نیوز سیتی!
19 اسفند 1400 - 16:14

پنجشنبه های شهدایی|پروازی عاشقانه از کران تا بیکران

در این سو چشمی از پنجره هواپیما خیره به آن سطحِ بیکران خلیج فارس بود و عمق رویاهایش را در دریا می جست، کمی آن سوتر چشمانی در فرودگاه زل زده به شیشه ها در جستجوی یار و برادر بود،ناگهان با یک شلیک همه آن رویاها بر آب دریا رفت و گل های انتظار خشکید. به گزارش خبرگزاری فارس از لارستان، نزدیک به ۳۳ سال از آن جنایتی که آمریکای متخاصم بر فراز خلیج نیلگون فارس مرتکب شد می گذرد، جنایتی که جراحت آن هرگز از تاریخ و حافظه ایرانیان پاک نخواهد شد. میانه گرمای تیر سال ۱۳۶۷ در حالی که هواپیمای مسافر بری ایرانی با ۲۹۰ سرنشین بر فراز خلیج فارس به پرواز درآمده بود و کاپیتان سفر خوشی را برای مسافران آرزو‌ کرده بود، در پی شلیک ناو «یو اس اس وینسنس» آمریکا به پرواز شماره ۶۵۵ تمامِ ۲۹۰ سرنشین این هواپیما به شهادت رسیدند و این اقدام سندی برای پلیدی های آمریکای متجاوز شد. شهید محمد شجیعی اهل روستای احمد محمودی لارستان یکی از سرنشینان این هواپیمای بی بازگشت بود که آسمانی شد و حالا در این پنجشنبه شهدایی سرگذشت زندگی اش را از زبان برادرش می شنویم، برادری که هنوز پس از ۳۳ سال هنگامی که نام محمد می آید و می خواهد از او سخن بگوید بغض و گریه امانش نمی دهد و همین بغض ها هویدا می کند ابعاد آن جنایت پلید را، به چه جرمی این داغ بر دلها ماند و گناهشان چه بود که اینگونه پرپر شدند؟! علی شجیعی از اخلاق برادر شهیدش می گوید: محمد همیشه به فکر مردم بود، اخلاقش در میان مردم روستا زبانزد بود و همیشه در فکر کمک به مردم بود اگر کسی کار و گرفتاری داشت به سراغ محمد می آمد و او هم با مهربانی پاسخشان می داد. انتظارت را کشیدم اما نیامدی انتظارت را کشیدم اما نیامدیانتظارت را کشیدم اما نیامدیبردار شهید شجیعی می گوید ۱۲ تیر سال ۱۳۶۷ من در کویت بودم و قرار بود محمد پیش من بیاید به فردوگاه رفتم و در  انتظار بودم تا بیاید و به استقبالش بروم،چه ذوقی که در دل داشتم از دیدن برادر بزرگم و لحظه شماری میکردم بیاید و او را در آغوش بکشم و یک دل سیر با هم حرف بزنیم امانشد و محمد برای همیشه نیامد... خبر دادند که هواپیمایی که محمد نیز مسافر آن بوده است توسط ناو آمریکایی منهدم شده است و سرنشینان همه به شهادت رسیده اند، من ماندم و آن انتظار ناتمامی که هنوز هم در دلم به جا مانده است، شوقی که برای همیشه خاموش شد و داغی که تا همیشه بر دل ماند. دخترِ بابا محروم از دیدن بابا دخترِ بابا محروم از دیدن بابادخترِ بابا محروم از دیدن باباعلی می گوید بردارم متأهل بود و علاوه بر دو فرزند دختر  یک دختر توراهی دیگر نیز داشت اما دست روزگار با پرواز ابدی پدر، دیدارشان را به قیامت رساند، محمد هنگامی که به شهادت رسید ۳۶ سال سن داشت و سه ماه بعد از شهادتش دخترش به دنیا آمد و چه رنجی است که از دیدن پدر محروم شوی آن هم وقتی که در ذهنت آن جنایت آمریکای پلید را مرور میکنی که چه وحشیانه و به دور از خلق و خوی انسانی مرتکب این جنایت ها می شود و در وقیحانه ترین حالت مدال افتخار به فرمانده ناو می دهد... اینک اما دختران شهید محمد شجیعی بزرگ شده اند و هرکدام تشکیل خانواده دادند، سه دختری که دارای فرزند پسر هستند و هر سه نام محمد را بر پسرانشان گذاشته اند تا یاد پدر را زنده نگه دارند. از علی خواستم در پایان گفتگویمان هرچه که دوست دارد بگوید از برادرش با درخواست هایش و او گفت: سخنم پاسداشت  یاد و خون شهیدان است،مبادا که یاد شهیدان کمرنگ‌ شود و این جنایت هایی که آمریکای پلید مرتکب می شود از ذهن ها پاک شود. شهید شجیعی الگوی ایثار و فداکاری بود   فرمانده پایگاه مقاومت بسیج روستای احمدمحمودی از رفیقان و ملازمان شهید شجیعی بوده است که به سراغش رفتم تا درباره محمد هم از او بپرسم. شهید شجیعی الگوی ایثار و فداکاری بودشهید شجیعی الگوی ایثار و فداکاری بودفتح الله نیکو هنگامی که از او درباره محمد شجیعی  می پرسم وردِ زبانش این است: محمد ایثارگری به تمام معنا بود،شجاع و فداکار که در آن حادثه تلخ توسط آمریکای ملعون شهید شد. من و محمد سالهای سال رفیق های صمیمی بودیم، در گشت های شبانه بسیج همیشه محمد فعال و سرزنده می آمد آنقدر شیفته خدمت به اسلام و انقلاب بود که برای گشت های شبانه از همه وجودش مایه می گذاشت بدون آنکه احساس خستگی کند،با خودروی شخصی خودش در گشت های شبانه حاضر می شد و ذره ای دلبسته به مال و ثروت نبود. انتهای پیام/ف
منبع: فارس
شناسه خبر: 147881

مهمترین اخبار ایران و جهان: