گروه باصفا و پای کار «نهضت مادران» با فرزندان کوچک، در این سرما با کلی پلاکارد آمده اند که هر کدامش یک دنیا حرف دارد، هم به مردم هم به مسئولین.مردی ایستاده است و با حسرت جمله ها را می خواند .بی مقدمه می گوید:«اگر خدا به من هم فرزندانی داده بود الان من هم ... ! »آهی از ته دل می کشد. با دست نوشته ها را نشان می دهد. دلش می خواهد مبلغ این رسالت بزرگ باشد. من هم پلاکاردی به دستش می دهم و می گویم:« چرا که نه! شما هم می توانیددر این امر خیر شرکت کنید.»
گروه زندگی _ هانیه ناصری:شکوه حضور مردم ایران هرسال، در راهپیمایی ۲۲ بهمن، وجود هر ایرانی را لبریز از غرور میکند. امسال هم که دیگر جای خودش را دارد! با این دستوپا زدن دشمنان در این چند ماه اخیر برای خوش خیالی دیرین و رسیدن به آرزوهای واهی، انصافاً دل هر ایرانی وطن دوست از اینهمه حضور و غیرت و غرور ملی، خنک میشود. گوشهای از اینهمه شور و نشاط ایرانی و ملی، تجمع کالسکههای رنگارنگ با کودکان قدونیمقد است. تجمعی که محال است توجه کسی را به خود جلب نکند.
*نهضتی که آمده تا پای کار بماند
راستش را بخواهید امروز تا توانستم لباس گرم پوشیدم؛ هم خودم، همخانواده. اما شوخی بردار نیست. قرار است کلی راه برویم و تا میتوانیم خار چشم دشمنان شویم و استخوان گلویشان! بگذریم که این اجتماع حاضر در صحنه، آنقدر گرم و پرحرارت است که سرما جایی برای عرض اندام ندارد! اما گروه باصفا و پای کار «نهضت مادران» کارشان کارستان است. آنهمه مادر با فرزندان کوچک، در این سرما با کلی پلاکارد که هر کدامش یک دنیا حرف دارد، هم به مردم هم به مسئولین.
* فرزند بیشتر ایران خوشتر!
دیدن آنهمه کوچولوی دوستداشتنی که از شدت سرما حسابی بافتنی پیچ شدهاند واقعاً دیدنی است و البته مادران و پدرانشان دیدنیتر، وقتیکه میبینی هرازچندگاهی دو سهتا دختر و پسر دیگر هم دور و برشان می چرخند و آنها را مامان و بابا صدا میزنند، آنها هم با تمام سرما و سختی ایستاده اند و بدون هیچ کلافگی با لبخند کودکانشان را در آغوش میکشند و با عبارتهای زیبا جوابشان را میدهند. پشت سرشان تعداد زیادی پلاکارد به ماشین تکیه دادهاند.بخوان! نوشته است:«افزایش جمعیت، افتخار و امنیت»«فرزند بیشتر، ایران خوشتر»«هشدار به مسئولین! کمکاری شما در حوزه جمعیت قابل جبران نیست»...
*طرح پیاده روی با کودکان کالسکه سوار/جهاد تبیینی مثل همه مادران مواساتی
ایده پیادهروی کالسکه، کاری از مجموعه «نهضت مادری» است. یک مجموعه کاملاً مادرانه و البته خودجوش و مردمی که دغدغهمندان اصلی آن مادران هستند. مادرانی که میخواهند به لبیک گویی رهبرشان بحران جمعیت را حل کنند. جمعی از مادران که بهصورت مسجد و محله محور در محلههای مختلف تهران و براساس مواسات و همدلی، فعالیتی در راستای «الگوی سوم زن» و البته «جهاد تبیین» انجام می دهند. گام اولشان، جمعهای خودمانی مادرانه و گام دوم، حضور این مادران در سطح وسیعتر و حل مشکلات جامعه است. یکسال و نیم فعالیت که از یک محله آغاز شده است. در دوران کرونا و اوج این بلای بزرگ بود. دیدند رفتوآمدها کم شده است و مهد کودک ها بسته.احساس کردند بچهها نیاز بههم بازی دارند و نگرانی از آسیبهای اجتماعی حاصل از کرونا این مادران دغدغه مند را به این فکر انداخت که دور هم جمع شوند و به داد همدیگر برسند. اما ازآنجا که کرونا با کسی شوخی نداشت، باید فضای باز و پارک را نقطه آغاز کارشان قرار میدادند. همین هم شد و کمکم آن را گسترش دادند و طبق مبانی اسلام و سیره اهلبیت(ع) آن را علمی تر کردند. شبکه ایجاد شد تا بنابر صحبتهای رهبر معظم انقلاب، گام دوم را در حوزه سبک زندگی عملی کنند. خلاصه اینکه «نهضت مادری» قرار است یک جمع دوستانه و صمیمی از مادرانی باشد که میخواهند ایرانی آباد، آزاد و سراسر شور و نشاط داشته باشند. هر کس هم که دلش بخواهد میتواند وارد این جمع دوستانه شود و مثل همه مادر مواساتی، جهاد تبیین کند.
* یک کم کاری غیر قابل جبران
«مستجابی»، از اعضای گروه «نهضت مادران»، جرقه این طرح را دغدغهای برای رساندن پیام رهبر به مردم و مسئولین معرفی میکند. حرکتی که قرار است بهصورت نمادین و با کمک مادرانی که خودشان در عمل، جهاد فرزند آوری را شروع کردهاند به همه مردم ایران و مسئولین این پیام را مخابره کند که دغدغه رهبر، دغدغه آنها هم هست و کسانی که تابهحال از این مسئله غافل بوده اند باید آن را جدی بگیرند. او حرف جالبی میزند که بر روی یکی از پلاکاردها هم قابلمشاهده است؛ از هشدار به مسئولین برای کمکاری در حوزه جمعیت میگوید. یک کمکاری که اگر ادامه داشته باشد دیگر قابل جبران نیست.جالب است خانمی هم می آید و از بین همه نوشته ها همین مطالبه گری را انتخاب می کند. آن را به دست می گیرد تا شاید چشم مسئولی او را ببیند و او هم به سهم خودش قدمی برای این نهضت بزرگ برداشته باشد.
* من یک ایرانی کوچکم!
به چشمهایم جوری زل زده است که همان اول، حساب کار دستم می آید! صحبت که به جای خود، حتی بیخیال یک احوالپرسی خشکوخالی می شوم. دستم را به نشانه سلام بالا می آورم و چشمک ریزی به او می زنم. خوب که فکر می کنم، خداوکیلی حرفی هم نمانده است. کاپشن و شال و کلاهش می گوید که هوا خیلی سرد است و لپهای خوش رنگش هم که فریاد ایرانی بودن میزند. درست هم میگوید! ایرانی نه کوچک و بزرگ دارد، نه سرما و گرما میشناسند.
*با ولایت تا شهادت
مگر میشود به بچهها گفت آرامتر هیجان نداشته باشید آنهم زمانیکه حتی بزرگترها هم با دیدن این کودکانههای جذاب به وجد میآیند و دلشان میخواهد در صف بایستند! بچهها هم به نوبت ایستاده بودند. پسرک به مادرش زل زده بود و لبخندش دل را میبرد. از ذوق تکان نمیخورد تا تصویر پرچم بر پشت کاپشنش صاف و یکدست بیفتد.دلم میخواست با این مرد کوچولو صحبت کنم. چفیهاش را بهانه کردم. گفتم چرا بهجای این چفیه نازک، شالگردن بافتنی ننداختی؟ گرمتر نبود؟ از غرور مردانهاش که برایتان گفتم، جایتان خالی! نگاهش دیدنی بود و البته کلامش شنیدنی:« با ولایت تا شهادت» فقط ماندهام دشمن چه خیالی کرده است که این سربازان در گهواره خمینی کبیر را هنوز که هنوز است نشناخته!
*بفرمایید با کاچی گرم دهانتان را شیرین کنید! هر چه باشد اینجا جشن تولد است
در موکب «نهضت مادری»، هم بساط سرگرمی کودکان بود، هم پرچم و استیکرهای شیشهای، هم بخش پزشکی و توصیههای دارویی و درمانی وهم پذیرایی مختصر. راستی بفرمایید کاچی گرم و خوشمزه! در هوای سرد ۲۲ بهمن حسابی می چسبد.
*به امید ایرانی پر از ایرانی!
مردی ایستاده است و با حسرت جملهها را میخواند . گاهی هم زیر چشمی نقل و نبات های شیرین و خوشمزه داخل کالسکه ها را نگاه می کند و زیر لب زمزمه ای. انگار دلش طاقت نمی آورد. بی مقدمه می گوید:«اگر خدا به من هم فرزندانی داده بود الان بزرگ بودند و من هم الان ... ! »آهی از ته دل می کشد. با دست نوشته ها را نشان می دهد. دلش می خواهد مبلغ این رسالت بزرگ باشد. من هم پلاکاردی به دستش می دهم و می گویم:« چرا که نه! شما هم می توانید به آنهایی که ازدواج می کنند و بچه دار می شوند کمک کنید و از این راه در این امر خیر شرکت کنید.»
راستی یادمان نرود این چهل و چهارمین جشن تولد بزرگ انقلاب اسلامی ایران بود. 44 سال اقتدار زیر سایه ولایت.به امید ایرانی پر از ایرانی!
پایان پیام/