ذائقه مخاطب را سازندگان مجموعههای شبکه نمایش خانگی، مسموم کردهاند و مخاطب، به صورت پیشانگاری، چنین مطالبهای از فیلمسازان و سریالسازان نداشته، اما امان از وقتی که کارگردانان، تهیهکنندگان، نویسندگان و بازیگران دوتابعیتی ما، خود را با حقوق معنوی مخاطب، مطالبات مخاطب و نیازهای روز ایران تنظیم نمیکنند.
فارس پلاس؛ دیگر رسانهها- صبح نو نوشت: ساخت آثار هنری در مدیوم تصویر آن هم از جنس سینما در حوزه پرداخت تاریخ، خیلی سخت و پیچیده است، چراکه شما باید بتوانی همه اصول روایتگری تاریخی و در عین حال درام داستانی را توأمان رعایت کنی که در خیلی از آثار سینمایی و تلویزیونی در مدیوم فیلم و سریال تا حدودی رعایت شده و در برخی کاملا فاصله داشته است. حسن فتحی ازجمله سازندگانی است که سعی کرده در طول این همه سال و با آثار متنوع، در ساخت اثر تاریخی، تا حدودی جوانب هویتی و استنادی آن را رعایت کند، ولی در اثر جدید خود به نام «جیران» هیچ نمودی از این رعایت و تقید به تاریخ و مستندات هویتی آن وجود ندارد. به منظور بررسی این موضوع، گفتوگویی داشتهایم با احسان رستگار، فعال فرهنگی که در ادامه آن را میخوانید.
برخی از منتقدین معتقدند که سریال «جیران» با روزهای اوج فتحی و ملودرام تاریخی همچون «شهرزاد» فاصله دارد، نظر شما چیست؟ آیا این انتقاد را وارد میدانید؟
از همان قسمت ابتدای مجموعه «جیران»، موضع مختصرم را دربارهاش نوشتم. در ابتدا از جانب برخی دوستان این نقد مطرح شد که «نباید زود نقد کنی و باید صبر کرد» اما در مورد سریالی مثل «جیران» -که در همان قسمت اول، دستش چه از حیث انگیزه ساخت، چه رویکرد روایی و چه فرمی- برای بنده رو شد، دلیلی ندیدم که تعلل بیجا کنم.
آقای حسن فتحی «جیران» را ساخت تا «فتیش شازدهپروری» یا «فتیش فرزندسالاری»اش را ارضاء کند. شاید در وهله اول، این یک ادعا سختگیرانه به نظر برسد، اما شما اگر تا قسمت پایانی نظارهگر «جیران» باشید، تأیید خواهید کرد که این مجموعه ساخته شد تا ایشان گلپسرش را در یک نقش تخیلی و تحریفآمیز وارد داستان زندگی یکی از زنان ناصرالدین شاه کند و روایتی دروغ و ساختگی از تاریخ قاجار را به مخاطب حقنه کند، تا امیرحسین فتحی، سیر یک نقش موهوم و خیالی، یعنی یکی از نوادگان کریمخان زند را، از عاشقی ناکام تا یک قهرمان ملی، بازی کند.
روزهای اوج فتحی، به نظر بنده حتی «شهرزاد» هم نیست؛ در تابستان ۱۳۹۴، از قسمت آغازین سریال «شهرزاد»، نوشتم که این مجموعه، سیاسیترین و فمنیستیترین مجموعه تاریخ سینما و تلویزیون ایران است. باز هم در ابتدا برخی این نقد را تنگنظرانه و سختگیرانه تلقی کردند اما امروز دیگر همه میدانند که خانم ترانه علیدوستی بهعنوان بازیگری برانداز صریحا اعلام کرده هرگز نقشی که فمنیستی نباشد را بازی نکرده و چه در سینما و چه بیرون سینما، همیشه یک فمنیست بوده است. اوج کارنامه فتحی، مجموعه «شب دهم» بود، نه سریال فمنیستی-مصدقی «شهرزاد». این نکته، بیانگر این واقعیت است که چقدر این دروغ بزرگ -که صدا و سیما سانسورچی است و به همین دلیل خروجیهایش جذاب و باکیفیت نمیشود- خلاف سابقه حتی نویسنده و کارگردانی مثل حسن فتحی است؛بهترین عاشقانه، جذابترین مجموعه و ماندگارترین اثر فتحی، شب دهمی است که محصول صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است. البته بدیهی است که اگر او میخواست روایتی تحریفشده و پر از دروغ، با سوگیریهای غرضورزانه را در تلویزیون امروز بسازد، نمیتوانست و این دال بر مسئولیتپذیری و رعایت حقوق معنوی مخاطب در صدا و سیما است.
فلذا بنده «شهرزاد» را نه تراز و شاقول ارزیابی میدانم، نه از طرفدارانش بودهام و نه میتوانم چنین اثر شدیدا فمنیستی شعارزده را بپسندم، اما چون «جیران» باید راوی تاریخ واقعی ایران بوده و از این حیث، امانتدار تاریخ و وفادار به رخدادها و ما حدث نبوده، پس مردودتر از «شهرزاد» محسوب میشود.
همواره شاهد هستیم که کارگردانان تمایل دارند ساختهای تاریخی آنها مربوط به دوره قاجار باشد، به نظر شما چه عاملی آنها را به این موضوع تشویق میکند؟
این نکته را چند بار، طی پخش تقریبا یکساله «جیران» نوشتهام که اولا، متأسفانه برخی فیلمسازان، قاجار را از زوایایی روایت میکنند که پهلویدوستانه است؛ مثلا دقیقا روی نکاتی دست میگذارند که رضا شاه و محمدرضا پهلوی، به عنوان ضعفهای قاجار و قوتهای پهلوی اشاره میکردند. برای مثال، به جای اینکه متمرکز شوند روی قاطعیت هایی که امیرکبیر با کمک ناصرالدین شاه با بابیت و بهائیت داشت، ناصرالدین شاه را یک شاه دائمالذکر متشرع نشان میدهند که همزمان اغلب دغدغههایش حول اتفاقات حرمسرایانه شکل میگیرد و اولویتبندی میشود و بیش از آنکه مشغول مملکتداری باشد، در حال شهوترانی بوده است.
این رویکرد روایی، دروغ است؛ طبق خاطرات منتشره از نزدیکان دربار پهلوی، محمدرضا شاه، اشرف پهلوی و برخی از دیگر بستگان آنها، خیلی بیش از ناصرالدینشاه، درگیر هوسرانی و زنبارگی بودهاند، اما اگر دقت کنید، متناظر نمایش «حرمسرا سالاری» در دوران سلطان صاحبقران، اولا پهلوی در داخل اصلا توسط امثال فتحی روایت نمیشود و ثانیا در رسانههای فارسیزبان معاند، همزمان پهلوی مدافع حقوق زنان تصویرسازی میشود؛ گویی پهلوی حریم ممنوعه است برای سریالسازان شبکه نمایش خانگی و مخالفان حجاب و مذهب در ایران یعنی پهلوی باید در مصونیت روایت و قضاوت شدن قرار داشته باشد و ناگهان در یک سال، دو اثر دقیقا با سوژه تخریب و استهزاء ناصرالدین شاه با رویکردی مبتذل، چه از حیث عاشقانهای مثل «جیران» و چه طنزی زننده مثل «قبله عالم»، همه هموغم به کار گرفته شده تا اوج احساس انزجار نسبت به قاجار در مخاطب ایجاد شود و به تبعش، در ضمیر ناخودآگاه تماشاگر، به رضا شاه حق دهد که بیاید و این خاندان زنباره و بیلیاقت را کنار بزند و پهلوی را تأسیس کند. یعنی فیلمساز، عیان و در ظاهر دارد قاجار را تخریب میکند و در نهان و غیر مستقیم، جانشین و جایگزینش یعنی پهلوی بهتر و مقبولتر تصور می شود.
همانطور که میدانید خاندان قاجار به دلیل از دست دادن بخشهای مهمی از کشور، جزو خاندان منفور در ایران هستند، چرا با وجود چنین پیشینهای، کارگردانان تمایل دارند از این خاندان سریال بسازند؟
عرض کردم؛ منفورتر از قاجار، پهلوی است! فاسدتر از قاجار، پهلوی است! دزدتر از قاجار، پهلوی است! مستبدتر از قاجار، پهلوی است! ضد زنتر از قاجار، پهلوی است! شومتر از حرمسرای ناصری، بیحجابی اجباری رضا شاه و شدیدتر از کاپیتولاسیون قاجاری، کاپیتولاسیون پهلوی است! بیعرضهتر از قاجار، پهلویها بودند! لااقل در دوران قاجار، بابیت و بهائیت ذلیل و منزوی شدند اما در دوران پهلوی، وزیر و نخستوزیر داشتند و بر ایران فرمانروایی میکردند! مفصلا در پاسخ به سول قبل، علل فیلمسازی علیه قاجار و نساختن درباره پهلوی را عرض کردم؛ نمیتوانند درباره پهلوی بسازند چون اگر چنین کنند، لو میرود که اصلا موضعشان خیلی ضد پهلوی، رضا شاه و محمدرضا شاه نیست! به نظرم پهلویدوستی و سلطنتطلبی پهلوی، بین فیلمسازان ضد قاجار، یک واقعیت تلخ است. گرچه ما به عنوان شیعه، با سلطنت و سلطانیزم اساسا مخالفیم، اما قطعا قاجار، ایراندوستتر و اسلامدوستتر از پهلوی بوده است.
آیا ذائقه مخاطب، آنها را به سمت چنین تولیداتی حرکت میدهد یا مسائل دیگری منجمله مسائل سیاسی پشتپرده است؟
ذائقه مخاطب را سازندگان مجموعههای شبکه نمایش خانگی، مسموم کردهاند و مخاطب، به صورت پیشانگاری، چنین مطالبهای از فیلمسازان و سریالسازان نداشته، اما امان از وقتی که کارگردانان، تهیهکنندگان، نویسندگان و بازیگران دوتابعیتی ما، خود را با حقوق معنوی مخاطب، مطالبات مخاطب و نیازهای روز ایران تنظیم نمیکنند، بلکه نتهایشان با سفارتخانههای مختلف کوک میشود.
به نظر شما در ساخت چنین آثار تاریخی، به چه میزان واقعیتهای تاریخی منعکس میشود و به چه میزان در آنها تحریف صورت میگیرد؟
در مجموعههایی که در صدا و سیما ساخته شده، امانتداری در روایت تاریخ معاصر و پایبندی به منابع و مراجع مکتوب و شفاهی، حداقل در حد هشتاد درصد رعایت شده است و نهایتا بیست درصد، نویسنده و کارگردان، در برخی فرعیات و نه اصلیات، خردهپیرنگهایی را دراماتیک کردهاند، اما در آثار شبکه نمایش خانگی مثل جیران، خاتون و شهرزاد، معتقدم که پایبندی به واقعیات قابلاتکای تاریخ معاصر، در حد یک جسد و پوسته بیجان است چون روح آثارشان، گویی پیشتر به شیطان فروخته شده و وقتی آن روح شیطانی وارد کالبدی انسانی میشود، شاید ظاهرا با یک انسان مواجه باشیم اما آثار انسانی از رفتار آن انسان ساتع نمیشود و از این رو، نهایتا بیست درصد، آن هم نه از جهت رویکرد روایت و نه موضع، بلکه فقط در حد بعضی اسامی، چهرهپردازیها و گریمها ممکن است ظاهر امر حفظ شود. البته در «جیران» بیشتر شاهد ناصر جون با بازی بهرام رادان بودیم و حتی انتخاب بازیگرشان هم مضحک و بیربط به واقعیت تاریخ بود. صرف حضور یک شخصیت واقعی در داستان خیالی «جیران» فتحی، دال بر واقعی شدن وجه تاریخ معاصر «جیران» نمیشود؛ حتی گنجاندن بعضی خردهروایتهای خالهزنکی نیز، نمیتواند دقت ما را غافل کند از کلانرویکرد و کلانموضعی که روح سریال دارد پیش میبرد.
پایان پیام/غ