خسرو از ابتدا متفاوت پا به این دنیا گذاشته بود و سرود زندگیش نیز متفاوت سروده شد، او که در سر اندیشههای بلند مذهبی داشت، بالاخره جان را فدای گوهر پاک اسلام کرد و جاودانه شد.
به گزارش خبرگزاری فارس از سروستان، وقتی قدم راه حق و حقیقت گذاشت نمیدانست خیل عظیمی از دوستان و همشهریانش پیرو راهش میشوند و او را تنها نمیگذارند هرچند که پیکر مطهرش هرگز برنگشت ولی اسم اولین شهید در امتداد نامش نوشته شده، شهید خسرو رضایی، اولین شهید شهرستان سروستان.
خسرو از ابتدا متفاوت پا به این دنیا گذاشته بود و سرود زندگیش نیز متفاوت سروده شد، او که در سر اندیشههای بلند مذهبی داشت، بالاخره جان را فدای گوهر پاک اسلام کرد و جاودانه شد.
شهید رضایی متولد 1336 بود که دوران سخت کودکی و نوجوانی اش را در زمان طاغوت با درس خواندن و تلاش ای بی وقفه سپری کرد و موفق به گرفتن دیپلم شد. اگرچه از خدمت سربازی معاف شده بود ولی با جوشش انقلاب در کشور، خود را سرباز امام میدانست و به عنوان سرباز نیرو زمینی ارتش در مرکز آموزش کرمان شروع به خدمت و بعد از آن به زرهی شیراز منتقل و از همان جا به جبهه اعزام شد.
اما روحش در عملیات محور آبادان به ماهشهر در سوم آبان ماه 1359 مورد اصابت گوله تانک قرار گرفت و آسمانی شد هرچند که جسمش نیز به خاطر انفجار تانکی که در آن بود پر پر شد و هرگز به خانه برنگشت.
یکی از همرزمانش میگوید: خسرو با چند نفر دیگر خدمه تانکی بودند و سروان کریمی فرمانده ستون آنها را به عهده گرفت در شب سوم آبان ماه در بیابانهای خرمشهر، طبق اطلاعاتی که ستون پنجم دشمن به مزدوران بعثی می رساند، ساعت ۴ صبح با موشک به ستون آنها حمله شد و با انفجار تانک، خسرو و دوستانش سوختند و در منطقه عملیاتی ماهشهر همان طور که از کودکی آرزویش را داشتند جاودانه شدند.
خسرو از شهید شدنش خرسند بود و آن را جشن پیروزی میدانست، در قسمتی از نامه هایی که نوشت و رنگ و بوی وصیت نامه داشت، گفته است: اگر چنانچه به لطف خدای تبارک و تعالی جنازه من از منطقه نبرد اسلام باکفر به وطن بازگشت، شما بزرگان، جهت شادی روح ما جشن بازگشت به سوی الله را برپا نموده، خانوادهام را به صبر و شکیبایی در مصیبت فراخوانی دهید و شدیدا مواظب خانواده اینجا بوده تا از هرگونه زمزمه های ضد انقلابی مردم مصون بمانند.
آمر به معروف بود
آمر به معروف بودآمر به معروف بودخانواده از روزهایی گفتند که خسرو نوجوان بود و به همراه بقیه اعضای خانواده مشغول کار در زمین های کشاورزی پدر بوده است، البته کارش فقط کاشت و برداشت محصولات زمین نبود، بلکه خسرو در زمین های کشاورزی همراه با کار سخت و طاقت فرسا در تک تک دانه های گندم خدا را جستجو میکرد و آخر به دیدار او شتافت.
در خاطرات این شهید نقل هایی بسیاری از امر به معروفهایی گفته شده است که با اعتقاد راسخ او به این موضوع عجین شده بود.
مثل خاطره ای که استاد بنایی خسرو از زمان کار در یکی از روستاها تعریف کرده: روزی در روستایی در نزدیکی خانه کدخدای روستا در حال کار بنایی بودیم. کدخدای محل فرزندی داشت که گاهی اوقات بر روی پشت بام می رفت و با صدای بلند موسیقی و ترانه گوش می داد.
شهید خسرو رضایی از این عمل ناراحت شد و به من گفت: استاد امشب حاضری با من به منزل کدخدای محل برویم و من هم جواب مثبت دادم.
وی ادامه داد: شب به اتفاق به منزل فرد مذکور رفتیم و شهید پس از احترام و با کمال ادب شروع به صحبت نمود تا بالاخره اشاره به جریان موسیقی کرد که چرا فرزند شما موسیقی گوش می دهد و نکاتی در مورد مضرات دنیوی و اخروی آن بیان نمود، کدخدا گفت که من نمیتوانم مانع او شوم و پس از صحبت های زیاد شهید با کدخدا بالاخره او را قانع نمود و از آن به بعد هیچ وقت از خانه آنها صدای ترانه و موسیقی نیامد و جالب بود که روابط صمیمی بین آنها شکل گرفت.
ارادت خاص به ائمه اطهار
ارادت خاص به ائمه اطهارارادت خاص به ائمه اطهاروقتی آرزوی شهادت داشته باشی خودت نیز تصمیم میگیری که چگونه شهید بشوی، خانواده شهید از ارادت خاص او نسبت به ائمه اطهار صحبت کردند و گفتند: خسرو به ائمه بسیار ارادت داشت، خصوصا حضرت امام حسین و مادرشان حضرت فاطمه (س) و گفتنهاند در مراسم سوگواری ایشان همیشه گریان و اندوهگین بود، البته خودش شخصا مراسم جشن و سرور ائمه را نیز برپا میکرد، به خصوص جشن نیمه شعبان و در همه این مراسمات به عنوان یک خادم در خدمت ائمه بود.
ارادت او به حضرت فاطمه زهرا به قدری بود که مانند حضرت فاطمه، جسدش مفقود گشت زیرا که خودش از خدا چنین چیزی خواسته بود.
در قسمتی از نامه هایی که نوشته است، پدر و مادرش را اینگونه تسکین و تسلا میدهد و میگوید: پدر و مادر عزیزم اگر چنانچه خداوند از این بنده حقیر پذیرایی کرد و به نزد حق برد مبادا شما ناراحت شوید که من امانتی از خدا را در نزد شما بودم و باید مواظب باشید که هر لحظه خداوند شما را امتحان خواهد کرد و نباید در سختی ها و مصیبت ها که ممکن است در زندگی از طرف خدا برایتان پیش آید نگران باشید و موادی که در امتحانات خداوند شما خدا را فراموش کنید که اگر شکرگزار باشید جایگاه شما در آخرت بهشت و از عذاب دردناک در امان خواهید بود.
پدر شهید اما از کودکی او حرف میزند، از موقعی که کلاس چهارم بود و کلاس قرآن می گذشت و یا هنگامی که امام پاریس بود با پخش اعلامیه حضرت امام می پرداخت.
پدر میگوید: خسرو آنقدر به شرعیات و دین اسلام پایبند بود که مدام از دادن خمس محصولات کشاورزی من اطمینان حاصل میکرد تا مبادا گناهی انجام داده باشیم.
یک روز که در اتاقش نشسته بود، به من گفت: پدر اگر تو مقداری گندم داشته باشی آن را چه کاری می کنی؟ من در جواب گفتم که شکر خدا می کنم. گفت اگر تو پسر خوبی داشته باشی که خداوند آن را از تو بگیرد چه کار می کنی؟ باز گفتم شکر خدا می کنم.
دوستان شهید در خاطراتشان میگویند: شهید در در امور دقیق بود، گاهی اوقات او را می فرستادیم برای خرید ناهار یا صبحانه، چون او در کارش بسیار امین و صادق بود. در پایان کار که میخواستند دستمزدها را بدهند، مقداری از پول را به صاحب کار برگرداند. علت را جویا شدیم که گفت: من ساعتی از روز را که به خرید میرفتم برای صبحانه و ناهار کار نکرده، این ساعت ها را با هم جمع کرده ام حدود دو و نیم روز شده است.
وی ادامه داد: این پولی هست که من اضافه گرفته اند در حالی که کار نکردم و آن را حلال نمی دانم. ما از این عمل او بسیار متعجب شدیم و به شهید گفتیم که این عمل تو جزء کارت بوده و قبول کن، ولی دستمزد را نگرفت.
علاقه وافر به مطالعه
علاقه وافر به مطالعهعلاقه وافر به مطالعهاز کارهای فرهنگی شهید زیاد گفته می شود مثل علاقه زیادی به مطالعه و فراگیری قرآن کریم و کتب مذهبی، که همین باعث شده بود در خانه حدود ۲۰۰ جلد کتاب در زمینه های مذهبی، انقلاب باقی بماند که در اختیار همه قرار میداد.
شهید زندگیش برنامه ریزی خاصی داشت و برای هر از روز برنامه مشخصی داشته و اوقات فراغت، ساعت مطالعه، صله رحم و حتی بعضی از اوقات در کارهای روزمره خانه به پدر و مادر کمک می کرد به طور کلی ساعت کار خواب و استراحت هرکدام با برنامه از پیش تعیین شده و اولویت خاصی انجام می داد.
گزارش از : نرجس علیرضایی
گزارش از : نرجس علیرضاییگزارش از : نرجس علیرضاییانتهای پیام/ س
شناسه خبر: 436473