نیوز سیتی!
23 فروردین 1402 - 08:46

نذری به نیت عاقبت به خیری و رستگاری

قرار گذاشتیم مراسم احیاء را با هم باشیم، آمد اما با ظاهری متفاوت. تعجبم را که دید با لحن بی‌تکلفی گفت: نذر کردم اگر مادرم شفا گرفت، حجابم درست و حسابی بشه و پیشاپیش نذرم رو ادا کردم. نگاهم به چشمانش افتاد و زخمه‌هایی که دل بی‌قرارش را به آنجا کشانده بود، از گوشه و کنار خودنمایی کرد.

خبرگزاری فارس، شیراز/ سمیه انصاری‌فرد: باز هم تماس گرفت اما این بار صدایش می‌لرزید. چیزی نمانده بود به اشک و آه! با همان صدای لرزان گفت: امشب، احیاء کجا میری؟

گفتم: احتمالا حافظیه.

- خوبه ، بریم تا دلمون باز بشه اما... یهو به هق هق افتاد. بعد از کمی مکث ادامه داد: چرا هر سال اللهم الرزقنا کربلا میگیم. اللهم الرزقنا نجف میگیم اما دیگه قسمت نمیشه؟

همسفر عتبات بود. با اینکه سالها می‌گذشت اما گاه گاهی یاد سفر مشترکمان می‌کردیم. با دل شکسته امشب، باز هم مرا به مسجد کوفه برد و حرم امیرالمومنین.

پرسید: یادت میاد تو مسجد کوفه چه حال عجیبی داشتی؟

یادم بود. به قدری منقلب بودم که مرا به سختی از محراب امام علی جدا کردند. دلم پر میزد برای دوباره دیدنش...

 

 

نذری به نیت سلامتی و عاقبت به خیری

قرار گذاشتیم مراسم احیاء را با هم باشیم. آمد اما با ظاهری متفاوت. تعجبم را که دید، با لحن بی‌تکلفی گفت: نذر کردم اگر مادرم شفا گرفت، حجابم درست و حسابی بشه و پیشاپیش نذرم رو ادا کردم.

نگاهم به چشمانش افتاد و زخمه‌هایی که دل بی‌قرارش را به آنجا کشانده بود، از گوشه و کنار خودنمایی کرد.

قصه اجابت را شنیده بود و ماجراهای بسیار دیده بود، امشب باز هم آمده بود برای تکرارِ اعجاز  و کراماتِ معبودش که او را باز هم فرا خوانده بود.

به دلش چنگ میزد تا هر چه او را به تعلقات مادی و دنیا آویخته بتکاند و برود... هر چه بین او و معبودش فاصله می‌اندازد.

آمده بود در میان ازدحام جمعیت مشتاق، در شبی متعلق به امام علی(ع)، مثل ذره‌ای از کائنات و قطره‌ای از دریا، به طریق حقیقت پیوسته شود.

سفره رحمت رحمانیه

آسمان، قطره‌های اجابت را روی زمین پخش می‌کرد و هر کسی به قدر لیاقت و اطاعتش خوشه‌چین میشد.

بین همه زمزمه‌ها، یکی بیش از همه گوش‌ها را نوازش می‌داد: یا رجاء المذنبین.

 گویی همه آمده بودند به همین امید که بخشوده شوند. که سفره رحمت رحمانیه پهن شود امشب و بعدها قصه‌ سر دهند از شبی که دلشان با معبود یکی شد و به خواسته‌ خود رسیدند.

 

 

واگویه‌های دلتنگی

محوطه حافظیه پر از قصه های تکرارنشدنی بود. قصه‌هایی که هر کدام سهم یک نفر بود با واگویه های دل تنگش.

جوشن به نیمه رسیده بود و همه غرق در مناجات. الغوث‌ها را سر انگشت گرفته بودیم که در این میان کدام یک کارگر افتد؟

انگار حافظ هم در بحبوبه شور مناجات، به زبان آمده بود و می خواند:

 از هر کرانه تیرِ دعا کرده‌ام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود

پایان پیام/ س

منبع: فارس
شناسه خبر: 1142485

مهمترین اخبار ایران و جهان: