نیوز سیتی!
26 مرداد 1401 - 12:23

رد مرگ و خون بر تن خسته کارگران

اکنون با خود فکر می‌کند که فردا چطور به زمین کشاورزی برود و چطور این تن رنجور را سامان دهد و اگر این پاها برایش پا نشود دیگر راهی برای امرار معاش فرزندانش ندارد اما برای آرام کردن دل خود می‌گوید«کارگری همین است دیگر.» خبرگزاری فارس - بوشهر، مرضیه جهاندیده: ساعت چهار و نیم سحرگاه روز شنبه 22 مرداد ماه از خواب بیدار می‌شود. تا اذان صبح، 45 دقیقه ای مانده. در این فاصله باید سری به مرغ و خروس ها بزند، ظرف آب و دانه را برایشان پر کند. فکری برای نهار بچه هایش کند و کمی هم به نظافت خانه برسد.  گرما به حدی است که حتی در این ساعت از صبح هم شدتش را می تواند احساس کند. خبرگزاری فارس - بوشهر،خبرگزاری فارس - بوشهر،مرضیه جهاندیده:مرضیه جهاندیده:سحرگاهآب جیره بندی است.باید در مصرف آب تا می‌تواند صرفه جویی کند. سرویس بهداشتی گوشه حیاط است.بخاطر بارش های مونسنی سقفش چکه کرده و هنوز آب کافی در اختیار نداشته که گل و لای کف آن را بشوید فقط جارو کشیده ولی هنوز رد باران را می‌توان در آن دید.60 ساله است اما هیچوقت فرصتی نداشته که به سن و سال و وضعیت جسمانیش فکر کند. تا یادش می‌آید کار می‌کرده. از وقتی که دختر بچه‌ای کوچک وسط ایل بود و حتی دستانش توانایی بلند کردن ظرف شیر گوسفندان و بغل کردن خواهر و برادرهای کوچکش را نداشت تا وقتی که ازدواج کرد و حتی تا ماه‌های آخر بارداری هم پا به پای همسر در مزرعه و در خانه کار می کرد. آن راازدواجآنقدر کار می کرد که متوجه گذر سال‌ها نمی‌شد. اما از 25 سال پیش که همسرش فوت کرد و او را با 6 بچه تنها گذاشت وضعیتش بدتر و بدتر شد. حالا به تنهایی باید جور این زندگی را می‌کشید. دیگر فراموشش شده که زن است. کارهایی انجام داده که گاهی از قدرت مردانه هم برنمی‌آید. با منبع آبی که کنار حیاط گذاشته‌اند وضو می‌گیرد و نمازش را می خواند. آذوقه اش که تکه‌ای نان و خوشه‌ای انگور و بطری یخ زده  آبی است را برمی دارد. مینی بوس سرکوچه ترمز می کند. سوار می‌شود و به سمت مزارع گوجه فرنگی حرکت می کنند. کار در زیر آفتاب داغ و گرمای بالای 45 درجه کار در زیر آفتاب داغ و گرمای بالای 45 درجهکار در زیر آفتاب داغ و گرمای بالای 45 درجهدهرود روستایی کوهستانی و کوچک در شهرستان دشتستان استان بوشهر. روستایی که زمانی قطب کشاورزی و گندم استان بود اما خشک سالی‌های مکرر و عدم مدیریت صحیح آب، کشاورزی آن را به نابودی کشاند. جوانان برای کار به شهرها مهاجرت کردند و آنهایی هم که ماندند برای لقمه نانی هر کاری که از دستشان بربیاید انجام می‌دهند. روستا زن و مرد و کوچک و بزرگ و گرما و سرما نمی‌شناسد. همه باید همیشه کار کنند. زمستان‌ها که کار در اطراف روستا کم است اهالی به خصوص زن‌ها از سپیده دم تا شامگاه گاهی تا 200 کیلومتر دورتر از خانه هایشان در مزارع شوید و سبزی اطراف شهرهای برازجان و بوشهر کار می‌کنند. اما تابستان قصه‌اش جداست. آفتاب جنوب بی‌رحم و سوزان است. باید صلات ظهر تیر و مرداد ماه، زیر آن در یک زمین کشاورزی بدون درخت و سایه مشغول کار باشی تا قدرتش را ببینی. مقهورت می کند. نفس کشیدنت به شماره می‌افتد. زمان از حرکت می‌ایستد و گویا صحرای محشر است و تمام دنیا یک جا حجمش را روی سرت آوارمی کند. محشردر همین گرما و شرجی تند و عریان و سوزان، زنان و دخترانی از بامداد تا نیمروز برای لقمه نانی به جان کندن مشغولند. مزارع گوجه و خیار سبز و پیاز، جالیزهای هندوانه و خربزه، نخلستان‌ها و هر آنجا که می‌شود کاری برای کارگر پیدا کرد این زنان و دختران حضور دارند. عرق می‌ریزند و لقمه نانشان را آغشته با هزاران رنج به خانه می‌آورند. جان کندن برای 180 هزار تومان! جان کندن برای 180 هزار تومان!جان کندن برای 180 هزار تومان!مینی بوس حرکت می کند. زن با صدای بلند به همه سلام می‌کند و روی صندلی می‌نشیند. صندلی ها همه پر هستند از دختر 10 ساله تا آن پسر جوان 18، 19 ساله و حتی خودش که 60 ساله است. همه آنقدر خسته هستند و کم خوابیده‌اند که نایی برای صحبت و خوش و بش ندارند. چند نفر دیگر هم سوار می‌شوند و مینی بوس کم کم از روستا خارج می شود. مقصد یکی از مزارع گوجه فرنگی در اطراف روستای پشت پر از توابع بخش ارم شهرستان دشتستان است. مسیر کوهستانی و پر پیچ خم است. تقریبا 45 دقیقه تا مقصد راه است. اکثر آنها ترجیح می‌دهند این دقایق را بخوابند، اصلا اگر نخواهند هم خوابشان می‌برد. کیسه‌های آذوقه را در بغل می‌گیرند و تا رسیدن به محل کار می‌خوابند. البته مسیر بحدی پر پیچ و خم و پر از چاله چوله است که هر از چند دقیقه‌ای مینی بوس تکان تندی می‌خورد و خوابشان می‌پرد اما باز پلک ها گرم می‌شوند و سنگین روی هم می‌افتند. به مزرعه می رسند. ساعت 6 صبح است. آفتاب طلوع نکرده اما هوا آنقدر روشن هست که بتوانند وجین کردن مزرعه را شروع کنند. کار شوخی ندارد. از لحظه شروع تا پایان باید بدون وقفه کار کنی. سرکارگرها سخت گیر هستند. اینجا جایی برای کم کاری نیست. علف های هرز را با داس از دل خاک کنده و در زنیبل می‌ریزند. زنیبل ها که پر شدند، چند نفر آنها را بیرون مزرعه گوجه فرنگی‌ها می ریزند و همین روال ادامه دارد. حدود ساعت ده صبح ربع ساعتی وقت استراحت و خوردن صبحانه دارند. کیسه های غذا را باز می‌کنند. یکی نان و پنیر دارد، آن یکی تخم مرغ آب پز، دیگری نان و خوشه‌ای انگور، چند نفری خربزه دارند و همه دور هم صبحانه را سریع می‌خورند و به سر کار برمی‌گردند. خربزهآفتاب داغ و داغ تر می‌شود و کارگرها بدون توجه به دمای هوا همچنان داس‌ها را در خاک فرو می‌کنند و ریشه‌های گیاهان هرزه را قطع می‌کنند و شاید توان فکر کردن به هیچ چیز دیگری را هم ندارند.امروز را هم باید مثل روزهای دیگر تمام کنند تا 180 هزار تومان را با خود به خانه ببرند. راستی با 180 هزار تومان چه چیزی می توان خرید؟ یک کیلو برنج یا گوشت؟ به جان کندنش زیر این آفتاب می ارزد؟ حادثه ای خونین در ظهری سوزان حادثه ای خونین در ظهری سوزانحادثه ای خونین در ظهری سوزانساعت سه بعد از ظهر روز شنبه 22 مرداد ماه 1401 کارگرها دست از کار می‌کشند. گرما بیداد می‌کند. خسته و گرسنه هستند. وسایلشان را جمع می‌کنند تا سوار مینی بوس شده و به خانه برگردند. زن و مرد دیگر نایی برای حتی یک خدا قوت گفتن به هم، هم ندارند. یخ بطری آب هایشان آب شده و حالا فقط چند قطره آب گرم ته بطری باقی مانده. به همراه راننده 17 نفر می شوند. 16 کارگر خسته و گرسنه و گرما زده که باید 45 دقیقه دیگر در این مینی بوس بدون کولر، جاده پر پیچ و خم کوهستانی را طی کنند تا به خانه برسند. خانه‌ای که هزاران درد و مشکل دیگر را درون خودش پنهان کرده است. روی صندلی ها می‌نشیند و چند نفری هم که جایشان روی صندلی نیست کف مینی بوس، خودشان را جا می‌دهند. پلک هایشان دارد سنگین می‌شود. از شدت خستگی دیگر متوجه شدت گرما هم نمی‌شوند. ده دقیقه از زمان حرکتشان گذشته و مینی بوس سکوت و آرام جاده را می‌پیچد اما ناگهان همه چیز تکان شدیدی می‌خورد. در کسری از ثانیه مینی بوس واژگون می‌شود و تمام آن 17 نفر در گرمای سوزان ساعت سه و ربع بعد ازظهر جنوب که آتش از آسمان می‌بارد وسط شیشه و فولاد گداخته مینی بوس زندانی می‌شوند. بدن‌های خسته و تشنه شان حالا در این جاده کم تردد کوهستانی غرق در خون زیر آوار مینی بوس جا مانده‌است. چه کسی مرده و چه کسی زنده است؟ فریادرسی هست؟ اعظم چشمایش را باز می‌کند. از پنجره مینی بوس که کنارش بوده و حالا کاملا شکسته شده بیرون می رود. گوشی را برمی‌دارد و با خواهرش که ساکن شهر تنگ ارم، نزدیک ترین شهر به محل حادثه است تماس می‌گیرد: خواهر به دادمان برسید که ویران شده‌ایم! دو نفر جان داده اند و باقی فقط نفس می کشند دو نفر جان داده اند و باقی فقط نفس می کشنددو نفر جان داده اند و باقی فقط نفس می کشندحادثه به حدی دلخراش است که پرداختن به جزئیات آن روان هر انسانی را به درد می‌آورد. عده‌ای زن و مرد و حتی کودک کار، درست وقتی با تن‌های خسته و کوفته در راه بازگشت به خانه بوده اند دچار سانحه می‌شوند آنهم در گرمایی که به تنهایی می‌تواند یک انسان سالم را از پا درآورد. کودکدو نفر از آنها در دم جان می دهند: محمد رضا تفته جوانی 19 ساله که در روستا مانده بود و می‌خواست با کارگری کمک خرج خانواده باشد و یوسف علی سرداری پدر دو فرزند و سرپرست خانواری که برای تامین هزینه خانواده، لحظه ای از پا نمی نشست. خانوادهسایرین همه با شکستگی ها وجراحات زیاد به بهداری و بیمارستان‌های اطراف منتقل شده‌اند. خیلی از آنها حتی تا 24 ساعت بعد از حادثه هم به دلیل انجام عمل های مختلف هنوز آبی ننوشیده بودند. برای کارگری که تنها سرمایه‌اش جسم سالم و توان بدنی می‌باشد این شکستگی‌ها یعنی از کارافتادگی و از کار افتادگی بدون حتی یک روز سابقه بیمه یعنی بدبختی، فلاکت، آوارگی، فقر مطلق و آنچه که واژه قادر به بیان آن نیست. سابقه بیمهآثار روحی و روانی چنین حادثه هایی تا همیشه در ذهن این افراد باقی خواهد ماند و اثرات ویرانگری به جا می‌گذارد اما برای این دسته از مردم که با کار یدی روزگار می‌گذرانند هر گونه آسیب جسمی تبعات جبران ناپذیری برای شخص و خانواده به همراه خواهد داشت. تبعاتی که در صورت عدم حمایت سازمان های دولتی مرتبط، بنیان زندگی این افراد را نابود خواهد کرد. لزوم حمایت دولت از کارگران فصلی لزوم حمایت دولت از کارگران فصلیلزوم حمایت دولت از کارگران فصلیکارگران فصلی از جمله آسیب پذیرترین اقشار جامعه هستند که به دلیل عدم وجود قوانین حمایتی دولتی، نداشتن امنیت شغلی، عدم پوشش بیمه ای، کار سخت و ساعات طولانی اشتغال در معرض شدیدترین آسیب های روحی، جسمی و اجتماعی هستند. این دسته از کارگران به علت بی اطلاعی و کم سوادی از حقوق ناچیزی که قانونگذار برای وی در نظر گرفته نیز بی اطلاع بوده و کارفرمایان در سایه چنین محیطی، امکان هر گونه سواستفاده از آنان را داشته و مرجعی نیز برای رسیدگی به شکایات این دسته از کارگران مانند میزان دستمزد، ساعات کار، شرایط محیط کار و...هم وجود ندارد. اردیبهشت ماه سال جاری و همزمان با روزکارگر، محمد حسن آصفری نماینده مردم اراک و عضو فراکسیون کارگری مجلس شورای اسلامی گفت: مجلس شورای اسلامی به دنبال آن است تا دولت لایحه ای را به مجلس بیاورد تا کارگران فصلی بتوانند از بیمه بیکاری خود به میزان بیشتری استفاده کرده و حداقل دریافتی داشته باشند تا معیشت آنها به طور حداقلی برطرف شود.   گرچه این عضو کمیسیون کارگری مجلس گفته بود که  مجلس به دنبال تسریع حمایت از کارگران فصلی است تا بتواند مشکل این بخش از جامعه کارگری را برطرف کند اما تا کنون در عمل اقدام مهمی در این زمینه صورت نگرفته و همچنان این افراد با مشکلات زیادی روبرو بوده و توان تامین زندگی خود و خانواده را با وجود تورم بالا و هزینه‌های زیاد زندگی ندارند. اردیبهشت ماهمجلس شورای اسلامیحال سوال اینجاست که اگر کارگری به هر دلیل دچار مشکل جسمانی و از کارافتادگی شود کدام سازمان از وی حمایت کرده و حقوق شهروندی وی چگونه پرداخت خواهد شد؟ هزینه های درمان و ادامه زندگی او و سایر افراد تحت تکفل همچین کارگری از کجا باید تامین می شود؟ راهکار دولت در این رابطه چیست؟ این‌ها همه سوالاتی است که سال‌هاست کارگران به دنبال پاسخ آن هستند. انتهای پیام/
منبع: فارس
شناسه خبر: 606306

مهمترین اخبار ایران و جهان: