم و به عبارتی آن روز هم شیرین‌ترین و هم تلخ‌ترین خاطراتم است».

« این بچه الان در همین موسسه است و در صحت و سلامت زندگی‌اش را ادامه می‌دهد و به خاطر ابهتی که دارد به "خان آقا" معروف است؛ حالا جالب اینجاست که این بچه آنقدر دوران سختی گذرانده بود و هر روز جز چند قاشق نمی‌توانست غذا بخورد، یعنی اگر ۴ قطره آب تعیین شده‌اش، می‌شد، ۵ قاشق، باید دیالیز می‌شد به خاطر همین آرزو داشت وقتی که حالش خوب شد در تمامی رستوران‌های تبریز تا هر چقدر که دلش می‌خواهد غذا بخورد و وقتی به بهبودی کامل رسید این آرزویش را برآورده کردیم و هفته‌ها با هم به رستوران‌های تبریز می‌رفتیم تا او هر چه دوست دارد سفارش بدهد و بخورد».

احوالاتِ خوشِ دلم را هیچ کسی تو این دنیا ندارد

*همه حرف‌هایی که زدید برای من و مخاطبان در کلمات جای گرفته ولی شما لحظه به لحظه‌اش را زندگی کردید! می‌ارزید؟ یعنی به عقب برگردید باز هم این مسیر را ادامه می‌دادید؟

«خیلی زیاد می‌ارزید! قطعا و صد در صد همین مسیر را با قدرت و قوت بیشتر ادامه می‌دادم؛ آن زمانی که من این موسسه را تاسیس کردم یکی از رفقایم هم یک موسسه قرض الحسنه تاسیس کرد که قطعا الان آن رفیقیم چند صد برابر من مال و ثروت مادی دارد ولی وقتی بهش نگاه می‌کنم و می‌بینم حال دلش خوب نیست و بعد به خودم نگاه می‌کنم و می‌بینم حال دلم عالیه یعنی فوق‌العاده است، حال می‌کنم و این حالم را که در هیچ‌کسی سراغ ندارم را با دنیا عوض نمی‌کنم».

 

بچه‌ای که روزی از تلویزیون می‌ترسید و الان یک گیمر بزرگی است

«بچه‌ای را تحویل گرفتیم که سال‌ها توسط پدر و مادرش در زیرزمین خانه‌شان زندانی و شکنجه شده بود! این بچه آنقدری زندانی شده بود که در عمرش تلویزیون ندیده بود و وقتی در موسسه تلویزیون می‌دید فریاد می‌زد و گریه می‌کرد، حتی نحوه استفاده از لیوان را هم بلد نبود و آب را دهنی از شیر آب می‌خورد! اما در حال حاضر این بچه که در همین موسسه نگهداری می‌شود هم مسلط به زبان انگلیسی است و هم یک گیمر بزرگ».

سفر ۷۰ نفری به کربلا

« این روزها بچه‌های فرزندان رحمت ذوق یک چیز را دارند و سر از پا نمی‌شناسند؛ چون قرار است همگی برویم زیارت سیدالشهدا و آقا امیرالمومنین و فعلا درگیر حل مشکلات پاسپورت بعضی از بچه‌ها هستیم تا در روزهای آتی به اتفاق بچه‌های مجموعه و فرزندان رحمت به صورت هوایی به کربلا عازم شویم».

هیچ خریدی از کودکان کار نکنید و به ما معرفی کنید

*سخن آخر؟

«لطفا موضوع توجه به نسل جدید از همان ابتدا در اولویت قرار بگیرد، وقتی یک زندانی در ماه 25 میلیون تومان برای دولت هزینه دارد، چقدر خوب که این هزینه را با دو و سه میلیون از ریشه بگذاری و پیشگیری کنی! ما بچه‌ای داشتیم که ناخواسته تبدیل به ساقی مواد مخدر شده بود! فکرش را بکنید یک ماشین کنارش می‌ایستد و یک برگه کاغذ را دستش می‌دهد تا به ماشین جلویی بدهد و این کار مدت‌ها ادامه پیدا می‌کند غافل از اینکه آن بچه نمی‌دانست که دارد مواد مخدر جابجا می‌کند؛ این بچه جرمی نداشت ولی دست بر قضا که مادر معتاد داشت، دیگری شکی هم نمانده بود که آن بچه هم کارش جابجایی مواد مخدر است درحالیکه روح آن بچه هم خبر نداشت ولی هر روز باید پله‌های دادگاه را بالا و پایین می‌رفت؛ اگر دست این بچه‌ها را نگیریم».

«موضوع کودکان کار هم یک موضوع کلی است و پشت هر بچه‌ای یک داستان بزرگی است که یا از طریق مافیاها در حال فعالیت هستند و یا از طریق اجبار خانواده و یا از روی نیاز! از مردم خواهشمندم به هیچ کدام از این بچه‌های کار کمک نکنند زیرا دلسوزی آنی شما، باعث از بین رفتن زندگی آنهاست! لطفا با شماره‌های بهزیستی و یا موسسه ما تماس بگیرید تا یک زندگی خوب برای آن بچه رقم بخورد! کودک کاری حین شناسایی از دست ما فرار کرد، بعد از سه ماه معتاد تحویلش گرفتیم».

پایان متن/۶۰۰۲۷

منبع: فارس
شناسه خبر: 1291951

مهمترین اخبار ایران و جهان: