حضور در میان دانش آموزانی که به ظاهر از دین و دیانت فاصله گرفتهاند برای بازیگران عرصۀ تربیت امری ضروری است. آنها باید نقطۀ شروع را بدانند. نقطه شروع هم نقطۀ اشتراک بین آنها و دانشآموزان است که زبان فطرت و عقل است، نه زبان نقل و زور و تقلید. مهدی شریعت زاده
مهدی شریعت زاده، پژوهشگر مرکز رشد دانشگاه امام صادق(علیه السلام)
مقدمه
قرارگاه مردمی تحول اجتماعی با تمرکز بر نقاط حاشیه شهر و محلات مستضف، قصد اثرگذاری اجتماعی و فعال کردن کنشهای مردمی این محلات را دارد. بدین معنا که اعتقاد دارد اگر بناست این مناطق به رشد کافی برسند و از این وضعیت نجات پیدا کنند، باید اولا خودِ مردمِ این محلات به عنوان کنشگران اجتماعی فعال شوند و ثانیا دستِ همسایه های خود را هم در جهت رشد و تعالی بگیرند.
قرارگاه مردمی تحول اجتماعی با تمرکز بر نقاط حاشیه شهر، قصد اثرگذاری اجتماعی و فعال کردن کنشهای مردمی این محلات را دارد.
یکی از برنامههای این قرارگاه برگزاری اردوی راهیان نور برای دانشآموزان است. منتها این اردو با رویکرد تربیتی-فرهنگی اجرا میشود و صرفا به بازدید از مناطق جنگی محدود نمیشود.
به پیشنهاد یکی از رفقا، توفیق حضور در این برنامه به عنوان مربی برایم حاصل شد. به جهت تعاملهای تربیتی با معلمان، همواره دغدغه داشتم بحثهایی که با آنها دارم را تا حدودی اجرا کنم. چرا که بعضا با این کلام مواجه میشوم که زمان این حرفها گذشته است! نسل کنونی را دیگر نمیتوان کنترل کرد. نسل جدید با آنچه که فکر میکنید از زمین تا آسمان فرق دارند و این روشهای تربیتی کارساز نیست و دیگر کار از کار گذشته است و ... . به همین خاطر صرف حضور در بین نوجوانانی که به ظاهر از دین و دیانت فاصلۀ جدی گرفتهاند، برایم موضوعیت و رشد داشت. رشدی که در فضاهای دیگر به راحتی پیدا نمیشود. در ادامه مختصری از آنچه مشاهده کردم را در 8 آموزه تقدیم نگاهتان میکنم:
صرف حضور در بین نوجوانانی که به ظاهر از دین و دیانت فاصلۀ جدی گرفتهاند، برایم موضوعیت و رشد داشت.
نسلی چالشی اما قابل تغییر
معمولا مربیان و معلمان حزب اللهی درمدارس مذهبی، با دانشآموزانی مثبت سر و کله میزنند که اکثریت جامعه را تشکیل نمیدهند. باید میان همۀ دانشآموزان قدم بزنند. شاید یکی از علتهایی که جرات حضور در چنین عرصههایی را پیدا نمیکنند این است که میترسند به چالش کشیده شوند.
نسل فعلی و این دانشآموزان هرچه معلمان بگویند را گوش نمیدهند، بلکه دنبال "چراییها" هستند.
چرا که نسل فعلی و این دانشآموزان هرچه معلمان بگویند را گوش نمیدهند، بلکه دنبال "چراییها" هستند. لذا اگر معلم فهم کافی (و نه سواد) نداشته باشد، به چالش کشیده میشود و خود را میبازد. البته به تعبیر حضرت آقا همین شبهات موجب رشد است ولی برخی از مربیان فقط یاد گرفتهاند در یک فضای گلخانهای با بچههای سوسولِ حرف گوش کنی که خانوادۀ مذهبی دارند مرتبط باشند!
تجربۀ چند روزۀ من نشان داد حضور در میان این دانشآموزان و شنیدنِ آنها و اینکه چقدر راحت همه چیز را به سخره میگیرند و ارزشها را ضد ارزش جلوه میدهند برای بازیگران عرصۀ تربیت (از معلم گرفته تا سیاستگذار) امری ضروری است.
برخی از مربیان فقط یاد گرفتهاند در یک فضای گلخانهای با بچههای سوسولِ حرف گوش کنی که خانوادۀ مذهبی دارند مرتبط باشند!
چرا که نهایتا قرار است برای این دانشآموزان برنامهریزی کنند و باید نقطۀ شروع را بدانند. نقطه شروع هم نقطۀ اشتراک بین آنها و دانشآموزان است که زبان فطرت و عقل است نه زبان نقل و زور و تقلید.
نقطۀ اشتراک بین آنها و دانشآموزان است که زبان فطرت و عقل است نه زبان نقل و زور و تقلید.
اگر به این عزیزان بگویی خدا میگوید و قرآن میگوید به راحتی میگویند برو بابا! هیچ ترس و لرزی هم ندارند. باید چند قدم عقبتر شروع کرد. ما بچههایی را دیدیم که در همین سن نوجوانی به راحتی جلوی مربیان و مسئولین خود سیگار میکشیدند. دو سه نفری را دیدیم که پشت خاکریزها گل میکشیدند. چند نفری را دیدیم که سرِ کتک زدنِ یک پیرمرد باهم دیگر شرط گذاشتن و نهایتا یکی پیرمرد را زد و بقیه شروع به خندیدن کردند و ... .
از این حرفها زیاد است. همه سختی ارتباط گرفتن با این نسل را میدانیم. اما سخن اینجاست که همه چیز تمام شده؟ باید نا امید شد؟ این ها هیچ ارزشی نمیفهمند؟ این ها قابلیت تحول ندارند؟ اینجا عدهای کاملا بدبین هستند و عدهای مانند حضرت اقا کاملا خوشبین در حدی که میفرمایند: دهه هشتادی ها هستند که انقلاب را به سرانجام میرسانند! از اقا باید پرسید کدام دهه هشتادیها؟ همان چند درصد کمی که در مدارس مذهبی هستند؟ قطعا نه. آنها هم هستند اما منظور آقا این بچهها را هم شامل میشود. پس مشکل شاید از ماست نه از این بچهها!! ما باید خودمان را درست کنیم تا بدانیم چگونه با این ها تعامل برقرار کنیم.
اصل خودآگاهی
آن نقطۀ اشتراکی که در قسمت قبل از آن صحبت کردم، خودآگاهی است. نسل اکنون نیاز به اطلاعات ندارند. مملو از اطلاعات هستند. صبح تا شب به آنها اطلاعات میرسد. اما نکته اینجاست که قدرت پردازش اطلاعات ندارند.
نسل اکنون نیاز به اطلاعات ندارند.
یعنی قدرت توجه عمیق به آنچه علم دارند را ندارند. به بیان علامه طباطبایی(رحمه الله علیه) علمِ به علم ندارند و این چیزی است که دنبال آن هستند. باور کنید وقتی در گعدههای شبانه به دور آتشی که در آن سیب زمینی درحال پخته شدن بود، حرفهای معرفت النفسی با بچهها میزدم شاخک هایشان تیز میشد.
آنها قدرت توجه عمیق به آنچه علم دارند را ندارند.
اگر میخواستم حرفهای کلیشهای بزنم، قطعا جواب نمیداد. وقتی میگفتم بچه ها از خودتان بگویید آن ها کیف میکردند که صحبت میکردند و من میشنیدم. (شاید کسی تا کنون آنها را نشنیده بود!) از خودشان که میگفتند وقت آن بود که من هم آن ها را به چالش بکشم. چالشی که متوجه خود واقعیشان بشوند. بدانند خودی که از آن صحبت میکنند واقعا خودشان نیست. چالشها و سوالاتی که برای پاسخ به آنها مجبور باشند به خودشان رجوع کنند. صرف اطلاعات دادن را که هوشهای مصنوعی به راحتی انجام میدهند. این تنبه و آگاهی و سوالات انفسی است که کار مربی است و دانشآموز را متوجه خود میکند. خودی که نهایتا او را به خدا میکشاند.
این تنبه و آگاهی و سوالات انفسی است که کار مربی است و دانشآموز را متوجه خود میکند.
اصل محبت و رفاقت
همین بچههایی که پیرمرد را میزدند واقعا جذب محبت کردنِ ما شدند. محبت نمرده است. هنوز زنده است و کار میکند. واقعا برایشان عجیب بود چرا یک فرد بزرگتر باید به آنها لبخند بزند و با آنها شوخی کند و برایشان چایی بریزد. مشخص بود اصلا محبت از بزرگترهایشان ندیدهاند. وقتی سر سفره غذا دستشان میدادیم با تمام وجود تشکر میکردند. وقتی یکی از بچهها مریض شده بود و برایش قرص میبردم، برق خوشحالی در چشمانش مشخص بود. وقتی دانشآموزی که خسته بود و باید ظرف غذایش را میشست کمکش ظرفش را شستم واقعا نمیدانست چگونه محبت خود را اظهار کند.
روز آخر خودشان به ما یادگاری دادند که این نشانِ همان فهمیدن محبت است.
بچههایی که در روز اول اردو قصد داشتند از ما بکنند(!) و یادگاری بگیرند، روز آخر خودشان به ما یادگاری دادند که این نشانِ همان فهمیدن محبت است. مواردی از این قبیل زیاد اتفاق افتاد. فقط خواستم بگویم طبق آنچه بعضی میگویند حتی در بین خلافترین دانش آموزان این عصر، محبت و رفاقت زنده است و کار میکند.
روش خلق موقعیت و اکتشاف
یکی از اهداف جدی ما در این اردو این بود که عزت نفس بچهها را بالا ببریم تا خود را باور کنند و اقدام به فعالیت های جدی در محلات خود کنند. ما میتوانستیم صرفا با سخنرانی این را بگوییم اما یک موقعیت برایشان طراحی کردیم. موقعیتی که خود چیزی را طراحی کنند و بسازند.
راکت آبی، راکت خاکی و ماشین انفجاری! بچه ها گروه بندی شدند و از صبح تا ظهر با کمک مربی مخصوص این کار، مشغول به ساختن راکتها شدند. این میان بچهها واقعا دیدنی بودند. با چه شور و عشقی مشغول ساختن بودند. خلاقیت به خرج دادانشان جالب بود. دوست نداشتند کاملا شبیه راکتها و ماشینهای قبلی درست کنند و تقلید کردن را دوست نداشتند!
شاید نتوانند مطالبی که بعضا فایدۀ چندانی هم ندارند، به خوبی به حافظه بسپارند اما در دیگر عرصهها تواناییهای جدیای داشتند که فقط باید کشف شود.
باهم بحث و استدلال می کردند که چه تعداد باله برای راکتشان قرار دهند و ... نهایتا هم وقتی راکت هایشان را آزمایش میکردند و به هوا میرفت برق خوشحالی و "من میتوانم" در چشمانشان قابل مشاهده بود. اینهایی که میگویم همه از بچههایی بود که به شاگرد آخر کلاس محسوب میشدند. این یعنی شاید نتوانند مطالبی که بعضا فایدۀ چندانی هم ندارند، به خوبی به حافظه بسپارند اما در دیگر عرصهها تواناییهای جدیای داشتند که فقط باید کشف شود.
روش مشاهده
در راستای تقویت عزت نفس، بچهها را به نیروگاه برق خرمشهر بردیم. به جهت مسائل امنیتی واقعا هماهنگی چنین بازدیدی خصوصا برای این سنخ دانشآموزان واقعا سخت بود، اما مسئول اردو این سختی را به جان خود خرید.
دانشآموزان به ظاهر مخالفِ نظام وقتی به نیروگاه رفتند و عظمت آن را دیدند، افتخار کردند.
ایشان روزها درگیر این هماهنگی بود و این یعنی جدی گرفتنِ بچهها! دانشآموزان به ظاهر مخالفِ نظام وقتی به نیروگاه رفتند و عظمت آن را دیدند و متوجه شدند این نیروگاه ساختۀ دست مهندسان ایرانی است افتخار کردند. لذت بردند. دیدند آنقدر ها هم که رسانه ها میگویند ما عقبمانده نیستیم و باخود گفتند پس ما هم میتوانیم روزی نیروگاه بسازیم. سخن اینجاست که اگر ما برای بچهها از دستاوردهای انقلاب میگفتیم فایدۀ چندانی نداشت اما وقتی که خود در یکی از این دستاوردها حضور پیدا کردند و از نزدیک مشاهده کردند، واقعا اثر کرد.
آفتهای مربیگری
آنجا یقین کردم وقتی میگوییم مربی باید خودساخته باشد واقعا باید خودساخته باشد و الا کار را خراب میکند. وارد شدن در فضای تربیتی و جذب دیگران آنقدر جذابیت بالایی دارد که ممکن است انسان خودش و هدفش را فراموش کند. بالاخره جذاب است عدهای به دور تو جمع شوند و حرف تو را گوش دهند و هرچه بگویی چشم بگویند! چون وقتی محبت شدید شود اطاعت به دنبال خود دارد. معلم و مربی نباید در فضای جذب صرف و دعوت به خود بیفتد و آن هدف نهایی را فراموش کند. در همین راستا برخی مربیان دچار ظاهر گرایی افراطی در امر تربیت میشوند که ضربه جدی به دانش آموزان و خود مربی میزند.
تنوع همگرا
در این اردو واقعا تنوعِ انسانها و اینکه باید در سیاستگذاریهایمان آن را لحاظ کنیم، برایم جدی تر شد. خودم با روش مشاهده این موضوع را عمیقتر درک کردم! وقتی بچه های بم و کردستان و اراک و خراسان جنویی و ... را دیدیم واقعا تنوع خیلی عجیب و غریبی به چشم میخورد. بین بچه های کردستان حتی از اهل سنت داشتیم و چون از محلات مختلف بودند شهرتا شهر تفاوت لهجه و فرهنگ وجود داشت و .... .
برای لحاظ این تنوعات هم باید معلم را اختیارات جدی بدهیم تا بتواند ناظر به اقتضائات مختلف دانشآموزان روش های تربیتی را اجرا کند.
تفاوت خلقیات بچه ها و درون گرا و برون گرا بودن و .... اینجا برایم جدی تر شد. در فضای تربیت رسمی و مدرسه برای لحاظ این تنوعات هم باید معلم را اختیارات جدی بدهیم تا بتواند ناظر به اقتضائات مختلف دانشآموزان روش های تربیتی را اجرا کند. اگر دست و بال معلم بسته باشد و مجبور باشد از یک روش واحد پیروی کند قطعا بچهها ضربۀ جدی میخورند.
اگر دست و بال معلم بسته باشد و مجبور باشد از یک روش واحد پیروی کند قطعا بچهها ضربۀ جدی میخورند.
البته این اختلافات به صورت واگرا و کاملا متباین فهم نمیشود؛ بلکه ناظر به فطرت مشترک انسانی نهایتا این اختلافات را فروعات اصول واحدی میدانیم که در همۀ انسانها مشترک است. به همین جهت تنوعات باید همگرا فهم شوند نه واگرا.
مردمی سازی
در این اردو یقین کردم ما در عین توجه به سازمانها و ساختارها و نهادهای مرتبط با حوزۀ آموزش و پرورش باید مردم را هم فعال کنیم چرا که نهایتا همین مردم هستند که تحول را رقم میزنند.
باید مردم را هم فعال کنیم چرا که نهایتا همین مردم هستند که تحول را رقم میزنند.
ما گاهی اوقات اینقدر غرق ساختارها میشویم و آنها را موثر میبینیم که از مردم غافل میشویم. ریشۀ این نگاه هم به این برمیگردد که مردم را جدی نمیگیریم و موثر نمیدانیم. جالب است که ابتدا بنده در این اردو به برخی از بچهها همین نگاه عدم تاثیر را داشتم اما وقتی فرصت و بستری برای شکوفایی آنها فراهم شد واقعا از این همه استعداد تعجب کردم.
گاهی اوقات اینقدر غرق ساختارها میشویم و آنها را موثر میبینیم که از مردم غافل میشویم.
امیدوارم به لطف خدای متعال بتوانیم به عنوان حلقۀ میانی در عین ارتباط با حکومت و دولت از ظرفیت مردم هم برای ایجاد مدارس اسلامی و تحول در آموزش و پرورش بهره مند شویم.
انتهای پیام/
از شما صاحبنظر گرامی در حوزه تعلیم و تربیت هم دعوت می کنیم، از نویسندگان، ممیزان و اعضای هیئت تحریریه پنجره تربیت باشید. برای ارسال مطالب و عضویت در هیئت تحریریه، از طریق ایمیل [email protected] مکاتبه فرمائید.