نیوز سیتی!
26 آذر 1402 - 15:34

عزاداری پرستوها در آسمان رشت

پرستوها دسته دسته ورودی میدان شهدا می‌گشتند و در همان محدوده ورودی آواز می‌خواندند، می‌رفتند و دوباره بازمی‌گشتند همانجا. باور کن داشتند ذکر می‌گفتند. شاید هم گریه می‌کردند! انگار آمده بودند دور پرستوهای ما بگردند! بخدا اگر بگویم تا ورود شهدا، پرستوها دسته‌دسته بالای سرشان روضه می‌خواندند دروغ نگفته‌ام!

خبرگزاری فارس-رشت، فاطمه احمدی: گرگ و میشِ هوای پاییزیِ رشت، بُغضی عجیب داشت. روزهای آخر پاییز انگار دلگیرتر از همیشه است. امروز هم دلِ آسمان گرفته‌تر بود انگار. هوا دلگیرتر از همیشه بود و تو گویی ابرها بغضشان را فرو می‌خوردند که این گونه دَرهم رفته و سایه‌ای غمناک بر زمین انداخته بودند. 

هرچه نزدیک‌تر می‌شدم به میدانِ شهدا، بغض آسمان بیشتر می‌شد انگار. هرچه جمعیت میزبان بیشتر و صدای الله‌اکبر بیشتر می‌شد ولی آسمان نورش را بیشتر می‌کرد. بعضی وقت‌ها هم بغضش می‌ترکید، حتی چند قطره اشکش را ریخت روی صورتمان! 

حالا صدا بیشتر و جمعیت متراکم‌تر می‌شد: الله‌اکبر ... لااله‌الا‌الله ...  الله‌اکبر ... لااله‌الا‌الله ... کنار مجسمه آزادیِ میدانِ شهدای ذهاب، دسته‌ای از پرندگان پرواز می‌کردند. آن هم چه پروازی، روضه‌خوانی می‌کردند انگار. یکی گفت: «ببین پرستوها رو، انگار دارن دورشون می‌گردن، اصلا از اون قسمت جدا نمی‌شن!»

 

 

پرستوها دسته دسته ورودی میدان شهدا می‌گشتند و در همان محدوده ورودی آواز می‌خواندند، می‌رفتند و دوباره بازمی‌گشتند همانجا. باور کن داشتند ذکر می‌گفتند. شاید هم گریه می‌کردند! انگار آمده بودند دور پرستوهای ما بگردند! بخدا اگر بگویم تا ورود شهدا، پرستوها دسته‌دسته بالای سرشان روضه می‌خواندند دروغ نگفته‌ام! آخ پرستوهای بامعرفت، شما رفقایتان را تنها نمی‌گذارید، آن‌ها که پرستووار رفته‌اند برای این خاک و این دین را تنها نگذاشتید. شاید بین جمعیت روحِ بلندشان را فقط شما دیده‌اید که این گونه بالای پیکرشان بی‌تابانه بال بال می‌زنید ...

 

صدای الله‌اکبر و نوحه پرستوها، با صدای گریه زنان و مادران شهدای جاویدالأثری که به استقبال ۶ پرستوی بی‌نشان آمده بودند تا برایشان مادری و خواهری کنند، یک روضه تمام عیار بود. مقتل می‌خواندند انگار برای یارانِ حسین(ع) ...

 

اینجا در میدان شهدای ذهاب، جای سوزن انداختن نیست. همه آمده‌اند. اینجا، جایی که نامش سخن می‌گوید: رزمندگان گیلانی در دوران دفاع مقدس جمع می‌شدند اینجا برای ذهاب! می‌آمدند تا بروند برای شهادت! برخی‌هاشان با پیکر بی‌‌جان و خیلی‌هاشان هرگز برنگشتند! حتی قرار و مدارهای رهبر شهدای گیلان در زمان مشروطه هم گاهی همین میدان بود، میرزا یونس را می‌گویم، میرزاکوچک جنگلیِ ما ... شاید تقدیرِ این میدان همین بوده که نامش با شهدا گره بخورد، آدم گاهی به اجسام هم غبطه می‌خورد! کاش تقدیر ما هم با شهدا گره بُخورد ...

هر یک تابوت را که برمی‌داشتند تا به میانه میدان بیاورند گردش پرستوها تندتر می‌شد، انگار می‌دیدند چهره پرستوهای بی‌نشان ما را که حالا بر روی دستانِ مردمشان قرار است تشییع شوند و به آرامگاه ابدی خود بروند. یک به یک تابوت‌های شهدا را روی سر گذاشته و می‌آوردند، صدای لالایی مادران شهدا و بی‌تابی خانواده شهدایی که به امید دیدن پرستوهای بس‌نشان خود آمده بودند تا این ۶ پرستوی بی‌نشان را تشییع کنند، فضا را روحانی‌تر می‌کرد.

پرستوهای بی‌نشان را که در میانه میدان قرار دادند تا مراسم شروع شوند، دسته پرستوها هم آرام گرفتند. گویی وظیفه‌شان را، تکلیفشان را ادا کرده بودند و دلشان آرام گرفته بود. انگار اذکارشان را گفته بودند و حالا پرستوها را به دستِ ما آدم‌ها داده بودند که با رسم خودمان تشییع و تدفینشان کنیم! کاش می‌شد زبان پرستوها را فهمید ... شاید آن‌ها چیزی فراتر از ما بدانند!

 

شور و شوق مردم برای در آغوش گرفتن شهدای گمنام ازدحامی ایجاد کرده بود که اجازه تشکیل صفوف را برای نمازگزاران بر پیکر شهدا نمی‌دادند. به زحمت پیکر شهدا را از میانه میدان به سمت محل برگزاری نماز آوردند. یکی صورتش را به تابوت شهدا متبرک می‌کرد و دیگری تسبیحش را، اما یکی فرزندش را گذاشت روی شانه‌اش تا به حرمت هوای شهید عاقبتِ فرزندش را به خیر تضمین کند. اینها کفر نیست، نیت است، نیتی با واسطه‌ قرار دادن شهدایی که نزد پروردگارشان آبرو دارند برای آبرودار کردن ما ...

آماده شده بودیم برای نماز که دسته‌ای از بانوان با در دست داشتن پرچم یا زهرا (س) از ورودی دیگری به سمت میدان در حال حرکت بودند. روضه‌خوانِ زهرای علی بودند. آخ که چه تقارن زیبا و دردناکی است اما آرامش دهنده. با اینکه مادران شهدای بسیاری به استقبال این لاله‌های پرپر و این پرستوهای بی‌نشان آمده بودند اما امروز شهادت نخست بانوی عالم است ... مگر می‌شود مادرِ انسان‌ها، فرزندانش را تنها بگذارد؟ امروز فاطمه (س) آغوش گشوده است برای شهدایی که اغلبشان در سنین جوانی شهید شدند. فاطمه‌ی شهیده جوانِ شهیدش را بی‌مادر بدرقه می‌کند؟

تصویر شهید امنیت حسن بابانیا

 

اما این مراسم یک شهید دیگر داشت. شهیدی که گمنام نبود. پرستویی که از گیلان پرکشید. شهیدی که هم‌نامِ پسر ارشد فاطمه (علیهاسلام) بود. حسن آقای بابانیا ... شهید امنیت ... اویی که به دور از خانه و کاشانه در مرزهای ایران اسلامیِ ما خدمت می‌کرد و برای حفظ امنیت این جمهوری اسلامی با خدای خود، خونش را معامله کرد. از چهره‌اش آرامش می‌گرفتی. از توی عکس‌هایی که گوشه گوشه میدان شهدای ذهاب خودنمایی می‌کرد. حالا بانوی عالمیان حسن خود را با یک دست و شهدای گمنام را با دست دیگر در آغوش کشیده و با خود مهمان بهشت می‌کند. شاید آنان را به دیدار جوانان بهشتی می‌برد.

پدر شهید امنیت حسن بابانیا

 

نماز که تمام شد. روضه‌خوانی ادامه داشت. گوشه‌ای از میدان، مردی با موهای سپید و چهره‌ای غمگین و خموده عکسی از شهید امنیت در دست داشت و بی‌سر و صدا همراه پسرش در گوشه‌ای ایستاده بود. چشم از زمین برنمی‌داشت. شرم و حیایی مثال زدنی همراه با غمی سنگین بر سینه‌اش  پایش را میخِ زمین کرده بود. فقط یکبار با صدایی همراه با بغضی که مردانه فرو می‌خوردش گفت: «امیدوارم جنایتکارانی که پسرم و همراهانش را شهید کردند به سزای اعمالشان برسند.» دوباره چشم بر زمین دوخت. 

آخ که چه درد عمیقی داری مرد ... آخ که چقدر کمر پدر خم می‌شود از داغ فرزند، از داغِ پسری که حالا پیشوند اسمش شهید می‌‌نویسند ... 

حالا آفتاب هم تابیده بود روی پیکر شهدا. انگار چهار فصل آمده بودند به استقبال از مهمانانشان. جمعیت تا آخرین لحظه از میدان دور نشده بودند. گویا همه گمشده‌هایشان را یافته بودند. تقارن تشییع پیکر شهدای گمنام و شهید امنیت با روز شهادت مادرشان حضرت فاطمه زهرا (س) مراسم تشییع پیکر شهدا را زیباتر کرده بود.

 

پرچم فلسطین در بین جمعیت جلب توجه می‌کرد و شعاری که روی ستون‌های گوشه میدان نوشته بود: فاطمه مادر مظلومان ... آری، فاطمه بانویی است که مظلومانه شهید شد و مادر تمام مظلومان است. حالا که ما ۶ شهید مظلوم را روی دست‌هایمان تشییع می‌کنیم و برایشان نوحه می‌‌خوانیم و بر پیکر پر نورشان نماز می‌گزاریم. چه کسی برای شهدای مظلوم غزه و فلسطین، برای کودکانی که بی‌مادر و مادرانی که در تنهایی شهید می‌شوند نماز می‌خواند؟ چه کسی بر پیکرشان می‌گرید؟

آمدن شهدا نشانه‌ایست برای ما، که تا وقتی ظلم ادامه دارد، راه شهادت باز است و تا وقتی راه شهادت باز است، باید برای حق مظلوم جنگید و شهید شد ...

پایان پیام/۸۴۰۰۷

منبع: فارس
شناسه خبر: 1607408

مهمترین اخبار ایران و جهان: