۱۹:۴۰ حوالی شاهچراغ بودم، گوشی را باز کردم تا اسنپ بگیرم، با دیدن تعداد پیامهای گروه کاری، آن را باز کردم. پیامِ شاهچراغ تیراندازی شده برق از سرم پراند. زیر لب گفتم: خبر، جدیده؟!
به گزارش خبرگزاری فارس از شیراز، گیج شدم، آخر این روزها در حال مصاحبه تکمیلی با خانواده شهدای شاهچراغ هستیم.
با صدای آژیر آمبولانس ها، سرم را بالا آوردم. دو آمبولانس از مقابلم رد شدند و یاد محمدرضا کشاورز افتادم که ورودی حرم شهید شده بود.
قرار بود همین روزها بروم شاهچراغ و به شهید کشاورز متوسل بشوم بلکه مادرش را راضی به مصاحبه کند.
نگران شدم اتفاقی برای کسی نیفتاده باشد. بی اختیار اشک ریختم. اسنپ گرفتم و منتظر شدم. کم کم مردم توی خیابان هم از تماسهایی که داشتند، از حمله باخبر شدند.بیشتر تعجب کرده بودند که دوباره به حرم حمله شده است.
اسنپ رسید. راننده پیچ رادیو را کمی بلندتر کرد تا آمار مجروحین را بشنود. خبر که تمام شد، سر صحبت را باز کرد.
-خدا لعنتشون کنه، به حرم چکار دارند؟
- باز هم وقت نماز حمله کردن!
آهی کشید و گفت: نامسلمونا. آخه وقت نماز، حرم شلوغه. خدا به خانوادههاشون رحم کنه مخصوصا شهدا، اگر بچهای یتیم شده باشه هیچ جوره جبران نمیشه.
توی حادثه قبلی، ۳ تاشون از فامیلای ما بودن. گوشهایم تیز شد و پرسیدم: کدوماشون؟
_سرایداران! بیچارهها برای عروسی دخترشون اومده بودن. آرتین تنهای تنها شد، خواهرش براش هم مادره هم خواهر. زبون بسته چند روز پیش، سومین عملش بود. معلوم نیست چه خانوادههایی داغدار شدن و چند نفر دیگر اضافه میشن.
روایت میدانی فهیمه نیکخو از شب حادثه تروریستی شاهچراغ ؛ ۲۲ مرداد ۱۴۰۲
پایان پیام/ن