نیوز سیتی!
15 اسفند 1401 - 01:01

عطر برکت| این راننده‌های بی‌ادعا حال شهر و مردم راخوب می‌کنند/ از حرکت تا برکت در صنف تاکسی‌دارها

راننده خوب بودن کار دشواری نیست. همین که قانون‌مدار باشد و به حقوق مخاطب احترام بگذارد کافی است. در میان راننده‌هایی که هر راه دررویی را برای پیچاندن قانون امتحان می‌کنند؛ هستند بزرگ مسلکان بی‌ادعایی که کلکسیون حال خوبند برای مسافر. مسیر کوتاهی را که مهمان‌شان شوید حال و حس خوب‌شان کار چند جلسه مشاوره و تراپی را برایتان می‌کند.

گروه زندگی: گرچه لیست جهانی مشاغل سخت به راننده‌ تاکسی‌ها کم‌لطفی کرده اما اگر آلودگی هوای تهران و شلوغی و ترافیکش را در نظر بگیریم. راننده‌تاکسی‌ها یکی از شغل‌های سخت دنیا را روی دوش می‌کشند. آدم‌هایی که از خروس‌خوان صبح تا نیمه شب در خیابان‌ها کلاچ و ترمز می‌گیرند و پشت فرمان مو سپید می‌کنند تا خرج خانواده‌شان را دربیاورند و روزی حلال سر سفره‌شان ببرند. کافی است در یک مسیر کوتاه، چند جمله‌ای را با یکی از آنها هم کلام شوید تا درددلش باز شود. آن‌وقت برایتان می‌گویند که هر روز تقریبا با تمام شهر سر و کله می‌زنند. با هزار جور مسافر سر و کار دارند که از قضا بعضی‌هایشان اعصاب درست و حسابی هم ندارند و دست آخر دق‌دلی‌شان را از زندگی سر راننده بیچاره در‌می‌آوردند. خیلی‌هایشان به دردهای مفصلی مختلف دچارند اما همچنان باید کار کنند  تا دخل و خرج‌شان با هم بخواند. جدا از خرابی ماشین و تصادف هم کابوس هرشب‌شان این است که نکند مریض شوند و آن‌وقت مرخصی اجباری چند روزی کار و کاسبی‌شان را کساد کند. اما با همه سختی‌ها دلشان به یک چیز قرص است. آن هم اینکه  خداراشکر روزی حلال درمی‌آورند و مسافر راضی است. مسافر که راضی باشد خدا برکتش را هم می‌دهد. 

 سکه راننده و مسافر همیشه دو رو دارند. به جز راننده‌ها که شرایط شغلی سختی را دارند مسافرها هم همیشه از تاکسی‌هایی که سوار می‌شوند راضی نیستند. کرایه‌های بالایی که خارج از مصوبه گرفته می‌شود، اخلاق و برخورد بد برخی راننده‌ها، ندادن مابقی پول کرایه، سوار کردن مسافر اضافه و... همه‌ و همه باعث شده چهره خوشی از صنف راننده تاکسی‌ها در ذهن مردم نباشد. چه خودروی شخصی داشته باشید چه نه، حتما شما هم برای رفت‌و آمد ماهانه‌تان چندباری را مسافر تاکسی‌های خطی، تلفنی و اینترنتی شده‌اید و این رفتارها را به چشم دیده‌اید. رفتارهایی که روزتان را خراب کرده و باعث شده از خدماتی که در مقابلش کرایه پرداخت کردید راضی نباشید. اما بیایید با عینک انصاف نگاه کنیم. به قول معروف در هر صنفی خوب و بد دارد. راننده تاکسی‌ها هم از این قاعده مستثنی نیستند. شاید برای بعضی راننده‌ها تعداد اسکناس‌هایشان بیشتر از رضایت مشتری اهمیت داشته باشد اما هستند راننده‌های خوش انصافی که روزی حلال برایشان از همه چیز مهم‌تر است و رضایت مسافر را برکت کسب‌شان می‌دانند. 

درددل برخی راننده تاکسی‌ها و گلایه مسافران از برخورد راننده‌ها بهانه‌ای شد تا یک‌هفته‌ مسیر رفت‌و آمدمان را با تاکسی‌های خطی و تلفنی و اینترنتی طی کنیم و مهمان همدم روز وشب خیابان‌های شهر باشیم. در این رفت و آمدها گاه رفتار راننده‌ها بسیار عادی بود و حرف خاصی بین مسافر و آنها رد و بدل نشد. گاه هم اتفاقات جالبی از خوب و بد افتاد که باعث شد بیش از پیش عطر خوش برکت را حس کنیم!

 راضی نیستی که نباش! 

روایت اول‌مان تلخ است اما شاید برای شما هم پیش آمده باشد.عجله دارم. سوار تاکسی خطی می‌شوم. بماند که قبل از سوار شدن. سر اینکه کدام ماشین را باید بنشینم بین دوتا از راننده‌ها درگیری لفظی پیش می‌آید. با اعصاب خردی می‌نشینم روی صندلی عقب. بقیه مسافرها هم بعد از چند دقیقه می‌آیند و ماشین تکمیل می‌شود. مسافر صندلی جلو که یک مرد جوان است. کرایه‌اش را به نرخ مصوبه می‌گذارد روی داشبورد. ما هم به تبعیت از او کرایه‌های مان را آماده می‌کنیم. اما آقای راننده کرایه را پس می‌زند و می‌گوید:« نرخ مصوبه را برای خودشان نوشتند. کرایه بیشتر از این است». مسافر صندلی جلو قبول نمی‌کند. به قول خودش توی کتش نمی‌رود بیشتر کرایه بدهد. می‌گوید پول زور است. آقای راننده سریع رو ترش می‌کند و صدایش را بالا می‌برد:«پس سوار نمی‌شدی. کرایه همین است!» دعوایشان بالا می‌گیرد. هر طور شده مسافر را راضی می‌کنیم که کوتاه بیاد. کرایه را می‌دهد و می‌گوید:« بفرما ولی من اصلا راضی نیستم!» راننده همچنان حرفش همان است. می‌گوید:« راضی نیستی که نباش.» 


عکس‌ها تزئینی است و ارتباطی به آدم‌های روایت‌مان ندارد

چرا مردم با گران شدن کرایه تاکسی کنار نمی‌آیند؟

برای رفتن به یک قرار مصاحبه باید تاکسی دربست بگیرم. «حاج عباس» راننده‌ای که 30 سال با تاکسی زرد رنگش تمام خیابان‌های این شهر را زیرپا گذاشته جلویم توقف می‌کند. سلام و احوالپرسی گرمش موقع سوار شدن همان اول حس خوبی را به آدم انتقال می‌دهد.مسیر را که نشانش می‌دهم. می‌پرسد صدای رادیو کم باشد یا زیاد؟! برایش حق و حقوق و آسایش مسافر اهمیت دارد. تشکر می‌کنم. مهربانی رفتارش باعث می‌شود از چالش‌های شغلش بپرسم. حرف‌هایش نشان می‌دهد از آن آدم‌هایی نیست که از همه چیز گلایه داشته باشد بیشتر شاکر است. اما به قول خودش بعضی وقتی‌ها یک مسئله‌ای پایش را می‌گذارد بیخ گلوی آدم و صبوری‌اش را می‌گیرد. می‌گوید:« من 30 سال است که تمام این خیابان‌ها را بالا و پایین کردم. درس زیاد نخواندم اما به قدر خودم سواد دارم. هرکاری سختی‌های خودش را دارد باباجان. مشکلی هم که همه راننده‌ها دارند این است که مردم با گران شدن کرایه تاکسی کنار نمی‌آیند. هرچیزی گران شود برایشان منطقی است اما اگر کرایه تاکسی بیشتر شود اصلا قبول ندارند. از چشم ما می‌بینند. پیش خودشان فکر نمی‌کنند خرج این ماشین هم بالا می‌رود. روغن ماشین هم گران می‌شود. اصلا راننده هم زن و زندگی دارد. کرایه که بالا می‌رود یا با ما بحث می‌کنند و اعصاب‌مان را خراب یا در ماشین را چنان می‌کوبند که  حرص‌شان خالی شود. انگار تقصیر راننده است.»

برکتش مهم است که خدا می‌دهد

جملات آخرش را با خنده می‌گوید. راهنما می‌زند و می‌پیچد. اهل سبقت گرفتن نیست. از آن راننده‌های بی‌حاشیه است که به همه راه می‌دهد و پای این ترافیک و خیابان‌های شلوغ به جای اینکه بداخلاق شود. صبوری کردن را یاد گرفته. می‌پرسم خب شما اینطور وقت‌ها چه می‌کنید و او برایم برگی از زندگی‌اش را روایت می‌کند:« من سه تا دختر دارم باباجان. همه‌شان خوب، خانم، تحصیل‌کرده. می‌دانی چرا؟! چون مال حلال سر سفره‌شان بوده. یک بار همین رادیو گفت. امام صادق فرموده مال حرام اثر آن در نسل و اولاد ظاهر می‌شود. خدا را صد مرتبه شکر بچه‌های من یکی از یکی بهتر. آدم مگر از اولاد صالح چی بهتر می‌خواهد؟! کرایه‌ها را هم که ما بالاتر نمی‌گیریم. نرخ مصوبه است. حالا بعضی‌ها راضی نیستند. می‌گویم هرچقدر دلت هست بده. گاهی هم از بعضی‌ها برکتش مهم است که خدا می‌دهد. تا الان هم دمش گرم همیشه داده. گاهی هم اصلا از بعضی‌ها کرایه نمی‌گیرم همان دعای خیرش یک دنیا ارزش دارد».
آدم‌هایی مثل حاج عباس که به برکت و رزق حلال ایمان دارند انگار زندگی‌شان راحت‌تر می‌گذرد. نه حال خودشان را بد می‌کنند نه حال دیگران را. کیف‌شان کوک‌است که مال‌شان حلال است و کارشان جهاد.  نه دنیایشان را  با بدخلقی می‌گذرانند نه آتش به باغ آخرت‌شان می‌کشند. خیال‌شان راحت است اگر نانی که سرسفره زن و بچه‌شان می‌برند کم است اما حلال است. بی‌شک و شبهه است. نور است و نور ایمان می‌شود در دلشان. همانطور که پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم می‌گوید:«کسی که چهل روز خورد و خوراکش از راه حلال باشد خداوند دل او را نورانی می‌کند.»

قانون‌هایی که معلوم نیست از کجا آمدند!  

یک چمدان کوچک را باید همراه خودم ببرم. این‌بار مبدا و مقصد را در تاکسی اینترنتی ثبت می‌کنم و منتظر می‌شوم یک راننده سفر را قبول کند. ماشین که می‌رسد به خاطر چمدان کوچکم با اخم سفر را لغو می‌کند.« خانم لطفا پیاده شوید!»  همین را می‌گوید و بعد هم می‌رود. راننده دیگری می‌آید و با هزار منت قبول می‌کند که چمدان کوچک را روی صندلی عقب بگذارم. تلفنش مدام زنگ می‌خورد و از صحبت‌های بلندبلندش می‌شود فهمید که درگیر یک چالش خانوادگی است. اما انگار جور این چالش را باید مسافرانش بکشند. به مقصد که می‌رسیم کرایه بیشتری از آنچه در سامانه نوشته شده می‌خواهد:« شما بار داشتید کرایه‌تان بیشتر است.» 
هرچه می‌گردم قانونی را پیدا نمی‌کنم که چنین چیزی داخلش قید شده باشد. این بار کوتاه نمی‌آیم. می‌گویم:« بار غیر معمولی که نداشتم! یک چمدان کوچک بود که روی صندلی عقب جا شد!» حرفش همان است. می‌گوید:« قانونش همینه. من که اولین بارم نیست مسافر سوار می‌کنم. تا حالا زیاد بودند مثل شما که چمدان داشتند اما کرایه‌اش را هم حساب کردند.» همان مبلغی که در سامانه قید شده را می‌دهم و پیاده می‌شوم. دست بردار نیست پشت سرم می‌گوید:« من که راضی نیستم. این پول‌ها خوردن نداره.» برایم جالب است که به ناحق، دم از حلال و حرام می‌زند و قیافه حق به جانب به خود می‌گیرد. 

معنی برکت را تا بین راننده‌ها نباشی نمی‌فهمی! 

برای برگشت ریسک می‌کنم و با آن چمدان دوباره منتظر تاکسی اینترنتی می‌شوم. راننده این بار برخلاف قبلی‌ها خوش روست و خودش کمکم می‌کند چمدان را جابه‌جا کنم. در طول مسیر فرصت می‌شود تا ماجرای چمدانم را برای راننده  که معلوم است چندسالی می‌شود عمرش را پشت فرمان ماشین گذرانده تعریف کنم و از کسب و کار راننده‌ها و رزق حلال بپرسم. او هم صدای ضبط را کم می‌کند و برایم می‌گوید:«  رانندگی شغل سختی است در سرما و گرما، شب تا صبح باید پشت فرمان باشی تا خرج زندگی‌ات را دربیاوری. حالا ترافیک و مشکلات اقتصادی و شلوغی  آلودگی هوا و هزار تا چیز دیگر هم به آن اضافه کنید. بعضی‌ها ظرفیت این سختی را ندارند و فکر می‌کنند تقصیر مسافر است که هرچه کار می‌کنند هنوز هشت‌شان گروه نه‌شان است. نمی‌دانند اشکال کار خودشان است که پولشان برکت ندارد. حالا این وسط هم بعضی از راننده‌ها از بی‌اطلاعی مردم درباره قوانین تاکسی‌های اینترنتی استفاده می‌کنند و برای هرچیز پول اضافه می‌خواهند. مثل همین چمدان شما. کسی هم نیست بگوید به مسافر رحم نمی‌کنید به خودتان رحم کنید که مال حرام سرسفره‌تان نیاید.»  

معنی برکت را تا بین راننده‌ها نباشی، نمی‌فهمی! همان‌هایی که شاید پول درشتی در کسب و کارشان رد و بدل نشود. اما حواس‌شان خوب به همان یک‌قران یک قران هایی است که پشت فرمان عرق می‌ریزند و جمع می‌کنند. همین کرایه‌های کم اگر با رضایت مشتری باشد برایشان یک دنیا ارزش دارند. چون به چشم دیده‌اند خدا چطور به مال حلال‌شان برکت می‌دهد و زندگی‌شان را می‌چرخاند. 

 این راننده تاکسی روزتان را می‌سازد! 

راننده خوب بودن کار دشواری نیست. همین که قانون‌مدار باشد و به حقوق مخاطب احترام بگذارد کافی است. در میان راننده‌هایی که هر راه دررویی را برای پیچاندن قانون امتحان می‌کنند. هستند بزرگ مسلکان بی‌ادعایی که کلکسیون حال خوبند برای مسافر. مسیر کوتاهی را که مهمان‌شان شوید حال و حس خوب‌شان کار چند جلسه ریکاوری و تراپی را برایتان می‌کند.«علیرضا» یکی از همین راننده‌های خوش انصافی است که  روزتان را می‌سازد.  چهل و چند ساله است و هنوز رد سفیدی روی موهایش جاخوش نکرده.خودش می‌خواهد اسم کوچکش فقط آورده شود و می‌گویدچندماهی بیشتر نمی‌شود که راننده تاکسی  است و قبلا شغل دیگری داشته. ماشین ساده‌ای دارد اما در مقابل مرتب و بسیار خوش سلیقه است. سوار خودرویش که شوید هرچه که برای حال خوب‌تان لازم باشد محیا است. همین که پایتان به این تاکسی باز شود، آقای راننده با یک اخلاق خوش، شکلات و موسیقی آرام‌بخش به استقبال‌تان می‌آید. موسیقی‌هایی که از آثار معروف جهان هستند و امکان ندارد به زندگی پرهیاهوی‌تان، یک بغل آرامش تزریق نکنند. خیال‌تان راحت اینجا خبری از آهنگ‌های سخیف نیست.
اگر ماسک‌ به همراه ندارید می‌تواند بردارید. الکل هم برای ضدعفونی کردن دست‌هایتان هست. چند کتاب روی صندلی عقب با پندهایی کوتاهی که دارند می‌توانند راه و رسم زندگی‌تان را از همین تاکسی نقلی تغییر دهند. نگران هندزفری و سیم‌شارژ هم نباشید برایتان محیا شده. سختی‌های امروز را فراموش کنید و تفالی به کتاب حافظ بزنید. نقاشی‌های استاد فرشچیان هم انتخاب خوبی است برای لذت از طول مسیر. خلاصه حتی اگر قرار مهم دارید و ادکلن هم یادتان رفته غصه نخورید روی صندلی عقب یک خوشبویش برایتان محیاست. استفاده کنید. چیزی هم لازم داشتید فقط کافی است به راننده بگویید.

موزه سیار هنرهای ایرانی در تاکسی آقای راننده!

در مقابل آن برخوردهایی که پیش‌تر از برخی راننده‌ها دیده بودم این همه احترام به مسافر شگفت‌زده‌ام می‌کند. «علیرضا» راننده خوش ذوق تهرانی می‌گوید:« این روزها هر کس به نحوی درگیر است و دغدغه‌های شخصی‌ خودش را دارد. روز اولی که کارم را شروع کردم پیش خودم فکر کردم. چه چیزهایی می‌تواند در ماشین من هم استرس مسافرها را کم کند و هم حال خوب را به آنها انتقال بدهد. همین شد که این وسایل به تاکسی من اضافه شد. راستش دوست دارم مردم به اندازه همان سفر کوتاهی که با من هم‌مسیر می‌شوند گره از اخم‌شان باز شود و حال دلشان خوب.از طرفی کمی از دنیای مجازی بیرون بیایند و با هنرهای ایرانی مثل خطاطی، موسیقی،، نقاشی و ادبیات آشتی کنند.» 

بعضی‌ها زندگی را برخودشان سخت می‌کنند

حرفش این است که ساعت‌ها پشت فرمان نشستند کار سختی است و بعضی راننده‌ها آن را برای خودشان با همین بدخلقی‌ها و گاه بی‌انصافی ‌هایشان سخت‌تر هم می‌کنند:«می‌گویند از هر دستی بدهی از همان دست پس می‌گیری. راست هم می‌گویند. وقتی من همه سعی‌ام را می‌کنم که مسافر راضی باشد و حس خوبی داشته باشد تا به مقصد برسد انرژی مثبت و دعای خیرش هم به زندگی خودم برمی‌گردد. اما وقتی مسافر از این ماشین ناراحت و ناراضی بیرون برود معلوم است که این نارضایتی روی زندگی آدم تاثیر می‌گذارد و دخل و خرجش به هم نمی‌سازد.»‌
خاطره‌های خوبی از مسافرانی دارد که همسفرشان بوده. یک دفترچه کوچک  روی صندلی عقب است که مسافران یادداشت‌های کوتاهی از حس و حال سفر با این تاکسی خوش‌ذوق برای آقای راننده ثبت کردند. دفترچه را که ورق بزنی پر است از ذوق آدم‌هایی که حس خوب‌شان را چنین کلماتی ثبت کردند.« دمت گرم». «کاش همه راننده‌ها مثل شما بودند». «روزمان را ساختی آقای راننده». «حالم بد بود اما آنقدر که شما خوش قلبی نگاهم به زندگی تغییر کرد». «خدا بهت برکت بده و تن سالم.» 

کاسبی که واقعا حبیب خداست! 

داستان آن قفل‌ساز را شنیده‌‏اید که در مغازه محقرش پذیرای حضرت صاحب‌الامر(عجه الله تعالی فرجه الشریف) بود؟! همانی که پیرزنی قفل خرابی برایش آورد و قفل‌ساز تا متوجه شد او نیازمند است آن را به  قیمت یک قفل سالم خرید. آن‌وقت بود که حضرت رو کرد به آن طلبه‌‏ مشتاق دیدارش و فرمود:«مثل این قفل‌ساز باشید، خودمان به دیدارتان می‏‌آییم.» کاسب‌ها هنوز هم حبیب خدا هستند  آنقدر حبیب و محبوب که رزق حلال‌شان آنها را به جایی می‌رساند که ولی خداوند خود شخصا برای دیدارشان می‌آید. وچه سعادتی است دیدن آن که همه چشم‌ها منتظرش هستند. همان راننده‌هایی که مال حلال را ترجیح می‌دهند و برای برکت‌کارشان از نیازمندان کمتر کرایه می‌گیرند. همان‌ها که در خیابان‌های پر رفت و آمد و شلوغ شهر خدا را فراموش نمی‌کنند. برکت و آسایش زندگی‌شان را نه از خرده اسکناس‌های کرایه بلکه از نگاه لطف و رحمت خدا دارند. 

پایان پیام/ 

منبع: فارس
شناسه خبر: 1075608

مهمترین اخبار ایران و جهان: