روز عاشورای سال ۷۳ صدای مهیب انفجار همه را وحشت زده کرد و شدت حادثه به حدی بود که تکههای اعضای بدن، خون و دود بر در و دیوار حرم و ضریح مطهر امام رضا(ع) پراکنده شده بود و پیکرهای شهدا به سختی شناسایی میشد.
خبرگزاری فارس از تهران، عاشورای سال ۱۳۷۳ موجی از جمعیت زائران و عزاداران حسینی در صحنها، رواقها، اطراف حرم و ضریح مطهر امام رضا(ع) در حال زیارت، مناجات، عزاداری و نوحه خوانی بودند.
دهم محرم ۱۴۱۵ هجری قمری بود که صدای مهیب انفجار آمد و ساعت ۱۴:۲۶ دقیقه روز دوشنبه، روضه منوره را لرزاند و این فضای معنوی به دود و خون آغشته شد. بمبی در قسمت بالای سر مبارک حضرت منفجر شد و همه را وحشت زده کرد و بر اثر شدت انفجار ۳۰۰ نفر مجروح و ۲۷ نفر شهید شدند.
اعضای بدن و خونهای ریخته شده زائران در ظهر عاشورای حسینی در رواقهای دارالحفاظ، دارالسیاده، دارالسرور، دارالذکر، دارالسلام، دارالشرف، دارالسعاده و گنبد وردیخان، گنبد حاتمخانی، دیوارها، اطراف و حتی ضریح مطهر امام رضا(ع) پراکنده، چلچراغها خرد و قرآن و مفاتیح خون آلوده و قطعه قطعه شده بود.
در بین مجروحان و شهدا کودک، پیر، جوان، زن و مرد دیده میشد و مردم گریان از داغی که بر عزیزانشان وارد شده، پس از ساعاتی که حرم مطهر شستشو و به روی دلسوختگان بازگشایی شد، به پناهگاه خود بازگشتند و ضمن ارادت به ساحت مقدس علی بن موسی الرضا(ع)، خشم خود را نثار دشمنان، خفاشان خونخوار و مزدوران دین و انقلاب اسلامی کردند.
به همین مناسبت و به منظور پاسداشت خون شهدای عاشورای مشهدالرضا(ع)، به سراغ خانودههای معظم شهدای ساکن تهران که در آن حادثه عزیز خود را از دست داده اند رفتیم و گفتوگویی از آن لحظات غمناک داشتیم.
امام رضا(ع) او را طلبید
امام رضا(ع) او را طلبیدامام رضا(ع) او را طلبیدهمسر شهید رضا خباززاده از آن حادثه جانسوز در گفتوگو با خبرنگار فارس در تهران سخن خود را اینگونه آغاز کرد: از آن حادثه چه میخواهید بدانید که فقط خدا میداند.
همسر شهید ادامه داد: همسرم اول هر ماه به حرم جهت زیارت امام رضا(ع) مشرف می شد و بیشتر اوقات با هم بودیم اما آن سال دخترم ۴ ماهه بود و گرمای آخر خرداد بود و همسرم گفت شما نیایید که بچه گرمازده می شود و خودش به تنهایی رفت و این اتفاق افتاد و من با این بچه ۴ ماهه و کلی مصیبت تنها ماندیم.
همسر شهید با سوزی که در صحبتها داشت درباره آنچه بر آنها گذشته بود، گفت: برای بدرقه همسرم خواستیم که همراه شویم که به فرودگاه برود، از ما حلالیت طلبید گفتم در این چندسال زندگی جز خوبی کاری از شما ندیدیم و شما ما را حلال کنید.
همسرم نگران ما بود که اول ما به منزل مادرم برسیم و آنجا باشیم تا بعد از غسل زیارت خودش به فرودگاه برود و وقتی به قم منزل مادرم رسیدیم مادرم گفت همسرت چند بار تماس گرفته و نگران رسیدن شما بود و پس از اطمینان خاطر راهی سفر مشهد شد.
همسر شهید در ادامه به این موضوع که هرسال تاسوعا و عاشورا در قم بودیم و آن سال امام رضا(ع) طلبید که آقا رضا همراه تعدادی از دوستان بازاری به مشهد بروند، اشاره کرد.
همسر شهید خباززاده آهی از دل کشید و گفت: تنها خدا میداند که آن روز و این چندین سال چه اتفاقی افتاد و بر ماچه گذشت.
همسرم آرزوی شهادت داشت
همسرم آرزوی شهادت داشتهمسرم آرزوی شهادت داشتبا همسر شهید دیگری گفتوگو کردیم و از ما خواست که گمنام باشند و با حفظ امانتداری صحبتها را ادامه دادیم و از آنچه در آن حادثه بر آنها اتفاق افتاده بود، پرسیدیم.
همسر شهید در این خصوص اظهار کرد: در سال ۷۳ حدود ۱۵ نفر از خانواده و اقوام، ایام محرم را به حرم مطهر امام هشتم مشرف شدیم و شب تاسوعا همسرم تا صبح روز عاشورا در حرم ماندند و عزاداری کردند و من بخاطر فرزند کوچکم در منزل ماندم.
وی ادامه داد: همسرم ارادت خاصی به امام رضا(ع) داشت و آن زمان که جنگ سوریه نبود، همسرم همیشه در صحبتهایش میگفت: « من شهید می شوم» و ما هم لبخند میزدیم و می گفتیم وقتی جنگی نیست کجا میخواهی شهید شوی.
همسر شهید گفت: صبح عاشورا همسرم با عجله به منزل آمد و سریع غسل زیارت کرد و با هم رفتیم حرم که زیارت کنیم و عصر برگردیم به شهر خودمان، ولی من با بچه ۳ ماههای که داشتم در صحن انقلاب نشستم و همسرم با برادران و چند نفر از اطرافیان نزدیک ضریح رفتند و طبق صحبتهای برادرش فاصله نزدیکی با همدیگر داشتند و در حال قرآن خواندن بودند که بمب منفجر میشود و بر اثر اصابت شدید تکههای بمب بر بدنش، در جا شهید میشود به طوریکه بدنش قابل شناسایی نبود.
وی با اشاره به اینکه هیچ کدام از اطرافیان همسرم آسیب ندیده بودند و هنگام عصر عاشورا تنها کسی که برنگشت همسرم بود، افزود: شهادت او را همراهان دیده بودند و گفتند اولین شهیدی بود که به ایوان طلا منتقل شد.
همسر شهید از خواب پدر شهید تعریف کرد و گفت: در آن سفر پدر همسرم با ما نیامد و پس از حادثه بمبگذاری چندین بار با ما تماس میگرفت و حال همه را میپرسید و هربار که سراغ پسرش را میگرفت به او جواب میدادند که حرم رفته و وقتی شدت نگرانی او را دیدند و در نهایت که با خودم صحبت کرد از خوابش تعریف کرد و گفت:« خواب دیدم شما چادرتان را در حرم گم کردهاید» و این خواب باعث اضطراب بیش از حد او شده بود.
همسر شهید از اینکه این شهدا در مظلومیت هستند و کسی از آنها سراغی نمیگیرد و یادمانی برای آنها نیست، گلایه کرد و گفت: ما ارادت خاصی به امام رضا(ع) داریم و عنایت خاص ایشان را در زندگی دیدهایم.
آقا رضا انتخاب شده بود
آقا رضا انتخاب شده بودآقا رضا انتخاب شده بودهمسر شهید رضا آقاجانی در رابطه با اتفاقات آن سال به خبرنگار فارس گفت: روز عاشورای ۳۰ خرداد سال ۷۳ بود که خواستیم از منزل خارج شویم که همسرم گفت صبر کن تا غسل روز عاشورا را بکنم و بعد به منزل مادرم که در نزدیکی حرم بود، رفتیم و همسرم به زیارت رفت و قرار شد عصر برگردد که با پدرم به هیئت بروند.
وی گفت: حدود ساعت ۲:۲۷ دقیقه بعدازظهر بود که صدای مهیبی شنیدیم و تلویزیون را روشن کرده و متوجه شدیم که انفجاری در حرم اتفاق افتاده و پدرم وقتی به منزل آمد و سراغ همسرم را گرفت گفتیم برمی گردد و تا شب منتظر بودیم و وقتی خبری از او نشد تا نیمه شب در حال گشتن بودیم تا او را پیدا کنیم چون هیچ مدرکی همراه همسرم نبود.
همسر شهید آقاجانی افزود: حدود ساعت ۲ شب یک لحظه خوابم برد و همسرم را با لباسی تمیز و مرتب در خواب دیدم و گفتم:« رضا! تو کجا رفتی؟ فکر نمیکنی من نگران میشم؟ و او فقط میخندید»، تا اینکه صبح به بنیاد شهید رفتیم و گفتند تصاویر شهدا را آوردند که شناسایی کنید و پدرم برای شناسایی وارد شد.
وی ادامه داد: پدرم نتوانست پیکر او را شناسایی کند و با اصرار خودم وارد شدم و وقتی عکس او را دیدم از موهایی که در سفر حج کوتاه کرده بود و تازه داشت بلند میشد و لباسی که دانش آموزانش برای روز معلم برای او خریده بودند و به تن داشت، توانستم او را بشناسم و چشمش نیز پایین افتاده بود.
همسر شهید به خوش قولی، مذهبی و منظم بودن همسر معلمش اشاره کرد و ادامه داد: آقا رضا انتخاب شده بود و آن زمان تازه از سفر حج برگشته بودیم و زمانی که در مکه بودیم همسرم میگفت شما با دوستانتان باشید و من شاید دیگر قسمتم نشود که حج بیایم و میخواهم در حال خودم باشم و هم اتاقیهای همسرم تعریف می کردند که آقا رضا پشت قبرستان بقیع چقدر گریه میکرد و چه اشکهایی میریخت.
وی به پارچهای که در سفر حج تبرک کرده بود اشاره کرد و گفت: همسرم گاهی اوقات حرفهای عجیبی می زد مثلا میگفت: «اگر اتفاقی برایم افتاد آن پارچه را به بازویم ببند» یا بعضی وقتها میگفت: «اگر من نبودم این کارها را انجام بده»، تا اینکه یک روز پس از سفر حج خوابی را تعریف کرد و گفت: «خواب دیدم که دور خانه خدا در حال احرام و طواف هستم و سگهای وحشی به من حمله می کنند و نمی توانستم طواف را رها کرده و از خود دفاع کنم و خونین شده بودم».
همسر شهید آقاجانی از تنهایی و سختیهای زندگی طی این سالها تعریف کرد و ادامه داد: آن زمان پسرم ۴ ساله بود و دخترم که ۹ سال داشت در مراسمی که در حرم میگرفتند دکلمه و سخنرانیهای زیبایی میکرد.
وی به تشییع باشکوهی که برای ۲۷ شهید عاشورایی برگزار شد اشاره کرد و در پایان گفت: طی این سالها همسر شهیدم را کنارم حس میکنم و در زندگی کمک حال ما است.
آیین تکریم از خانوادههای شهدای عاشورای حرم امام رضا(ع) به مناسبت فرا رسیدن عاشورای حسینی توسط خادمیاران دبیرخانه کانونهای خدمت رضوی استان تهران و به نمایندگی از تولیت آستان قدس رضوی انجام شد.
انتهای پیام/ ۶۷۰۷۵
شناسه خبر: 550711