نیوز سیتی!
12 اردیبهشت 1401 - 15:10

معلمی که با نقاشی‌کردن شاگردانش را جهانی کرد + تصاویر

مسلم خضری پیش از آن که معلم باشد، نقاش است؛ هنرمندی که با هندسه کلاس معنی می‌شود و تابلوهایی که از شاگردانش می‌کشد، او را خودمانی و در عین حال منحصربه‌فرد کرده است. خبرگزاری فارس ـ گروه هنر: مسلم خضری متولد ۱۳۶۳ کرمان و فارغ‌التحصیل رشته نقاشی در مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه تربیت مدرس تهران است. او به کار معلمی مشغول است و در کنار آن، علاقه و تخصصش یعنی هنر را هم پیش برد و در سال ۱۳۹۸، نمایشگاهی از آثار خود را به عنوان «هم‌چنان دوره می‌کنیم» برپا کرد و زمینه شهرتش را فراهم آورد. خبرگزاری فارس ـ گروه هنر:خضری در این آثار به ترسیم فضای کلاس و دانش‌آموزانش با تکنیک‌های مدادرنگی، آبرنگ و رنگ‌‌وروغن پرداخت. خودش درباره اینکه چرا فضای درس را انتخاب کرده است، می‌گوید: «چه فضاهایی را می‌توانیم پیدا کنیم که یک هندسه درونی داشته باشد؟ برای من کلاس درس این هندسه را داشت، یک تقسیم‌بندی‌های حساب‌شده که به شکل جالبی می‌توانستند در ترکیب‌بندی‌ها و در انسجام فرمی به من کمک کنند و نور هم توانست آن را تقویت کند؛ نوری که به صورت واقعی و بدون دستکاری وجود داشت. در مدارس، پرده‌ها با رنگ‌های گرم تهیه می‌‌کنند و این خیلی برایم جالب بود، وقتی نور به پرده می‌خورد و انعکاس اغراق‌شده‌ای می‌داد، شگفت‌انگیز بود.» او درباره محتوای آثارش که کلاس‌های درس است، توضیح می‌دهد: واقع‌گرایی در احترام به واقعیت خودش را نشان می‌دهد. نقاشی‌های من نشان دادن یک چیز واقعی است که خیلی هم به چشم نمی‌آید. شاید به این دلیل که بچه‌‌ها در آن سن خیلی جدی گرفته نمی‌شوند. اما خودش یک موقعیت واقعی برای من می‌ساخت و بدون اینکه آن را دستکاری کنم، می‌تواند برای مخاطب تخیل‌برانگیز باشد. خضری پس از این نمایشگاه، سال بعد به کمک گالری سَرادی‌پور در  آرت دوبی ۲۰۲۱ شرکت کرد و از قضا حضور درخشانی هم داشت و آثارش با استقبال مخاطبان روبه‌رو شد. خودش درباره نقاشی‌هایش گفته است: «این تصاویر بازتابنده‌ تجاربی جمعی‌اند و بر مرزهای رنج و خوشی، تنبیه و تشویق، امکان و محدودیت حرکت می‌کنند.» او البته پیش‌تر و با نگارش کتاب «نگره فیگوراتیو در نقاشی معاصر ایران» ثابت کرده بود که به مقوله فیگور در هنرهای تجسمی علاقه‌مند است. ۵ ماه بعد و در شهریور ۱۴۰۰، گالری سرادی‌پور مجموعه «همچنان دوره می‌کنیم ۲۰۱۹-۲۰۲۰» مسلم خضری را در آرت‌فر «ارمری شو ۲۰۲۱» نیویورک به نمایش گذاشت و جایزه بهترین غرفه این رویداد هنری را کسب کرد. شاید همین موفقیت، خضری را ترغیب کرد که دومین مجموعه «همچنان دوره می‌کنیم»‌ را به نمایش بگذارد. علی گلستانه منتقد و مترجم هنرهای تجسمی درباره نقاشی‌های مسلم خضری گفته بود: «جدا از نحوه‌ برخوردش با کار ماده، نمایش این حال‌وهوا ممکن نمی‌بود اگر او دو جنبه‌ بسیار مهم بازنمایی طبیعت‌گرایانه را در مطالعه‌ تصویری‌اش لحاظ نمی‌کرد: نخست مسئله‌ حرکت، و دوم بررسی مناسبات میان پرسوناژها. پیکره‌هایی که او در این نقاشی‌ها تصویر می‌کند نه‌تنها ساکن و ثابت نیستند و حرکت‌هایی گذرا و حالاتی ناپایدار را به نمایش می‌گذارند، بلکه بیش از آن میانشان نوعی ارتباط معنادار اجتماعی برقرار است ... در چارچوب نقاشی فیگوراتیو معاصر ایران، به گمان نگارنده، این نمایش حرکت و ارتباط میان پیکره‌ها شایسته توجهی ویژه است.» در ادامه و به بهانه ۱۲ اردیبهشت «روز معلم»‌ آثار این نقاش-معلم را مرور می‌کنیم. کلاس‌های درس مسلم خضری تا حدودی یادآور سری «واگن‌‎های‌ درجه سه» و صحنه‌‎های دادگاهِ اونوره دومیه‎ است: فیگورهایی با حالات چهره و زبان بدن گویا و کاراکترهای متنوع که در فضایی بسته روی نیمکت‌ها ردیف شده‌اند. همان حال و هوای تئاترگونه، تاثیر نور و حتی گاه همان ملال واگیردار که اینجاوآنجا در قاب‌های مجموعه‌ حاضر خضری نیز به چشم می‎خورد. ازاینجا به بعد اما راه دو هنرمند از هم سوا می‌شود؛ برخلاف قلم‌موی تندوتیز و نقادانه‎ طراح فرانسوی، نقاش-معلم معاصر قلمش را به رنگ نظر شخصی‌ نیاغشته. فرای تفسیر اجتماعی یا بازتاب زمانه یا نسل مشخصی، آنچه سعی در بازآفرینی نقاشانه‎‌‌اش دارد عصاره‌ای مشترک است از حواس و خاطرات؛ قسمی آشنا از «بودن» به شکنندگی بال‌های پروانه. و از همین رو رنگ‌ها ملایم‌ و رقیق‌اند و اثرگذاری نقاش ظریف و سبک دستانه. هیچ‌کدام از قاب‎ها شاید به‌اندازه‎ی این اثر حس تنهایی را القا نکرده باشند. چراکه اغلب میزبان چند حضور انسانی‌‎اند و تک کاراکتری هم اگر باشد دستکم نور آفتاب هم‌نشینش شده‎. در اینجا اما تیرگی غالب، ترفند قاب‌بندی افقی – خلاف سنت عمودی چهره‌نگاری – و خزیدن فیگور به گوشه‌ راست و خالی ماندن نیمه‌ چپ‌، دست به دست هم می‌دهند تا حس تک افتادگی را تشدید کنند؛ باز هم با غیابی به پررنگی حضور مواجهیم. اگر به خاطر آن لکه‌ بزرگ نارنجی روشن یا همان پشتی مبلمان نبود، یحتمل حس ترس از فضای بسته هم چاشنی این تنهایی می‌شد. اما حالات بدن نشانی از اضطراب و حبس شدگی ندارد. از قرار معلوم تنهایی کاراکتر ما نه از جبر که خودخواسته است. چیزی نامرئی اما قطور میان او و هم‌قطارهایش حائل شده: شوخی‌های زمخت و زخم‌زبان‌های هم‌کلاسی‌ها؟ یا شاید رازی تلخ که فقط در گوشه‎ خلوت کتابخانه می‌توان مهارش کرد. با دراماتیک‌ترین پرده از این مجموعه روبرو می‌شویم. صحنه‌ای باروک: تشدید تباین میان روشنی و تیرگی، منبع نوری قوی و تعیین‎‌‌کننده از چپ، و از قضا منشأ حادثه نیز از دریچه‎ نور می‌آید. سرچشمه‌ نور و آشوب یکی است. گویی بالاخره آن‌همه انرژی مهارشده‌ محسوس در سرتاسر پرده‌ها یکجا در این ترکیب‌‎بندی نامتعادل و هیجانی فوران کرده، پوست سخت نظم را از هم می‌گسلد. بچه‌ها برای اولین بار با بدن‌ و نعره‎‌‌هایشان هژمونی فضای افقی و عمودی را در هم می‌شکنند. حالت چهره‎‌‌هایشان حتی تا حدی یادآور پرتره‎‌های ماسک‎‌‌مانند و گروتسک جیمز انسور، نقاش بلژیکی ست. این اما نه حکایت جنگی تاریخی است و نه آخرین لحظه‌های خون‌بار عمر چهره‌ای اساطیری، و نقاش این واقعیت را با حفظ تنالیته‌های ملایم و کشیدن لایه‌ای رقیق بر کل صحنه یادآور می‌شود. نوجوانان دارند نوجوانی‌شان را می‌کنند. و اگر درامی در کار باشد، حاصل عدم تجانس شور جوانی با جنس معماری تنگ، رنگ‌‎پریده و عاری از شوخ‌‎طبعی است که به دور آن تنیده. این قاب عمودی هم‌زمان میزبان چندین حضور پیدا و نهان است. از لحاظ ترکیب‌بندی وزن صحنه به راست متمایل است. در وهله‌ اول، چشم مخاطب رد ریتمیک میزهای متمایل را گرفته، از فیگوری به فیگور دیگر پل می‌زند؛ لحظه‌ای در امتداد پرده‌ها و سکون نورانی پنجره‌ها توقف می‌کند تا درنهایت از گوشه میانی چپ از تصویر خارج شود. در مواجهه دوم اما، وقتی در حالت بدن‌ها و جزئیات چهره‌ها دقیق می‌شویم، این درست منتهای خلوت چپ و حتی بیرون از قاب است که توجهمان را جلب می کند. نقطه‎ تمرکز کلاس جابجا شده، و دانش آموزان با ژست‌هایی راحت‌تر اما نگاه‌هایی مشتاق حواسشان معطوف به حضوری فرای قلمروی رنگ‌هاست؛ حضوری بی‌رنگ و نقش اما پرجذبه. شاید این‌یکی از آن لحظه‌های کمیاب و دل‌چسب فراغتِ یک ربع باقی‌مانده به زنگ تفریح باشد، که معلم لختی میهمان افتخاری نیمکت‌ها می‌شود و از جایگاهی برابر با شاگردانش خاطره‌ای صمیمی یا درسی کوتاه اما ارزشمند از زندگی ورای این پنجره‌‎ها و دیوارها در میان می‌گذارد. قاب‌های مسلم خضری هرکدام – چه در ملأ و چه در خلأ – تصویرگر نوعی حضورند: حضور نور؛ حضور انسان در فضای معماری؛ ارتعاش حسی مشترک در فضا؛ ابهت نادیدنی اما محسوس معلم؛ حضور غلیظ قید و بند. حضور مستمر زمان و به دنبالش زایش پی‌ در پی خاطره‌ها؛ و حتی حضور دزدکی مخاطبان. منبع نور از پرداخت فیگورها و سایه‌ها مشخص اما کماکان کم رمق و حداقلی ست. محصور در ترکیب رنگ گرم فضای داخلی – خاصه رنگ گوشتی دیوارها – دانش‌آموزان به حضرت یونس می‌مانند که در بطن هیولایی گرفتار افتاده؛ و قرابت تنالیته‌‎های البسه و پوست‌ها با میز و نیمکت‎‌‌ها یکپارچگی فرمالی آفریده، گویی با یک مخلوق چند‎سر مواجهیم؛ مخلوقی در بطن مخلوقی دیگر. به مدد جادوی قلم‎‌‌موی نقاش، صحنه‌‎ای روزمره و ملال‎‌‌آور به یک باره در هیئت ورقی از افسانه‎‌‌های کودکی‎‌‌مان جان می‎گیرد. اما جای نگرانی نیست. پسرها خوب می‌دانند چطور حتی از یک نشست و برخاست ساده یا اجازه‎ هم‎‌قطارشان برای خروج از کلاس سوژه‌ای مفرح بسازند. ریتم پویای سرها و فضای باز نیمه‎ راست ترکیب‎‌‌بندی را از سنگینی درمی‌‎آورد. با رفقا که باشی، حبس در شکم ماهی هم صفای خودش را دارد! انتهای پیام/
منبع: فارس
شناسه خبر: 293541

مهمترین اخبار ایران و جهان: