نیوز سیتی!
10 خرداد 1402 - 09:22

خوشبختی یعنی اینکه همسایه امام رضا(ع) باشید

شهرم چقدر دل‌نشین است که همسایه‌ی امامی هستیم که از تمام کشور به پابوسش می‌روند و عاشقانه دوستش دارند و ما در مسیر پذیرایشان هستیم و به این فکر می‌کنم که «خوشبختی یعنی اینکه همسایه امام رضا باشید».

به گزارش خبرگزاری فارس از بجنورد، شبنم کاظمی مطلق؛ در جوار امام رضا بودن همان‌قدر زیبا که در حضورشان باشی شهر من بجنورد در جوار و همسایگی شهر امام رضاست، البته تمامی خطه‌ی خراسان از شمالی تا جنوبش معطر شده بانام آقا امام رضا(ع). 

هم‌نفس بودن و همسایه بودن مهم‌ترین و بارزترین زیبایی شهر من است، بجنورد تقریباً تمامی طول سال زائران عبوری دارد که راهی سفر به مشهدند این حضور در تعطیلات و تابستان نمود بیشتری پیدا می‌کند و وقتی از پارک‌ها و تفرجگاه‌های شهر عبور می‌کنید زائرانِ مسافر فراوانی را می‌بینید که عازم مشهدند و شهر ما را انتخاب کردند در بین مسیر، تا کمی استراحت کنند و این افتخار ماست که میزبان زائران حرم امام رئوف باشیم.

مشهد با شهر من ۲۴۰ کیلومتر فاصله دارد به خاطر همین ما سالانه میزبان جمعیت زیادی از زائران در حال عبور خصوصاً از سمت شمال و شمال غرب به مشهد هستیم.

زائران برای من همیشه حکم مهمان را داشتند و دارند خاطرم می‌آید در سال‌های گذشته زائری در پارک بین‌راهی که برحسب‌تصادف من آنجا مشغول پیاده‌روی و هواخوری بودم نشسته بود خانواده‌اش کمی دورتر طبق گفته‌ی خودش در چادری بودند پیرزن برای وضو آمده بود و مسیرش را گم‌کرده بود و هر چه می‌گشت انگار دور خودش می‌چرخید کمی مضطرب بود به او آرامش خاطر دادم که حتماً کمکش می‌کنم تا چادر مسافرتشان را پیدا کند.

دستانش را گرفتم تا از روی نیمکت بلند شود و پابه‌پای او شروع به راه رفتن کردم دستان پیرش مهربان و صمیمی بود عمق مهرش را می‌توانستید از چروک‌های دستش بشناسید و لمس کنید عصایش را به دست من سپرد و دستان من را تکیه‌گاه خویش کرد و راه افتاد از این اعتماد و تکیه کردنش دلم قنج رفت یاد مادربزرگ خودم افتادم مهربانانه دستش را در عمق دلم فشردم کمی از جزییات مکان چادرشان خواستم تا شاید بتوانم سریع‌تر به مقصد برسانمش در طول راه همان‌طور که دانه‌دانه چادرها را سرک می‌کشیدیم.

از زندگی و مسافرت و فرزندانش برایم حرف زد گویا قد عمر ۷۰ ساله‌اش حرف داشت و من همین‌طور که به حرف‌هایش گوش می‌دادم تمام حواسم را به مسیر داده بودم که چادرش را بیابم گفت اهل تبریزند با دختر و دامادش و نوه‌اش به این سفر آمده ؛ آمده‌اند تا به مشهد بروند به پابوس آقا امام رضا گفت ده سالی می‌شود به مشهد نرفته است.

گفت نذری داشته که اجابت شده و امسال با تمام شرایط سخت جسمانی‌اش راهی مشهد شده که نذرش را ادا کند و به گفته‌ی خودش قبل از مرگش یک‌بار دیگر به دیدار امام مهربانی‌ها برود. از سفرش گفت از دخترش که با مهربانی همراهش شده تا مسیر را در تنهایی طی نکند در همان دقایق که او تندتند خاطراتش را بازگو می‌کرد و من چادرها را سرک می‌کشیدم حتی برای لحظه‌ای گنبد زرد و طلایی امام رضا از مقابل چشمانم دور نمی‌شد.

چقدر دل‌تنگ حرم شدم پیرزن دستم را فشرد گویا ذهنم را خوانده بود گفت خدا خیرت بدهد دختر جان کمک‌حالم شدی انشا الله پایم به حرم برسد یک‌دل سیر دعایت می‌کنم انگار قلبم پرکشید گویا خودم آنجا بودم، احساسش کردم، هوایش را، بوی عطر و روشنایی‌اش را، خنک‌هایش را، ضریحش را، من همه را در لحظه‌ای حس کردم و برای چند ثانیه در هجوم این احساس‌ها گم شدم در عمیق‌ترین نقطه‌ی ذهنم.

یادش خسته‌ترین اندیشه‌هایم را از غبار تنهایی نجات داد و من در گستره‌ی وجودش گم شدم آرام خزیدم در کنج ضریحش و دست‌هایم در میله‌ها گره خورد و من کبوتری شدم در بلندای گنبدش، گنبد زرد و زیبایش که همچون نگینی بر انگشتر مشهد می‌درخشد غرق بودم در لابه‌لای میله‌های پنجره‌ی فولادی که صدایی من را به خودم آورد به اطراف نگاهی انداختم در پارک بودم و پیرزن داشت می‌گفت «اونجا هستن اوناهاش اونجان».

دستم را محکم‌تر فشرد و تقریباً کشان‌کشان من را به چادرشان رساند دخترش خوشحال شد و به سمت مادرش دوید و نالان از اینکه چرا بی‌احتیاطی کرده است و موجب نگرانی شده پسربچه‌ی کوچکی از چادر به بیرون سرک می‌کشید و برای پیرزن دست تکان می‌داد در چهره‌اش شادی کودکانه‌ای موج می‌زد و مادربزرگش هیجان‌زده از دیدن خانواده‌اش.

با خوشحالی و خداحافظی کوتاه به دخترش سپردمش و او با کلی دعا و مهربانی بدرقه‌ام کرد، در تمام‌مسیر برگشت به خانه به آن عصر فکر می‌کردم به لحظه‌ای که خودم را در حرم حس کردم به دعای خیر پیرزن تبریزی به ادای نذرش که با تمام سختی‌ها راهی مشهد شده بود به مشهد به امام رضا و به شهرم که چقدر دل‌نشین است که همسایه‌ی امامی هستیم که هرساله مهمانان بسیاری از تمام کشور به پابوسش می‌روند و عاشقانه دوستش دارند و ما در مسیرشان پذیرایشان هستیم و گاه‌گاهی کمک‌حالشان و به این فکر می‌کردم «خوشبختی یعنی اینکه همسایه امام رضا باشید».

پایان پیام/آ

منبع: فارس
شناسه خبر: 1251601

مهمترین اخبار ایران و جهان: