مکان برگزاری دوره آموزشی، آن روزها در مجاورت مجتمعی با عنوان شهید آوینی بود و من هر روز، نام و تصویر «سید شهدای اهل قلم» می دیدم و روز به روز بیشتر در احوالات و زندگی نامه او سیر می کردم؛ این سئوال که چگونه شهید مرتضی آوینی، سید شهدای اهل قلم شد، تا مدتها رهایم نمیکرد.
خبرگزاری فارس شیراز؛ سمیه انصاری فرد: آخرین تصویر، رد خود را روی ذهنم بر جای می گذاشت. فریم فریم جاری می شد و دوباره جان می گرفت.
خبرگزاری فارس شیراز؛ سمیه انصاری فرد:خبرگزاری فارس شیراز؛ سمیه انصاری فرد:تصاویر، حکایت از روزگار حماسه و سلحشوری داشت. حماسههایی به وسعت آسمان در ابعاد فهم زمینیان. اما آنچه تصاویر را دلپذیرتر میکرد صدایی آشنا بود. صدایی که پس از گذر سالها هنوز در گوشم طنینانداز است.
تصاویر حاوی یک روایت بود. روایتی در گذرِ سالهایی که مزین به عشقی آسمانی بود. زیباترین مجموعه مستندی که آن سال ها پخش میشد.
نوجوانی بیش نبودم که نام سید مرتضی آوینی را شنیدم. آن روزها سید زنده بود و هنوز علمدار میدان «روایت فتح».
دست شسته از نام و نان، به دل بیابان زده و طریق تفحص پیش گرفته بود. مستندسازی که خود واقعیتِ راشها و نریشنها بود، ماندگارترین وقایع را از دفاع مقدس را در قاب تصویر ثبت می کرد ، از سوی دیگر صدای سید، نوایی جاودان بود که مستند روایت فتح را از سایر مستندهایی با محوریت دفاع مقدس، متمایز کرده بود.
صدایی که پای گیرندههای تلویزیونی میخکوبمان میکرد. اعجاز آن صدا، واژه ها و تصاویر کار خودش را کرد و من که آن سالها، کودکی 11 ساله بودم را پای ثابت تماشای روایت فتح کرد.
اگر چه در آن سن، تصوری از مستند راجع به جنگ نداشتم اما سید با آن منش کاریزماتیک، همه اقشار و افکار را مجذوب خود کرده بود.
هنگامه شهادت
هنگامه شهادتهنگامه شهادتتا اینکه سید مرتضی آوینی به شهادت رسید، او مسیر خود را انتخاب کرده بود و رد پای این مسیر را میشد در پلان به پلانِ روایت فتح به چشم دید.
سال 78، در نمایشگاه کتاب، مروری بر آثار ابراهیم حاتمی کیا، نظرم را جلب کرد و پس از تهیه آن دیدم یکی از فصلهای کتاب، نامه شهید آوینی به حاتمی کیا است.
عبارتهای بیباک و مضامین عارفانه منحصر به فردی در آن متن روایت میشد و برای نخستین بار خارج از اشعار مولانا و حافظ، با دنیایی آشنا شدم که از ظواهر و عادات عبور می کرد و با خلوصی ذاتی، به تعلقات دنیا پشت پا میزد.
بهشت ارزانی عقلاندیشان اما در عالم رازی است که جز به بهای خون فاش نمی شود
بهشت ارزانی عقلاندیشان اما در عالم رازی است که جز به بهای خون فاش نمی شود
بهشت ارزانی عقلاندیشان اما در عالم رازی است که جز به بهای خون فاش نمی شودبهشت ارزانی عقلاندیشان اما در عالم رازی است که جز به بهای خون فاش نمی شودعلاوه بر مضامین عارفانه، مفهومی که شهید آوینی در آن نامه از شهادت ارائه می داد، تفسیر متفاوت و آرمانی بود که تا امروز، مثالش را سراغ ندارم.
در سفر حج، حسرت کربلای پنج را خوردم تا سجاده بر آتش بگسترم و گردن به شمشیر پردهدار بسپارم
در سفر حج، حسرت کربلای پنج را خوردم تا سجاده بر آتش بگسترم و گردن به شمشیر پردهدار بسپارم
در سفر حج، حسرت کربلای پنج را خوردم تا سجاده بر آتش بگسترم و گردن به شمشیر پردهدار بسپارمدر سفر حج، حسرت کربلای پنج را خوردم تا سجاده بر آتش بگسترم و گردن به شمشیر پردهدار بسپارمو چنان بیباک، متدینین ظاهری را نقد کرده بود و جبهه را بستری برای عارفانههای بیبدیل که هنوز واژههایش گاه و بیگاه، در گوشم نجوا میشود.
چند سال سپری شد که همزمان با ورود به دانشگاه، در دوره انجمن سینمای جوانان شرکت کردم. مکان برگزاری دوره، آن روزها در مجاورت مجتمعی با عنوان شهید آوینی بود و من هر روز، نام و تصویر سید شهدای اهل قلم را بر تابلوی مجاورِ محل آموزش فیلمسازی می دیدم و روز به روز بیشتر در احوالات و زندگی نامه او سیر می کردم.
و این سئوال که چگونه شهید مرتضی آوینی، سید شهدای اهل قلم شد؟ تا مدتها رهایم نمیکرد.
پیوند واگویههای عرفانی با تفکرات انقلابی
پیوند واگویههای عرفانی با تفکرات انقلابیپیوند واگویههای عرفانی با تفکرات انقلابیسید، برایم نماد مردی بود که انقلاب را از بیرون و درون تجربه کرده و استحاله او در ابتدای شکلگیری انقلاب اسلامی، حکایت روند غریبی است که کمتر میتوان در وجود کسی نمونهاش را یافت.
او انقلاب را از خود آغاز کرده بود و با زبانی که واگویههای عرفانی را به تفکرات انقلابی پیوند میزد، صاحب اندیشه و قلمی نوین شده بود که هر نسل را بیش از نسل گذشته، متحیر و مجذوب میکند. سالروزش روز هنرمند انقلابی نامیده شد چون از هر چهره ای، بیشتر به این عنوان نزدیک بود.
این را از نمایشگاه یا همایشهایی که برای بزرگداشت سیدِ شهید، برگزار میشد و میشود، می توان دریافت.
گروههای دانش آموزی و دانشجویی که دسته دسته، در گوشه و کنار سالن حلقه زده و از اندیشه و نوشتههای ناب شهید آوینی سخن میگفتند و میگویند.
در آن نمایشگاهها، مقابل تصویر سید اندکی درنگ کرده و زمزمهای زیر لب داشتم: شاعر صفتی و شاعری می کنی و من سامری پیش عصا و ید بیضا می کنم...
شهیدِ فکه
شهیدِ فکهشهیدِ فکهسالها بعد در سفر راهیان نور در یادمان فکه، آنجا که راویِ روایت فتح به شهادت رسید، درنگ کردم و تالم و تامل تمام سالهای سپری با معماهای بیجواب، در ذهنم رژه می رفت.
مکه برای شما، فکه برای ما، بالی نمیخواهم؛ با همین پوتینهای کهنهام می توانم به آسمان بروم
مکه برای شما، فکه برای ما، بالی نمیخواهم؛ با همین پوتینهای کهنهام می توانم به آسمان بروم
مکه برای شما، فکه برای ما، بالی نمیخواهم؛ با همین پوتینهای کهنهام می توانم به آسمان بروممکه برای شما، فکه برای ما، بالی نمیخواهم؛ با همین پوتینهای کهنهام می توانم به آسمان بروموقتی سید مرتضی، خود از محل شهادتش خبر داده بود، تازه به درک دیگری از اندیشه ها و مفاهیم سید شهدای اهل قلم پی بردم.
اکنون از پس گذر سالهایی که با غفلت یا هوشیاری سپری شد، باز هم هوای روایت فتح به سرم زده است. به سرم زده تا فکه بروم و در رملهایی که قدمها را سنگین میکند رفتن را دشوار... بار دیگر با سید شهدای اهل قلم عهد ببندم.
باز هم روایت فتح را تماشا میکنم تا نظارهگر عظمت سلحشوری مردانِ بیادعا و شنونده صدایی ماندگار که با اندیشهاش طیف وسیعی از جوانان و نوجوانان را عاشق جهاد و حماسه کرد.
این بار منتظر تلویزیون نمیمانم، خودم روایت فتح را پخش میکنم و بار دیگر فریم به فریم به ذهن میسپارم .
هرچند صدایش هنوز هم در گوشم طنینانداز است: پندار ما این است که ما ماندهایم و شهدا رفتهاند و اما حقیقت این است که زمان ما را با خود برده است و شهدا ماندهاند.
پندار ما این است که ما ماندهایم و شهدا رفتهاند و اما حقیقت این است که زمان ما را با خود برده است و شهدا ماندهاند.پندار ما این است که ما ماندهایم و شهدا رفتهاند و اما حقیقت این است که زمان ما را با خود برده است و شهدا ماندهاند.انتهای پیام/س
شناسه خبر: 234427