نیوز سیتی!
03 آبان 1402 - 10:18

سازمان ملل از افغانستان تا فلسطین؛ قطعنامه‌هایی که به هیچ منجر شد

نزدیک به هشتاد سال پس از تشکیل نهادی به نام سازمان ملل متحد، باید بپرسیم آیا سازمان ملل متحد واقعاً به صلح و امنیت جهانی متعهد است؟ یا با نفوذ لابی‌های مختلف، به نهادی برای گسترش سلطه و امپریالیسم تبدیل شده است؟

به گزارش خبرنگار سایت افغانستان خبرگزاری فارس، ۷۸ سال پیش در چنین روزی، یعنی ۲۴ اکتبر ۱۹۴۵ نهادی بین المللی تحت عنوان سازمان ملل متحد با هدف خدمت به صلح بشریت، گسترش روابط بین المللی و احترام به حقوق ملت‌ها شکل گرفت.

بررسی عملکرد سازمان ملل طی نزدیک به ۸ دهه گذشته به ما نشان می‌دهد که این نهاد استقلال کافی برای رسیدن به اهداف تعریف شده را ندارد و پنج قدرت پیروز جنگ جهانی دوم از جمله آمریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه و چین با برخورداری از حق وتو و عضویت دائم در شورای امنیت، از این نهاد در جهت رسیدن به اهداف سلطه‌جویانه خود استفاده می‌کنند. شورای امنیت که از ۱۵ عضو دائم و موقت تشکیل می‌شود تابعی از اراده آمریکا و لابی صهیونیستی است و نمی‌تواند در خصوص مسائل امنیتی کشورها تصمیمات مستقل و سرنوشت‌ساز اتخاذ کند.

وجود نهادی تحت عنوان شورای امنیت، سازمان ملل را به جنگل شباهت داده است؛ هرکه قدرت بیشتری دارد، سهم بیشتری از اختیارات دارد. کشورهای قدرتمند امنیت و نظم کشورهای ضعیف را تعیین می‌کنند، حمله می‌کنند، وتو می‌کنند، تصویب می‌کنند! خودشان هستند و خودشان.

به طور مثال از آغاز پذیرش درخواسـت عضویت افغانستان در سازمان ملل تا پایان سال ۲۰۲۱، نهاد شورای امنیت در قالب فصل‌های ششم و هفتم، بالغ بر ۵۰ قطعنامه درباره وضعیت افغانستان و به منظور حل وفصل بحران‌های ایـن کشور صادر کرده است.

اولین اقدام قضایی سازمان ملل در مورد بحران افغانستان، بعد از اشغال این کشور توسط اتحاد جماهیر شوروی، منجر به تصویب و صدور قطعنامۀ ۴۶۲ در ژانویه ۱۹۸۰ شد که اشغال خاک این کشور را توسط ارتش اتحاد شوروی محکوم می‌کرد، اما وتوی ایـن قطعنامه توسط شوروی موجب شد که شورای امنیت نتواند هیچ اقدام خاصی در مورد بحران افغانستان انجام دهد.

همچنین بعد از حوادث یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱، شورای امنیت سازمان ملل با تصویب قطعنامه۱۳۷۳ به آمریکا مجوز داد تا به افغانستان حمله کند و کمی پس از خروج شوروی، برگ دیگری از اشغال را در کتاب تاریخ افغانستان رقم بزند. درواقع از سال ۲۰۰۱ تا کنون نقش شورای امنیت سازمان ملل در اتخاذ مواضع کلان جهانی به سود کشورهای مستقل بشدت تضعیف شده است.

در سوی دیگر، از سال ۱۹۴۶ تاکنون آمریکا ۶۲ قطعنامه صادره از سوی سازمان ملل در مورد فلسطین را وتو کرده و این امر نشان می‌دهد که این نهاد بین المللی تحت نفوذ لابی قدرتمند صهیونیستی قرار دارد.

مسئله دیگر تامین بودجه سازمان ملل است که بیش از ۲۵ درصد آن توسط آمریکا تامین می‌شود و همین امر موجب وابستگی و ضریب نفوذ بیشتر این کشور شده است که این امر به ایجاد جهان تک قطبی در هفتاد سال گذشته کمک کرده است.

نهادهای زیر مجموعه سازمان ملل نیز از جمله آژانس بین المللی انرژی هسته‌ای، سازمان اونروا، دادگاه لاهه، یونسکو، شورای حقوق بشر و کمیته خلع سلاح کشتار جمعی تحت تسلط این ۵ قدرت بویژه آمریکا قرار دارند. هر یک از این نهادها بدون در نظر گرفتن منافع آمریکا وسایر قدرت‌های دارای حق وتو قادر به اتخاذ تصمیمات مستقل نیستند.

علاوه بر این‌ها انتخاب دبیر کل سازمان ملل که هر ۵ سال یک بار صورت می‌گیرد بدون مشورت با لابی صهیونیستی امکان‌پذیر نیست. از آنجایی که انتخاب دبیرکل سازمان ملل با اجماع مجمع عمومی و موافقت ۵ کشور دارای حق وتو صورت می‌گیرد؛ لذا آمریکا در گزینش نهائی دبیرکل نقشی فرا دستی دارد.

هر دبیرکلی که منافع آمریکا و رژیم صهیونیستی را مورد توجه قرار ندهد قطعا با مشکلاتی جدی مواجه می‌شود. به طور نمونه بعد از قتل عام قانا در جنوب لبنان توسط رژیم صهیونیستی که در سال ۱۹۶۶ انجام شد، پطرس غالی، دبیر کل سازمان ملل، مشاور نظامی خود ژنرال فرانکلین فان کابن را مأمور کرد که در مورد این کشتار تحقیق کند و گزارشی در این زمینه برای ارائه برای شورای امنیت تهیه کند. فان کابن بعد از دیدار از لبنان و فلسطین و بررسی محل وقوع کشتار قانا و شنیدن سخنان شهود، گزارشی تهیه کرد و به دبیرکل ارائه داد.

این گزارش بر مسئولیت دولت شیمون پرز و ارتش او در این کشتار عمدی، تأکید کرد. به رغم فشارهای آمریکا و اسرائیل، بر پطرس غالی برای پنهان نگاه داشتن مضمون این گزارش، وی از برخی ابعاد آن پرده برداشت. به همین دلیل آمریکا با انتخاب مجدد پطروس غالی به دبیرکلی سازمان ملل مخالفت کرد و این کرسی به کوفی عنان رسید.

 

غالی در این باره می‌نویسد: «کمی قبل از برکناری کاملاً فهمیده بودم که ایالات متحده کمتر به دیپلماسی احساس نیاز می‌کند. قدرت،‌ کافی است. دیپلماسی برای یک قدرت امپریالیستی، هدردادن وقت و پرستیژ و نشانه‌ای از ضعف تلقی می‌شود».

نمونه دیگری از نفوذ لابی صهیونیستی و سلطه آمریکا بر سازمان ملل را در ماجرای ترور داگ هامر شولد می‌توان دید. در سال ۱۹۵۳ تریگولی دبیرکل وقت سازمان ملل اهل نروژ در اعتراض به دخالت لابی یهودی در تصمیمات سازمان ملل از سمت خود استعفا کرد و داگ هامر شولد از سوئد به عنوان دبیر کل جدید انتخاب شد. انتقاد هامر شولد از آمریکا به خاطر وتوی قطعنامه‌های ضد اسرائیلی و مخالفت رژیم صهیونیستی با حق تعیین سرنوشت ملت فلسطین محبوبیت زیادی برای وی جلب کرد. 

اما مقامات موساد به این جمع بندی رسیدند که داگ هامر شولد گرایش محسوسی به مردم فلسطین دارد و ادامه فعالیت وی در پست دبیر کلی سازمان ملل خطر بالقوه‌ای برای رژیم صهیونیستی تلقی می‌شود. وی سرانجام در سال ۱۹۶۱ زمانی که برای پایان دادن به جنگ داخلی کنگو عازم آفریقا بود بر اثر انفجار هواپیما در رودزیای شمالی در کشور زیمبابوه کشته شد.

 

نشریه آمریکایی «فارین پالیسی» پس از ۵۵ سال، فاش کرد که قتل دومین دبیرکل سازمان ملل توسط گروهی تحت فرمان «موسی چمبه» و به دستور سازمان سیا و «ام.آی-6» سازماندهی و انجام شده است.

بر این اساس سازمان ملل بیش از آنکه یار شاطر باشد، بار خاطر است و در طول دوره وجود این نهاد، از افغانستان گرفته تا فلسطین، هیچ تاثیرگذاری مثبتی بر تحولات نداشته است، نه توانسته جنگی را متوقف کند و نه جنایتی را کاهش دهد و نه جنایتکاری را به سزای عملش رسانده است.

پایان پیام/ ر

منبع: فارس
شناسه خبر: 1549738

مهمترین اخبار ایران و جهان: