نیوز سیتی!
04 بهمن 1402 - 11:37

ازخودگذشتگی بی‌پایان دردمندان در کتاب «مسکوی کوچک افغانستان»

«مسکوی کوچک افغانستان» به قلم معصومه حلیمی، داستان زندگی زنی را روایت می‌کند که سال‌ها در دل جنگ بوده و بعدها فرزندش احمد شکیب‌احمدی را هم رهسپار پاسداری از سرزمینی می‌کند که در سینه‌اش جنگی سخت و نابرابر آغاز شده بود.

خبرگزاری فارس ـ گروه کتاب و ادبیات؛ «مسکوی کوچک افغانستان»، مخاطب را راهی کوچه‌پس‌کوچه‌های افغانستان می‌کند، سرسفره مردمان رنجور و مقاوم آن سرزمین می‌نشاند، سختی‌ها مشقت‌های‌شان را به مدد کلمه به تصویر می‌کشاند.

نجیبه دردانه پدر است. پدر برعکس تمام هم‌ولایتی‌های خود که پسر دوست هستند، عاشقانه‌های زیبایی را با رفتار و برخوردش برای دخترش خلق می‌کند. محبت و توجه‌های بی‌آلایش که نجیبه پس از گذشت سال‌ها از ضمیرش پاک نمی‌شود و در زمان دشوای‌ها با مرور کردنشان، جانی دوباره به تن خسته‌اش هدیه می‌دهد.

داستان زندگی نجیبه از کودکی دستخوش اتفاقات ناگهانی است. حوادثی که بر اثر بی‌کفایتی و چند حکومتی بودن سرزمینش ناخواسته بر او و دیگر هم‌وطنانش تحمیل می‌شود. نجیبه هزاره است و از زمان کودکی چه در مدرسه چه در محافل دیگر، مورد ظلم و بی‌توجهی دیگران قرار می‌گیرد. در دوران تحصیل بارها به دلیل هزاره بودنش به طریق‌های مختلف تا مرز اخراج می رود، اما با حمایت پدر دوباره به کلاس درس برگردانده می‌شود. نجیبه برعکس خیلی از دختران دور و اطرافش، به خاطر نگاه متفاوت پدر موفق به تحصیل و سوادآموزی می‌شود.

سرنوشت با بازی‌هایی که در چنته دارد، همیشه باعث شگفتی آدمی می‌شود. انسان همیشه در راه آرزو و رویاهای خود نمی‌تواند قدم بردارد، زیرا دستان سرنوشت قوی‌تر از تخیل آدمی عمل می‌کند. نجیبه هم از چنگال این بازی بی‌نصیب نمی‌ماند. پس از مرگ مادر، بدون اینکه بخواهد از پشت نیمکت‌های دوست داشتنی مدرسه، به پرستاری پدر و برادرهایش مشغول می‌شود و بعد از مدتی نقش همسر را هم برعهده می‌گیرد و خیلی زود طعم شیرین مادر بودن را هم تجربه می‌کند.

زندگی نجیبه با حوادث زیادی عجین شده است. پررنگ ترین‌شان کمر بستن دشمن برای نابودی قوم هزاره است. صفحه ۸۰ کتاب، کلمات واقعه دردناکی را از خاطرات این زن افغان ثبت کرده‌اند که اوج بی‌پناهی و زیر طوق ستم بودن را نشان می‌دهد.

«گوش‌هایمان را که تیز کردیم،احساس حقارت تن و جانمان را به آتش کشید:

ـ هزاره‌ها را گرفتیم. هزاره‌ها، باز خودزنی کنید. شبیه همان کاری که در محرم می‌کنید!

یک گروه آدم وحشی داهل آمدند. ریش‌های بلند، چشم‌های خون‌آشام،چهره های زشت و ترسناکشان بیشتر از همه به چشم می‌آمد. روی ما اسلحه کشیدند و ما را مجبور کردند به کوچه برویم. روی برف کپه شده جلوی خانه‌مان قطرات خون دیدم. پلک‌هایم روی هم افتاد.

ـ یک ماه دیوانه می‌شوید و خودزنی می‌کنید. بگویید همان امام حسین‌تان به دادتان برسد»

آوارگی نجیبه و دیگر زنان از همین جای ماجرا شروع می‌شود. مردها توسط حزب صیاف شکنجه و شهید می‌شوند. کمر کودکان زیر بار لوازمی که دشمن یه غارت می‌برد خم می‌شود و پاهای کوچک و نحیف‌شان در سرمای برف سست و کرخت می‌شود.

نجیبه با فرزندی که دیگر پدر ندارد، همراه درد یتیمی خود راهی جاده‌ای می‌شود که مقصدش مشخص نیست و هدف فقط دور ماندن از دشمنی است که سرشت حیوانی‌اش آرامش و جان‌های بی‌گناه انسان‌های سرزمینی را به تاراج برده است.

احمد شکیب احمدی از شیر مادری تغذیه می‌کند که جنگ و آوارگی را با گوشت و پوست خود لمس کرده است. در آغوش زنی پرورش می‌یابد که در یک روز تمام کسان و آشنایانش را از دست داده است و در کنار زندگی قد می‌کشد که در تمام مشقت‌ها زن بودنش را فراموش نمی‌کند و برای پاسداری از عفت و پاکدامنی‌اش با چنگ و دندان به پاسداری خود مشغول بوده است. پس اصلا دور از ذهن نیست چنین فرزندی زمانی که در بزرگسالی به آرامش و سکنای اندکی می‌رسد، برای دفاع از مظلومان یک کشور دیگر، قدعلم کند و به دل خطر پا بگذارد.

«مسکوی کوچک افغانستان»، داستان آوارگی و همیشه در سفر و خطر بودن است. داستان مادری که با مشقت فرزندش را از دل جنگ و خونریزی بیرون می‌کشاند و به ایران می‌آورد، اما بعد از سال‌ها با دستان خود راهی جنگ دیگر می‌کند تا نشان بدهد و ثابت کند افرادی که هم‌زیستی نزدیکی با رنج دارند، دارای روح و قلب بزرگی هستند. آنقدر بزرگ که برای نجات و پاسداری دیگران جان و جوانی‌شان را در چنته اخلاص می‌گذارند و هدیه ایمان و اعتقادشان می‌کنند.

«مسکوی کوچک افغانستان» به قلم معصومه حلیمی در سال ۱۴۰۲ در انتشارات سوره‌مهر منتشر شده است.

پایان پیام/

منبع: فارس
شناسه خبر: 1648014

مهمترین اخبار ایران و جهان: