نیوز سیتی!
26 دی 1402 - 12:56

خاطرات خبرنگار فارس از فرمانده‌اش «حاج قاسم»

خاطرات زیادی از سردار دلها نقل نشده و بسیاری از روایت‌ها هم هنوز در سینه خیلی‌ها باقی مانده که به مرور زمان به آنها پرداخته می‌شود، در این گزارش، رزمنده دوران دفاع مقدس از شهرستان فاریاب خاطرات خود را بیان می‌کند.

خبرگزاری فارس کرمان _ یونس لطفی: در سال‌های ۶۳ تا ۶۷ به عنوان بسیجی در گردان ۴۱۷ لشکر همیشه پیروز ۴۱ ثارالله به‌عنوان شاگرد کوچکی در محضر سردار بزرگ اسلام حاج قاسم سلیمانی بودم.

حاج قاسم فرمانده‌ای مقتدر، نترس و بسیار باهوش بود، شجاعتش مثال‌زدنی و مرد بسیار مومن و خداترسی بود.

او در هر شرایطی حواسش به ولی‌فقیه بود، ارادتش به امام خامنه‌ای را همه می‌دانند، اما نباید فراموش کنیم که حاج قاسم، امام خمینی(ه) را هم مثل آقا دوست داشت و پا در رکابش گذاشته بود، حاج قاسم در ولایت ذوب شده بود.

در زمان جنگ، گوشش به ولایت بود، از ایشان دستور می‌گرفت و آن را به ما رزمندگان توصیه می‌کرد.

سردار شهید سلیمانی با زیردستان خود همچون پدری مهربان رفتار می‌کرد و در عین حال بسیار جدی بود. سردار در میدان رزم از همه جلوتر بود، در خط مقدم لشکر می‌ایستاد و با نیروهایش حرکت می‌کرد، از میانداری، خلوص و پاکی حاج قاسم می‌توان کتاب‌ها نوشت.

حاج قاسم همه نیروهایش را به خاطر داشت

یکی از خصوصیات بارز حاج قاسم این بود که در سخت‌ترین شرایط نماز را مقدم می‌دانست و همیشه برای رزمندگان مسأله نماز را یادآوری می‌کرد.

حاج قاسم از هوش و ذکاوت خاصی برخوردار بود و از این رو اغلب نیروهایش را به‌خاطر داشت و خیلی از بسیجی‌ها را با اسم و فامیل در ذهنش نگه داشته بود.

یکی دیگر از خصوصیات بارز اخلاقی حاج قاسم مکتب انسان‌سازی آن بزرگوار بود، به همین خاطر بسیجیان از هر طیف و سلیقه‌ای عاشق فرمانده خود شده بودند.

جوانانی از کف خیابان‌ها با اخلاق‌های مختلف به لشکر می‌آمدند و با فرماندهی و تربیت حاج قاسم صد درجه تغییر می‌کردند و اغلب هم به شهادت می‌رسیدند.

حاج قاسم پس از آتش‌بس و اتمام جنگ تحمیلی گوش به فرمان حضرت امام خامنه‌ای بود و فرماندهی سپاه قدس را برعهده گرفت، به همین دلیل، کمتر کسی از ما رزمندگان، می‌توانستیم او را ببینیم.

آخرین ملاقات با فرمانده...

آخرین ملاقاتم با حاج قاسم یک سال قبل از شهادت ایشان بود که برای شرکت در یادواره شهدای جواران از توابع شهرستان رابر آمده بودند.

به صورت اتفاقی در همان روستا منزل یکی از اقوام بودم، حدود ساعت ۱۱ ظهر بود، متوجه شدم روستا شلوغ شده است. از صاحب‌خانه پرسیدم چه خبر شده؟ گفت: حاج قاسم آمده! برق شادی از چشمانم بیرون زد و بسیار خوشحال بودم که بعد از چندین سال می‌توانم فرمانده‌ام را از نزدیک ببینم، بی فوت وقت از جا بلند شدم. به طرف مسجد محلِ حضور حاجی رفتم، خیلی شلوغ بود جمعیت روستا، هیئت همراه، محافظین و جمعیت زیادی از مردم حضور داشتند. دل به دریا زدم و به طرف جایگاه که حاجی در آن قرار داشت رفتم، محافظین ممانعت کردند، کارت جانبازی‌ام را دست گرفتم و با صدای بلند گفتم فرمانده!

نزدیک بودم، حاجی صدایم را شنید و با اشاره به محافظان گفت: «بگذارید بیاید».

وقتی به فرمانده‌ام رسیدم از دلتنگی فقط گریه می‌کردم، پس از چند لحظه حاجی بغلم کرد و صورتم را بوسید، من هم دست مجروحش را بوسیدم و از او جدا شدم، این آخرین دیدار من با سردار دلها، حاج قاسم سلیمانی بود.

وعده حاج قاسم به مردم فاریاب عملی شد

حاج قاسم سال ۱۳۸۷ به فاریاب آمد، آن زمان فاریاب هنوز بخش بود، مردم و مسؤولان از سردار خواستند برای شهرستان شدن فاریاب کمک کند. این درخواست زمانی بود که سردار سلیمانی کنار قبر سردار حسین تاجیک نشسته بود و دعایی را زیر لب زمزمه می‌کرد. همان لحظه بود که به جان سردار حسین تاجیک سوگند یادکرد و به مردم و مسؤولان قول داد که برای شهرستان شدن فاریاب تلاش کند و مدتی بعد هم به قولش عمل کرد.

او زیاد به فاریاب می‌آمد و به رزمندگان، خانواده شهداء و جانبازان فاریاب علاقه خاصی داشت و گاهی سرزده و بدون تشریفات به فاریاب می‌آمد. منزل مادر شهید حسین تاجیک می‌رفت و خدمت مادر شهید والامقام عرض ارادت می‌کرد.

شب شهادت حاج قاسم هم ناگهان از خواب بیدار شدم و تا صبح نتوانستم بخوابم، تا اینکه ساعت هفت صبح گوشی‌ام را باز کردم و خبر دردناک شهادت ایشان را دیدم، دنیا روی سرم خراب شد!

پایان پیام/۸۰۰۴۲/ش

منبع: فارس
شناسه خبر: 1639591

مهمترین اخبار ایران و جهان: