نیوز سیتی!
09 دی 1402 - 22:27

خداحافظ ای داغ بر دل نشسته

همای سعادت و شهادت این بار بر شانه‌های شهریار بابایی یکی از بهترین و نجیب ترین کارکنان پلیس مبارزه با مواد مخدر استان نشست تا هم مفتخر به کسب بالاترین درجات شده و هم با آسمانی شدنش غم و اندوهی جانکاه بر قلب خانواده و همکارانش بنشاند.

خبرگزاری فارس از کرمانشاه، مسعود اسماعیلی؛ ششمین روز دی‌ماه 1402 بود و کارکنان پلیس مبارزه با مواد مخدر استان مانند دیگر روزها در محل کار خود حاضر بودند و به انجام امورات پرداخته و گاهی هم در جمع دوستانه خود از خاطرات دوران خدمتشان می‌گفتند.

ساعت کاری روز چهارشنبه به نیمه‌های خود رسیده بود که تلفن اداره زنگ می خورد، پاسخ که می‌دهند مشخص می‌شود ماموریتی در پیش است و تیم هایی برای بررسی موضوع باید به حوالی پلیس‌راه - بیستون اعزام شوند.

آن‌گونه که از ظواهر امر پیدا بود، یک دستگاه خودرو پژو 206 با 2 سرنشین در حال حمل مواد مخدر بود، با اعلام این ماموریت چند نفری داوطلب شده و برای بررسی موضوع به محل اعزام می‌شوند.

در این میان شهریار بابایی و سیروس محمدی در یک خودرو به همراه تیم هایی دیگر از همکاران خود به محل اعزام می‌شوند تا خودرو مورد نظر را توقیف و اجازه ندهند سوداگران مرگ به مقاصد خود برسند.

تیم های عملیاتی پلیس مبارزه با مواد مخدر استان به سرعت در محل مورد نظر حضور پیدا می‌کنند و قاچاقچیان هم که متوجه حضور پلیس شده اند برای فرار و رهایی از دست قانون با سرعتی دیوانه وار اقدام به فرار می‌کنند اما تعهد و مسئولیت سبزپوشان انتظامی فراتر از چیزی بود که آن‌ها را بی خیال تعقیب خودرو متواری کند.

شهریار قصه ما شاید در آن لحظات حساس به این می اندیشید که نکند قاچاقچیان متواری شوند و با توزیع مواد بین مردم و جوانان باعث نابودی ده‌ها و حتی صدها نفر از شهروندان شوند، شاید شهریار پلیس کرمانشاه می‌توانست با توجه به حرکات خطرناک و سرعت بسیار زیاد خودرو 206، از تعقیب آن‌ها سر باز زند اما بی شک با خود اندیشیده که اگر این کار را انجام دهد به بیش از 20 سال سابقه درخشان خود در عرصه مبارزه با قاچاقچیان و سوداگران مرگ پشت پا زده است.

نه، شهریار قصه ما دلیرتر از آن بود که بخواهد در چنین موقعیتی پا پس بکشد، او در کوتاه ترین زمان ممکن بهترین و حساس ترین تصمیم عمرش را گرفت و به تعقیب خودرو حامل قاچاقچیان مواد مخدر پرداخت تا مبادا فردای قیامت شرمنده همکاران و همرزمان شهیدش شود.

تعقیب و گریز ادامه داشت و تقریبا به نزدیکی خود و متواری رسیده بودند که ناگهان 2 دستگاه خودرو پراید که از محل عبور می‌کردند به ناگاه مقابل خودرو پلیس قرار گرفتند و در نهایت آنچه که نباید، اتفاق افتاد.

خبر تصادف خودرو حامل سرهنگ بابایی و سرهنگ محمدی که به دیگر کارکنان پلیس مبارزه با مواد مخدر استان رسید، همه نگران و مضطرب دست به دعا برداشتند و سراسیمه خود را به بیمارستان محل بستری شدن همکاران مصدوم خود رساندند.

حال سرهنگ محمدی قدری بهتر بود و خوشبختانه آسیب کمتری دیده بود اما سرهنگ بابایی همانی که تبدیل به کابوسی برای قاچاقچیان و توزیع‌کنندگان مواد مخدر شده بود جراحت‌های بیشتری دیده و در آی‌. سی‌. یو از وی مراقبت می‌شد.

حوالی ظهر پنجشنبه 7 دی از راه رسید، زمان و ساعت کندتر از همیشه برای خانواده سرهنگ بابایی و همکارانش می‌گذشت، همه امیدوار دست به دعا برداشته بودند و شفای وی را از خداوند آرزو می‌کردند اما گویی قسمت و تقدیر به گونه ای دیگر نوشته‌شده بود.

روح بلند و آزاد شهریار قصه ما دیگر توان ایستادن در کالبد زمینی و خاکی‌اش را نداشت، او باید می‌رفت و به آرزوی دیرین خود شهادت دست پیدا می‌کرد تا ثابت شود خداوند هوای انسان‌های مخلص و پاک را دارد و به لایق ترین بندگانش لباس زیبای شهادت می‌پوشاند.

خبر شهادت سرهنگ بابایی که اعلام شد زانوها سست و پاهای خانواده و همکارانش دیگر توان ایستادن نداشت، گویی زمان متوقف و به آخر رسیده بود، غمی بی‌پایان جان‌های خسته را فراگرفت و تنها صدای شیون و فغان بود که به گوش می‌رسید.

*لحظه وداع با شهریار نیروی انتظامی 

همکاران بی‌تاب برای دیدار و وداع با همراه و همرزم چندین ساله خود و دخترک 14-15 ساله شهریار انتظامی استان هم بی‌تاب‌تر برای به آغوش کشیدن جسم بی‌جان پدر.

با اعلام رسمی خبر شهادت سرهنگ شهریار بابایی موجی از غم و اندوه مجموعه انتظامی استان را فراگرفت، در این میان از فرمانده به عنوان بزرگ این مجموعه گرفته تا دیگر مدیران و کارکنان خود را به درب منزل همکار شهیدشان رساند تا بلکه مرحمی باشند بر زخم دل آن‌ها و اعلام کنند اگر شهریارشان رفته، آن‌ها هر کدام برای خانواده‌اش شهریاری هستند و راه پرافتخارش را ادامه می‌دهند.

حالا حسینیه محمد رسول الله (ص) ستاد انتظامی استان، همان‌جایی که شهریار قصه ما نماز ظهر و عصرش را همیشه آنجا می‌خواند میزبان پیکر مطهرش شده بود و همکارانی که گرد هم جمع شدند تا مراسم وداع را در محفلی خصوصی‌تر با دوست و یار دیرین خود برگزار کنند.

تابوت شهید که وارد حسینیه شد صدای حاضران به گریه بلند و مویه‌های غریبانه مادر که فرزند قهرمانش را صدا می‌کرد طنین‌انداز شد، جمعیت خود را به تابوت شهید رسانده و هر کدام زیر لب با همکار و دوست چندساله خود صحبت می‌کردند، گویی همه خاطران شیرین این سال ها جلوی چشمانشان رژه می‌رفت و برایشان پذیرفتنی نبود که آن شیر بیشه و سرو تناور این‌گونه آرام به خواب ابدی فرورفته باشد.

مویه‌های مادر اما در مراسم وداع دل هر انسانی را به درد می آورد، مادری که شهریارش را صدا می‌زد و می‌گفت بلند شو و ببین که همکارانت آمده اند به تو سر بزنند، بلند شو و ببین که چگونه دلتنگت شده اند و صدایت می‌کنند.

اما این تمام دلتنگی‌های مراسم وداع نبود، دخترکی نوجوان تلو تلو خوران خود را به تابوت می‌رساند، دست و صورت به تابوت می‌کشد و پیکر بی‌جان پدر را می‌بوید و دست های نوازشگرش را جستجو می‌کند.

دخترک پدر را صدا می‌کند و از او می‌خواهد مثل همیشه جوابش را با مهربانی بدهد، بابا بابا می‌کند اما صدایش را نمی‌شنود. می‌پرسد بابا هروقت تورا صدا زدم هزار بار قربان صدقه‌ام می‌رفتی الان چرا جوابم را نمی‌دهی، بابا، بابا، بابای خوبم.

روز نهم دی همه در مقابل مسجد جامع برای آخرین وداع با شهریار قصه ما آمده بودند، ساعت آغاز مراسم 9:30 دقیقه اعلام‌شده بود اما از ساعت حدود 8 صبح جمعیت زیادی مقابل مسجد جامع به چشم می‌خوردند، مردمی که آمده بودند تا قهرمان شهر خود را تا منزلگاه ابدی‌اش بدرقه و اعلام کنند قدردان جان‌فشانی و ایثارگری‌اش هستند.

هر زمان می‌گذشت بر جمعیت حاضر در مراسم تشییع پیکر شهید بابایی افزوده می‌شود، نمازش را که خواندند مردم زیر تابوت شهید مدافع امنیتشان را گرفتند و با هزاران افسوس و دلی مالامال از رنج و اندوه وی را تا منزلگاه ابدی بدرقه کردند.

شهید بابایی به دیگر همرزمان شهیدش «مهدی دامن باغ، پوریا نظری، پویا علی‌محمدی، حسن ملکی، ایوب اسلامی نیا، ایرج جواهری و ...» پیوست تا همچنان پرچم سرخ شهادت در انتظامی استان کرمانشاه برافراشته بماند.

پایان پیام/ و

منبع: فارس
شناسه خبر: 1621246

مهمترین اخبار ایران و جهان: