نیوز سیتی!
12 اسفند 1400 - 11:26

تاکسی‌ران امانت‌دار در تبریز/خزانه خدا خالی نمی شود

تاکسی ران امانتدار تبریزی وقتی ۸۰ سکه طلا بهار آزادی از زیر صندلی ماشینش یافت، فقط به یک چیز فکر کرد: «ردی از صاحب سکه ها پیدا کند تا آنها را تحویل دهد.» به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، شاید بارها در فضای مجازی یا دورهمی‌های دوستانه و خانوادگی با این سوال مواجه شده‌اید که اگر چند صد میلیون تومان پول پیدا کنید، آن را پس می‌دهید یا نه؟ البته جواب‌های متنوعی برای این سوال می‌توان شنید و هر کسی از دریچه نگاه خود و منطبق بر پستی و بلندی‌های زندگی خویش جوابی خواهد دهد ولی از میان همه جواب‌ها، افرادی هستند که مخالف پس دادن یا پیدا کردن صاحب اصلی آن پول یا هر چیز پیدا شده‌ای  باشند. حال شما اگر خواننده این گزارش هستید، لااقل جواب این سوال را به خودتان بدهید که اگر روزی ۸۰ سکه بهار آزادی پیدا کردید، چه کار می‌کنید؟ بله ۸۰ سکه بهار آزادی که همین دیروز توسط راننده تاکسی تبریزی به صاحب اصلی‌اش برگردانده شد و خبر کلی آن را در سایت منتشر کردیم. ساعت ۱۰ شب با این راننده تاکسی تماس تلفنی برقرار می‌کنم؛ از همان سلام و علیک گرم و صمیمی‌اش مشخص است که می‌توان ساعت‌ها به حرف‌هایش گوش داد و خسته نشد. نامش عباس علی ابراهیم‌پور و متولد سال ۱۳۳۸ است، به گفته خویش بیش از ۲۵ سال است که از طریق رانندگی تاکسی، نان حلال سر سفره خود می‌برد. او می‌گوید: در طول این ۲۵ سال به قدری وسایل و پول و مدارک و گوشی در تاکسی‌ام جا گذاشته‌اند که تعدادشان از ذهنم خارج شده است و این سکه‌ها هم یکی از این وسایل که در تاکسی‌ام مانده بود. به آقای ابراهیم پور می‌گویم ولی این سکه‌ها تعدادشان و قیمت‌شان زیادتر از همه آن چیزهایی بود که تاکنون پیدا کردید و من اگر جای شما بودم شاید در پیدا کردن صاحبش زیاد عجله‌ای نمی‌کردم. او قهقه‌ای زده و می‌گوید: اگر شما هم جای من بودید در سریع‌ترین زمان سعی می‌کردید تا صاحبش را پیدا کنید زیرا شرایط جامعه و مشکلات اقتصادی و دیگر مسائل به گونه‌ای است که قطعا صاحب سکه‌ها با از دست دادن سکه‌ها دچار مشکلات بسیار بزرگی می‌شد و خدایی ناکرده شاید اتفاقی هم برای او می‌افتاد. راننده امانت‌دار/آرامش به پول و ثروت نیست راننده امانت‌دار/آرامش به پول و ثروت نیستراننده امانت‌دار/آرامش به پول و ثروت نیستاز آقای ابراهیم‌پور می‌خواهم تا ماجرا را از اول تعریف کند و هینکه  اصلا چگونه متوجه سکه‌ها شده و برای یافتن صاحب سکه‌ها چه کارها کرده برایم بگوید. او می‌گوید: صبح آن روز همسایه‌مان را سوار کردم و تا مسیری رساندم و سپس یک خانم را سوار کردم که در صندلی جلو نشست  و چند قدم جلوتر یک آقای دیگر سوار تاکسی شد و در صندلی عقب قرار گرفت، هر دوی این مسافران در چهارراه لاله پیاده شدند و سپس چند دقیقه بعد یک خانم سوار شد و در صندلی عقب نشست و چند مسافر دیگر هم همزمان سوار تاکسی شدند. او ادامه می‌دهد:خانم که دقیقا پشت سر من نشسته بود، بسته‌ای را از زیر پاهایش برداشت که در کیسه سیاه نایلونی پیچیده شده بود و به من داد و جالب است خودش اصلا متوجه نشده بود که محتویات آن بسته چی است. آقای ابراهیم‌پور اضافه می‌کند: ماشین را کنار کشیده و بلافاصله کیسه را باز کردم و دیدم داخل آن پلاستیک پر از سکه‌های طلای بهار آزادی است و همان جا به مسافران گفتم که این کیسه پر از سکه است. او تاکید می‌کند: همه مسافران شوکه شده بودند و حتی یکی از آنها با من شوخی هم کرد که آقای راننده بار و بندیل‌ات را بستی و برو سر پیری حال کن ولی من به او گفتم که حاضرم از جیب خودم پولی هم بدهم تا فقط صاحبش را پیدا کنم. همان طور که آقای ابراهیم‌پور تعریف می‌کند، او همه مسافرها را به مقصد رسانده و در طول مسیر به مسافرهای آن روزش فکر می‌کند تا شاید ردی از صاحب سکه‌ها به ذهن‌اش خطور کند. او در این خصوص می‌گوید: وقتی دیدم با فکر و خیال و آنالیز آن روز به جایی نخواهم رسید، زود به تاکسیرانی رفتم تا این سکه‌ها را تحویل دهم؛ با رئیس تاکسیرانی رابطه خیلی خوبی دارم از این رو با خودم گفتم که تا اینجا آمده‌ام،هم او را می‌بینم و هم این سکه‌ها را به خودش تحویل می‌دهم،همین کار را هم انجام دادم. آقای ابراهیم‌پور ادامه می‌دهد: داشتم با رئیس تاکسیرانی تبریز خوش و بش می‌کردم و امانتی‌ها را هم به او داده بودم که اطلاع دادند یک شخصی ادعای دارد که مقداری سکه در تاکسی جا گذاشته است؛ آن فرد را به داخل اتاق رئیس هدایت کردند و بلافاصله بعد دیدنش او را شناختم ولی چند سوالی از قبیل مشخصات بسته، تعداد سکه‌ها و نام زرگری روی برچسب‌های سکه را پرسیدیم و به خوبی و خوشی سکه‌ها را تحویلش دادیم. او می‌گوید: صاحب سکه‌ها یک زرگر بود و این سکه‌ها را از تهران برای فروش در تبریز آورده بود و حتی می‌گفت که مادرم بارها تاکید کرد که سکه‌ها را در جای امن بگذارم ولی گوش ندادم و در نهایت سکه ها را در تاکسی جا گذاشتم. آقای ابراهیم‌پور از جمله انسان‌هایی است که می‌توان ذات نیکش را از پشت تلفن هم حس کرد چرا‌ که در هر کلمه‌اش شکر و سپاسگزاری جاری است. این راننده تاکسی تبریزی ادامه می‌دهد: صاحب سکه‌ها را هم دوباره سوار تاکسی کرده و تا زرگری‌اش رساندم و او در طول مسیر اصرار داشت تا یکی از سکه‌ها را به من دهد ولی من قبول نکردم و یک مبلغی به عنوان مژدگانی به رور و اصرار زیاد انگام پباده شدن در ماشین بنده گذاشت و سریع دور شد.ولی واقعا نیازی به این چیزها نبود زیرا من وظیفه انسانی خود را انجام داده بودم و مگر می‌شود خلاف این کار انجام داد؟ او اضافه می‌کند: ماجرا به اینجا ختم نشد و سپرست فعلی شهرداری تبریز نیز از ماجرا خبردار شد و از من دعوت کرد تا به دفترش بروم و آنجا هم با کلی عزت و احترام با بنده و یک راننده دیگر که سرویس طلا پیدا کرده و تحویل داده بود، برخورد کردند. به آقای ابراهیم‌پور می‌گویم این کار شما حتما حاصل لقمه حلالی است که مدام از بزرگترهای خود می‌شنویم. او می‌گوید: پدر من یک کشاورز ساده بود که در سال ۱۳۵۳ فوت شد و من با افتخار، ۳۲ سال مادر خود را با یاری و مدد همسر مهربانم نگه داشتم. مادری که یک فرزندش را به به انقلاب هدیه کرده است؛ با یک تومن دو تومن تاکسی چهار فرزند خود را بزرگ کردم که الان دو پسرم استاد دانشگاه هستند و دختر کوچکم نیز کارشناسی ارشد دارد. او می‌گوید: پدر من یک کشاورز ساده بود که در سال ۱۳۵۳ فوت شد و من با افتخار، ۳۲ سال مادر خود را با یاری و مدد همسر مهربانم نگه داشتم. مادری که یک فرزندش را به به انقلاب هدیه کرده است؛ با یک تومن دو تومن تاکسی چهار فرزند خود را بزرگ کردم که الان دو پسرم استاد دانشگاه هستند و دختر کوچکم نیز کارشناسی ارشد داردادن راننده خوش انصاف ادامه می‌دهد: من عاشق مولای متقیان هستم و تاکیدات ایشان را سرلوحه زندگی خود کرده‌ام و حتی ۱۲ تاکید ایشان را در کارتی چاپ کرده و به اغلب مسافرهایم هدیه می‌دهم که در یکی از این تاکیدات، ایشان گفته‌اند شمشیری تیزتر ار درستی و راستی وجود ندارد. آقای ابراهیم‌پور در ادامه با بیان جمله‌ای دیگر از امیرالمومنین (ع) مبنی بر اینکه "هرکسی قناعت کند، سیر می‌شود" می‌گوید: آرامش به پول و ثروت نیست، آرامش در این است که با خیال آسوده و وجدانی راحت در کنار خانواده صالح خود یرالما یومورتا (تخم مرغ و سیب زمینی) بخوری و با آرامش تمام سرت را روی بالشت بگذاری و بخوابی؛ آن خواب عجیب دلنشین است. آقای ابراهیم‌پور از بازخوردهای کارش مابین دوست و آشنایان هم می‌گوید: همسرم که مرتب از من تشکر می‌کند و پسر بزرگم و عروسم که ساکن زنجان هستند نیز از صبح چند بار زنگ زدند و می‌گویند که بابا تو افتخار مایی؛ فامیل و دوست و آشناهایمان هم زنگ زدند و تشکر کردند و حتی یک دوست دارم که 20 سال از من بزرگتر است و با من تماس گرفت و گفت حاج آقا ابراهیم‌پور پُز تو را به خانم بچه‌ها دادم که این رفیق من است. او ادامه می‌دهد: من کار خاصی نکردم ولی ببینید چه شور و عشق و اعتمادی در بین دور و اطرافم ایجاد شده است مگر می‌شود این حس و حال را با پول خرید؟ از او می‌خواهم تا به منِ جوان یک نصیحت کند، می‌گوید: همیشه با خداوند رفیق واقعی باش و وقتی او از تو می‌خواهد فلان کار را انجام دهی، انجام بده و وقتی تو را از آن برحذر می‌دارد، از آن کار دور باش چراکه خداوند بارها در قرآن کریم تاکید کرده است که تا زمانی که خزانه من پر است،نگران روزی نباشید زیرا هیچ وقت خزانه من خالی نمی‌شود. گفت‌وگوی ما با آقای ابراهیم‌پور شاید کمتر از ۴۵ دقیقه بود؛ او از آن راننده تاکسی‌های تحلیلگر سیاسی و حراف نبود که با چند کلمه معروف از جمله  " کار خودشونه" " این مملکت درست بشو نیست" ختم کلام کند، البته رفتار مشابه برخی از افراد که عملکرد خود را  بزرگنمایی کنند را هم نداشت که برای اجرای وظیفه تعریف شده‌اش طلب پاداش کند و آن را در بوق و کرنا کند بلکه هر چه می‌گفت از ته دل بود و کلمه به کلمه حرفهایش در روح شنونده می‌نشست. انتهای پیام/۶۰۰۳۰
منبع: فارس
شناسه خبر: 116164

مهمترین اخبار ایران و جهان: