نیوز سیتی!
26 تیر 1401 - 08:36

نهج‌البلاغه باعث چیدن بساط بابی‌گری شد

شیخ حسین لنکرانی گفت: در اوایل‌ دوران رضا خان، روزی بر میرزا یحیی وارد شـدم. کتاب شریف‌ «نهج البلاغه» را در برابر خود گشوده بود... گفت: سخنان بلند نهج البلاغه کجا و لاطـائلات‌ بـاب کجا؟ خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: درباب مسئله و فتنه باب در تاریخ معاصر ایران صحبت‌ها و سخنان بسیاری گفته شده و همچنین مکتوبات و پژوهش‌های مهمی درباره آن منتشر شده است. خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه:خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه:خبرگزاری مهرخوشبختانه در زمینه منابع روشنگرانه درباره تاریخ و عقاید این فرقه انحرافی، بازار اندیشه ایران کمبودی ندارد. با این اوصاف اما مطلب زیر قصد دارد که به یک نکته کمتر مورد توجه قرار گرفته، اشاره کند و آن تاثیر یکی از شخصیت‌های مهم عصر مشروطه در براندازی این فرقه است، کسی که خود زمانی به اتصال با این فرقه شهرت پیدا کرده بود. ابتدا مختصری درباره سال‌های پایانی عمر باب و بحث جانشینی او به این شرح ارائه می‌شود: سیدعلی محمد باب، بنیانگذار فرقه بابیه در سال پایانی حیات خود اطاعت از جوانی ۱۹ ساله به نام میرزا یحیی نوری معروف به صبح ازل را به پیروانش دستور می‌دهد و او را به نام صراط الحق العظیم می‌خواند. از طرف دیگر باب معتقد بود که سلسله مظاهر الهیه بعد از او قطع نمی‌شود و پیامبری بعد از هر پیامبر خواهد آمد. پیامبری که آیین بعدی را خواهد آورد در ادبیات بابی به «من یظهره الله» نامیده می‌شود یعنی کسی که خداوند او را ظاهر خواهد کرد. مطابق وعده باب در کتاب «بیان فارسی» ظهور من یظهره الله بین ۱۴۵۰ تا ۲۰۰۱ سال بعد از مرگ باب به وقوع خواهد پیوست. بعد از گذشت چند سال از اعدام باب برادر بزرگتر صبح ازل یعنی میرزا حسینعلی نوری بهالله، ادعای من یظهره‌اللهی می‌کند و عده بسیاری از بابی‌ها به او می‌پیوندند و فرقه بهاییت پیدا می‌شود. این واقعه باعث اختلاف دو گروه ازلی‌ها و بهایی‌ها شده و این دو گروه از هم مشتق می‌شوند. پیشوایان بابیه بر اساس منابع آنها پیشوایان بابیه بر اساس منابع آنهاپیشوایان بابیه بر اساس منابع آنهامطابق کتاب «بیان فارسی» باب رهبران بابیه بر سه قسم هستند: نخست راس آیین است که «شمس حقیقت» نام دارد و در واقع مطابق است با خود باب. باب اعلام کرد که بعد از درگذشتش ۱۴ مرآت تا زمان ظهور من یظهره‌الله می‌آیند. اولین مرآت صبح ازل بود. رده پایین‌تر بعد از مرآت شمس حقیقت «شهدای بیان» هستند. شهدای بیان در واقع علمای بابی هستند که بر زندگی مردم و افکار آنها اختیارات گسترده‌ای دارند. از شهدای بیان در زمان صبح ازل می‌توان به ملا محمدجعفر کرمانی، ملامحمدجعفر نراقی و... اشاره کرد. میرزا هادی دولت‌آبادی و پس از او میرزا یحیی دولت‌آبادی دو تن از آخرین کسانی بودند که عنوان «شهدای بیان» را داشتند. لنکرانی می‌گفت: در اوایل‌ دوران رضا خان، روزی بر میرزا یحیی دولت ‌آبادی وارد شـدم. کتاب شریف‌ «نهج البلاغه» را در برابر خود گشوده بود و دو زانو روی آن خم شده و مطالعه می‌کرد. من که رسیدم‌ سر برداشت و زمانی که به من نگریست، دیدم چشمانش، از گریه، سرخ و اشکبار اسـت. بـا حالت تأثری گفت: نجاست من بر میرزا علی محمد باب شرف دارد. اگر دین و معارف‌ همین است‌ که این کتاب می‌گوید، پس او چه می‌گوید؟ این سخنان بلند نهج البلاغه کجا و لاطـائلات‌ بـاب کجا؟»میرزا هادی پدر یحیی دولت‌آبادی در اوایل سن تکلیف توسط معلم خود بابی شده بود. پس از آن با میرزا حبیب‌الله موسی، از شهدای بیان در اصفهان،حاج سیدمحمد اصفهانی، شهید بیان در بغداد و کربلا، ملاجعفر نراقی، شهید بیان در کاشان و ملارجبعلی قهیر، ارتباطات علمی و دوستانه پیدا می‌کند. میرزا هادی پس از درگذشت این افراد مورد توجه ویژه صبح ازل قرار می‌گیرد و با جای گرفتن در میان شهدا بیان نزد او از تمام بابی‌ها مقرب‌تر می‌شود. بر اساس گزارش‌های آن زمان میرزا هادی شخصیت ویژه ازلی‌ها در ایران و نماینده صبح ازل در ایران بوده است. روایت است که صبح ازل به او و دیگر ازلی‌ها دستور داده بود تا به کتمان عقاید خود بپردازند و نهان‌زیستی پیشه کنند. لنکرانی می‌گفت: در اوایل‌ دوران رضا خان، روزی بر میرزا یحیی دولت ‌آبادی وارد شـدم. کتاب شریف‌ «نهج البلاغه» را در برابر خود گشوده بود و دو زانو روی آن خم شده و مطالعه می‌کرد. من که رسیدم‌ سر برداشت و زمانی که به من نگریست، دیدم چشمانش، از گریه، سرخ و اشکبار اسـت. بـا حالت تأثری گفت: نجاست من بر میرزا علی محمد باب شرف دارد. اگر دین و معارف‌ همین است‌ که این کتاب می‌گوید، پس او چه می‌گوید؟ این سخنان بلند نهج البلاغه کجا و لاطـائلات‌ بـاب کجا؟»میرزا یحیی دولت آبادی در جایگاه سومین رهبر بابیه میرزا یحیی دولت آبادی در جایگاه سومین رهبر بابیهمیرزا یحیی دولت آبادی در جایگاه سومین رهبر بابیهدر سه دهه پایانی عمر صبح ازل، میرزا هادی برترین شهید بیان بود و نزدیکترین بابی‌ها به او و بر همین اساس باید پس از صبح ‌ازل سرپرستی‌ پیروانش را بر عهده می‌گرفت. با این اوصاف اما میرزا هادی قبل از درگذشت صبح ازل از دنیا می‌رود و بر این اساس این جانشینی به پسرش یحیی دولت‌آبادی می‌رسد که ما او را به عنوان یکی از کوشندگان راه مشروطیت و صاحب کتاب «حیات یحیی» می‌شناسیم که یکی از مهم‌ترین منابع در زمینه مطالعه تاریخ مشروطیت ایران است. عمده تاریخ نگاران بهایی از جمله اسدالله فاضل مازندرانی در کتاب مشهور «تاریخ ظهور حق» اشاره کرده که میرزا یحیی دولت آبادی وصی صبح ازل بود. میرزا هادی دولت آبادی بسیار به بابی گری شهره شده بود، اما خود در کتمان آن تلاش می‌کرد، تا اینکه به توصیه میرزای شیرازی کتابی در اصول عقاید شیعی نوشت تا شهرت بابی گری را از خود کم کند. میرزا یحیی دولت ‌آبادی نیز مدتی را در نجف به تحصیل پرداخت. در تهران نیز مدتی نزد سیداسدالله خرقانی تحصیل کرد و با شیخ هادی نجم‌آبادی آشنا شد. در سال ۱۲۹۹ به اصفهان رفت و سه سال در آن شهر ‌گذراند. در این دوره با فعالان ازلی از جمله میرزا نصرالله بهشتی (همان ملک‌المتکلمین)، سیدجمال‌الدین واعظ، میرازآقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی آشنا شده و بسیار از آنها تاثیر می‌گیرد. این تاثیرپذیری بویژه از میرزا آقاخان کرمانی بیشتر است. می‌دانیم که آقاخان کرمانی نیز مدتی سمت دامادی صبح ازل را داشت و کتاب «هشت بهشت» را نیز نوشته بود. اما بعدها آن زن را طلاق داد و بسیار بر باب طعن کرد و بر عقاید او نقد و ردیه نوشت. اما نقطه پایان‌ اقامت دولت آبادی در اصفهان تصمیم پدرش بر مسافرت او به قبرس و دیدار با صبح‌ازل بود. در سال ۱۳۰۴ خود را به صبح ازل می‌رساند و به روایتی یکسال و نیم نزد او می‌ماند. صبح ازل شعری در نعت میرزا یحیی که او را به «اسم‌الله نجی» ملقب کرده بود، می‌سراید و در آن از سفر طولانی‌مدت یحیی به قبرس و اقامتش در آنجا یاد می‌کند. یحیی دولت آبادی بعد از آن دوباره به عراق رفته و به تحصیل می‌پردازد و بعد به حج می‌رود. او در سفر خود به فاماگوستای قبرس (محل زندگی صبح ازل) قصد داشت یکی از دختران او را به همسری بگیرد که این وصلت صورت نگرفت. میرزا یحیی در سال ۱۳۰۷ در تهران ساکن می‌شود. این اقامت که با مسافرت دوم سیدجمال‌الدین اسدآبادی به ایران همراه می‌شود، او را در حلقه یاران سیدجمال و از اعضای مهم حلقه تهران جنبش اتحاد اسلام قرار می‌دهد. دولت آبادی در «حیات یحیی» از اعضای این جنبش تحت عنوان بیداران تهران یاد می‌کند. میرزا یحیی دولت آبادی از اواخر عهد ناصری به عضویت انجمن معارف درمی‌آید و با تاسیس چند مدرسه تا سال ۱۳۱۵ بدل به یکی از پیشگامان تاسیس مدارس جدید در تهران می‌شود و کتاب‌های درسی را برای انجمن معارف و مدارس جدید می‌نویسد. یکی از این کتاب‌ها که برای آموزش شرعیات نوشته شده بود «کتاب علی» نام دارد. مقداد نبوی رضوی در کتاب «تاریخ مکتوم: نگاهی به تلاش‌های سیاسی فعالان ازلی در مخالفت با حکومت قاجار و تدارک انقلاب مشروطه» ضمن بحث مفصل درباره اعتقادات ازلی میرزا یحیی دولت آبادی نوشته است که او در نگارش کتاب علی مانند یک عالم شیعی عمل کرده و در واقع سنت نهان زیستی را پیشه ساخته است. در سال ۱۳۲۲ که فعالان ضدقاجار در باغ میرزا سلیمان خان میکده جمع شده تا گروه‌های مختلف ضدحکومت را یکپارچه کنند، یحیی دولت‌آبادی هم عضو آنان است و به عضویت هیات مدیره ۹ نفره آنان انتخاب می‌شود. این گروه کارهای مهمی را برای شروع اولیه انقلاب مشروطه در ایران انجام دادند. در منابع مختلف آمده که گنجاندن درخواست عدالتخانه در میان درخواست‌های علما در تحصن نخست خود در دوران مظفرالدین شاده با تلاش‌های میرزا یحیی دولت‌ آبادی صورت گرفت و این نکته را می‌توان با مطالعه جلد دوم کتاب «حیات یحیی» نیز دریافت. با تمام این اوصاف اما یحیی دولت آبادی کسی بود که پس از گرفتن زعامت ازلی‌ها بساط بابی گری را از ایران برانداخت و همه آنها را دوباره به شیعه اثنی عشری هدایت کرد. آن دسته از منابع دوران قاجاریه (بویژه خاطرات شخصیت‌ها) را که درباره میرزا یحیی مطالبی دارند می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: نخست منابعی که توسط چهره‌های وابسته به دربار قاجار و علاقه‌مندان به سلسله قاجاریه نوشته شده‌اند. این دسته با توجه به تلاش‌های یحیی دولت آبادی در ضدیت با استبداد قاجاری او را بابی خوانده‌اند. دسته دوم شخصیت‌های تقریبا مستقل است که نه تنها او را انسانی با فساد عقیده نخوانده بلکه از شخصیتش به عنوان یکی از علمای شیعی ستایش کرده‌اند. بنابراین شاید بتوان گفت که میرزا یحیی از ابتدا عقایدی شیعی داشته و فعالیت‌های مشترکش با ازلی‌ها بر اساس اهدافی بوده است. می‌دانیم که پس از یحیی دولت آبادی جریان بابی صرفا در شاخه بهاییت (که سخت نیز با ازلی‌ها دشمن بودند) ادامه پیدا کرد و این شاخه که در فلسطین (سرزمینی اسلامی که بعدها تحت اشغال رژیم جعلی اسراییل درآمد) مرکزیت داشت با کمک‌های بسیار انگلستان بدل به یک فرقه مخوف و انحرافی در خدمت استعمار جهانی شد. نهج البلاغه یعنی دین و حکمت نهج البلاغه یعنی دین و حکمتنهج البلاغه یعنی دین و حکمتمرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین علی ابوالحسنی (منذر) در مقاله «اظـهارات‌ و خاطرات آیت الله حاج شیخ حسین لنکرانی درباره بابیگری و بهاییگری» به روایتی از دیدار مرحوم آیت‌الله لنکرانی با میرزا یحیی دولت آبادی اشاره کرده که خواندنی است. مرحوم منذر چنین نوشته است: «آیت اللّه لنکرانی داستانی‌ را در باب میرزا یحیی دولت‌آبادی نـقل مـی‌کرد که حاکی از تنبّه (و شاید هم بی‌اعتقادی همیشگی) میرزا یحیی نسبت به علی محمد باب و بیزاری وی‌ از مرام خرافی و استعماری بابیّت‌ است. در روزهای آخر عمر به نگارش زندگانی علی بن ابیطالب (ع) پرداخت و با آنکه شب و روز و حتی در آخرین روز حیات از نگارشش فارغ ننشست متأسفانه مجال اتمام آن نیافت. روز جمعه چهارم آبانماه ۱۳۱۸ شمسی با آخرین روز زندگانی را با وجود کسالت مزاج به نوشتن کتاب یاد شده و ملاقات دوستان و اقوام پرداخته مقارن غروب برای استراحت به بستر رفت و در هماندم به سکته قلبی بدرود حیات گفتلنکرانی می‌گفت: در اوایل‌ دوران رضا خان، روزی بر میرزا یحیی دولت ‌آبادی وارد شـدم. کتاب شریف‌ «نهج البلاغه» را در برابر خود گشوده بود و دو زانو روی آن خم شده و مطالعه می‌کرد. من که رسیدم‌ سر برداشت و زمانی که به من نگریست، دیدم چشمانش، از گریه، سرخ و اشکبار اسـت. بـا حالت تأثری گفت: نجاست من بر میرزا علی محمد باب شرف دارد. اگر دین و معارف‌ همین است‌ که این کتاب می‌گوید، پس او چه می‌گوید؟ این سخنان بلند نهج البلاغه کجا و لاطـائلات‌ بـاب کجا؟» در روزهای آخر عمر به نگارش زندگانی علی بن ابیطالب (ع) پرداخت و با آنکه شب و روز و حتی در آخرین روز حیات از نگارشش فارغ ننشست متأسفانه مجال اتمام آن نیافت. روز جمعه چهارم آبانماه ۱۳۱۸ شمسی با آخرین روز زندگانی را با وجود کسالت مزاج به نوشتن کتاب یاد شده و ملاقات دوستان و اقوام پرداخته مقارن غروب برای استراحت به بستر رفت و در هماندم به سکته قلبی بدرود حیات گفتیحیی دولت آبادی در دهه‌های آخر عمر رساله‌ای به نام «آیین در ایران» نوشت. جملات او در این رساله درباره اسلام ستایش آمیز است. او البته به نقد باورهای خرافی که به شیعه راه پیدا کرده بود نیز می‌نشیند. بر این اساس برخی بر این عقیده‌اند که بزرگان مشهور به ازلی‌گری صرفا یک فرقه سیاسی مخفی بودند که برای اصلاح ساختار حکومت ایران در دوران قاجاریه تلاش می‌کردند. همچنین فروغ دولت آبادی (فرزند یحیی دولت آبادی) نیز در موخره‌ای که بر نخستین چاپ کتاب «حیات یحیی» نوشته به مکتوبی از پدر خود درباره تاریخ زندگانی امیرالمومنین (ع) اشاره کرده است. می‌دانیم که «حیات یحیی» برای نخستین بار به سال ۱۳۳۱ توسط انتشارات کتابخانه ابن سینا منتشر شد. چاپ دوم این کتاب را نیز انتشارات فردوسی به سال ۱۳۶۱ منتشر کرد. متن فروغ دولت آبادی را به نقل از جلد چهارم این چاپ (ص ۴۴۴) در ادامه بخوانید: «... مرحوم دولت آبادی با اینکه در این مدت کوتاه هم از دیدن بعضی حق ناشناسی‌ها و ناملایمات مصون نماند ولی روح باعظمت او در برابر شدائد مقاومت شگفت انگیز داشت و نه تنها یأس و ناامیدی به خود راه نمی‌داد بلکه پیوسته با روحی پر از امید و نشاط زیسته و این روحیه را در خود تا آخرین دقایق حیات حفظ کرده بود. با قناعت و عزت نفس امرار حیات می‌فرمود ـ به نظافت و نظم و ترتیب در زندگی توجه و علاقه خاص داشت ـ هرگز بیکار نمی‌نشست و اوقات گرامی را صرف مطالعه و نگارش و جمع آوری آثار خود می‌کرد. جلد دوم کتاب اردیبهشت را مرتب کرده برای اینکه یکجا با جلد اول چاپ شود آماده ساخت و هم در نظر داشت رساله‌هایی که در موضوعات گوناگون سیاسی و ادبی سابقاً منتشر ساخته و نسخ آنها کمیاب شده همه را در یک مجلد جمع کرده به عنوان رسائل یحیی مجددا طبع و منتشر سازد. در روزهای آخر عمر به نگارش زندگانی علی بن ابیطالب (ع) پرداخت و با آنکه شب و روز و حتی در آخرین روز حیات از نگارشش فارغ ننشست متأسفانه مجال اتمام آن نیافت. روز جمعه چهارم آبانماه یکهزار و سیصد و هجده (۱۳۱۸) شمسی با آخرین روز زندگانی را با وجود کسالت مزاج به نوشتن کتاب یاد شده و ملاقات دوستان و اقوام پرداخته مقارن غروب برای استراحت به بستر رفت و در هماندم به سکته قلبی بدرود حیات گفته طومار هشتاد سال عمر پر افتخار خود را که سراسر آن صرف خدمت به فرهنگ و آزادی ایران شده بود در هم پیچید و حیات جاودانی را آغاز کرد.» در انتهای همین مجلد صورت وصیتنامه میرزا یحیی دولت آبادی نیز درج شده است. میرزا یحیی وصیتنامه را با جمله «هو الحی الذی لا یموت» آغاز کرده که همین جمله نشان از عقاید اسلامی او دارد. بخشی از این وصیتنامه به شرح زیر است: «... دشمنان معارف سنگ‌های بزرگ در راه من انداختند خارهای دردناک در چشم من فرو بردند قرض مرا در دادن سزای اعمال آنها شما ای جوانان منور الفکر حق شنـاس اداء کنید به کور کردن چشم آنها بواسطه توسعه و ترویج معارف و تهذیب اخلاق عمومی چه ذلت و خواری ما به انحطاط اخلاقی مربوط است پیش از آنکه به نقصان علمی. شاید شما بخواهید نام مرا زنده نگاهدارید. راهش این است که در روز وفات من همه ساله در تمام مدارس ذکور و اناث مملکت معلمین روی تخته این سه کلمه را نوشته: «خـدا، وطن، وجدان» و به استعداد گوینده و شنونده در این موضوعات صحبت بدارند و روح این سه کلمه را در دماغ شاگردان تزریق نمایند، تا آیندگان ما خداشناس وطن دوست و وجدان پرور تربیت گردند و رفته رفته تاریکی‌های بی ایمانی و بی وجدانی بر طرف شده بواسطه حب وطن جایگاه نیاکان از دستبرد تجاوزات بیگانه و بیگانه پرستان محفوظ ماند...»
منبع: مهر
شناسه خبر: 441228

مهمترین اخبار ایران و جهان: