نیوز سیتی!
08 اردیبهشت 1401 - 11:36

داستانهای جمالزاده و شخصیت های ظاهرا مذهبی با کنش‌های غیرمذهبی

یک منتقد ادبی در جلسه بررسی آثار جمالزاده گفت:در برخی از داستان‌های جمالزاده، شخصیت‌ها ظاهر مذهبی دارند اما کنشی غیر مذهبی انجام می‌دهند، مثل شخصیت‌هایی در داستان "درد و دل‌های ملاقربانعلی". خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ رضا شعبانی: اولین جلسه سه‌شنبه‌های خواندنی کانون بانوی فرهنگ در سال جاری، عصر دیروز چهارشنبه هفتم اردیبهشت ماه با حضور محمدجواد جزینی و بررسی آثار محمدعلی جمالزاده برگزار شد. خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ رضا شعبانی:خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ رضا شعبانی:خبرگزاری مهرجزینی مدرس داستان نویسی در ابتدای جلسه گفت: بعضی از کتاب‌های درسی به این نکته اشاره کرده‌اند که پدر داستان نویسی ایران، جمالزاده است یا او را بنیانگذار داستان کوتاه معرفی کرده‌اند. اما حقیقت قضیه این است که این مطلب درست نیست. سال ۱۳۰۰ را سال تولد داستان کوتاه می‌دانیم اما قبل از این دوره، ما تجربه روایت‌های داستان‌گونه را داشتیم. در تاریخ قطور ادبیات، بارها و بارها متون داستانی و قصه خواندیم و آشنایی با آنچه که ما درباره داستان کوتاه می‌گوئیم، با آن روایت‌های داستانی که در شعر ما و در متون نثر ما هست، به دلیل خیلی روشن و واضحی متفاوت هستند. وی ادامه داد: ما پدیده‌ای به نام داستان کوتاه داریم که نشانه‌ها حاکی از آن است که از غرب آمده است. غرب هم برای پیدایش آن دلایلی را بیان می‌کند. سرآغاز این دوره یعنی سال ۱۳۰۰ برای تاریخ فرهنگ ایران سال عجیب و غریبی است؛ یعنی در این دوره اتفاقات بسیار مهمی رخ می‌دهد. ما با پدیده‌های جدیدی در حوزه ادبیات آشنا می‌شویم که قبلاً وجود نداشته‌اند. یکی از آنها مسئله نقد است که قبل از آن دوره، فرآورده‌ای به‌نام نقد نداشتیم. جزینی افزود: نکته بعدی که قبل از سال ۱۳۰۰ وجود نداشت و اولین تجربه ایرانی‌ها در همین دوره زاده شد، نمایشنامه بود. در مورد "شعر نو" هم همین‌طور. پدید آمدن این چهار جریان که به‌نوعی به‌هم وابسته هستند، اتفاقی نیست، یعنی بستر آن قبل از انقلاب مشروطه آماده شده بود. این مدرس داستان نویسی گفت: خشت اول نقد را فتحعلی آخوندزاده _اگر چه غلط_ می‌گذارد. او معتقد بود که بگونه‌ای باید نویسنده را نقد کرد که دیگر جرأت نکند کاری ضعیف ارائه دهد. جزینی افزود: در آن زمان برای نامیدن قالب داستان کوتاه، عبارتی پیدا نشده بود. قبل از این، علی دشتی و علامه دهخدا تجربه روایی داشتند، ولی آنها عنوانش را گذاشتند "حکایت". البته ما حکایت‌ها را قبل از این دوران یک موضوع روایتی می‌دانستیم. این را هم باید بدانیم که رمان نویسی، قبل از مشروطه وارد ایران شده بود. اولین نشانه برای نام گذاری داستان کوتاه را در آثار دشتی می‌بینیم که معتقد بود عنوانش را "حکایت" بگذاریم و سعید نفیسی هم معتقد بود که آن را "افسانه" بنامیم. وی افزود: در بعضی از کتاب‌ها علی‌الظاهر به غلط یا غلط عمدی، طوری وانمود کردند که اولین داستان کوتاه را جمالزاده نوشته است. در واقع از یک شرق‌شناس روسی این عبارت را گرفتند که پدر داستان نویسی ایران جمالزاده است و بعدها ایرانی‌ها تکرارش کردند. اما اگر کسی به آثار ادبی روزگار جمالزاده و پیش از جمالزاده مشرف باشد، می‌بیند که این حرف درست نیست؛ یعنی قبل از جمالزاده هم افرادی بودند که داستان‌های کوتاهی می‌نوشتند. با اینکه شکل و شمایل داستان کوتاه را داشت اما اسمش داستان کوتاه نبود. خود دشتی یکی از این‌هاست، دهخدا هم همین‌طور. این منتقد ادبی ادامه داد: دهخدا دو دهه قبل از اولین داستان جمالزاده، در روزنامه صور اسرافیل ستونی داشت به نام چرند و پرند که بعدها تبدیل به کتاب شد. تعدادی از آنها کاملاً داستان کوتاه بودند. یعنی دقیقاً یک قصه بودند، از یک جایی شروع و به یک جایی ختم می‌شدند و کاملاً به یک داستان شبیه بودند. با این‌که کتاب چرند و پرند دهخدا بافت مقاله‌ای و انتقاد سیاسی دارد، بعضی از نوشته‌های موجود در آن کاملاً ساختمان داستانی دارند؛ یعنی همه آن نشانه‌هایی که در آثار جمالزاده به عنوان خلاقیت‌های جمالزاده برمی شماریم، در کار دهخدا هم هست. بنابراین نمونه‌هایی از داستان کوتاه وجود داشتند ولی به دلایلی جمالزاده معروف شد. نویسنده کتاب «کسی به‌خاطر قاطر مرده گریه نمی‌کند» افزود: جمالزاده وارد جریان عجیب و غریبی می‌شود که در کارنامه داستان‌نویسان ما کمتر دیده می‌شود. آن هسته‌ای که داستان کوتاه از داخل آن بیرون آمده، ربطی به ادبیات نداشت. آن‌ها یک تشکیلات کاملاً سیاسی بودند که روشنفکران را جمع و از ارتباط آنها استفاده می‌کردند. در هسته برلین مجله‌ای به نام کاوه و با تیراژ خیلی کم منتشر کردند. در این موقعیت جمالزاده هنوز به ۲۰ سالگی هم نرسیده بود. او در خاطراتش می‌گوید: "همه می‌آمدند چیزی می‌خواندند، اما من چیزی برای قرائت نداشتم. فقط گاهی ترجمه یک اثر را در آن جمع می‌خواندم. یک‌بار "چیزی" نوشتم و آن چیز را با خجالت خواندم. خیلی می‌ترسیدم که کم‌ارزش باشد و در آن جلسه که بزرگترها و مسن‌ترها حضور دارند، مایه خجالت من شود. وی ادامه داد: علامه قزوینی و تقی زاده او را مورد ستایش قرار می‌دهند و تعمداً می‌گویند که این داستان _درست یا غلط_ نطفه داستان کوتاه در ایران است. این "چیزی" که جمالزاده می‌گوید، همان داستان "فارسی شکر است" بود. تقی‌زاده و قزوینی تعمداً جمالزاده را بزرگ کردند تا بیش از آن‌که یک چهره امنیتی سیاسی باشد، یک چهره ادبی باشد. با همه این‌ها، ناسپاسی است که اگر جمالزاده را به‌عنوان یک چهره ادبی نشناسیم. جزینی گفت: نکته‌ای که خیلی مهم است و باید آن را بگویم این است که واعظ اصفهانی _پدر جمالزاده_ با دستور ظل‌السلطان، به شکل فجیعی کشته می‌شود و جمالزاده می‌شود فرزند شهید اصلاحات. جمالزاده قبل از این‌که به عنوان داستان‌نویس مطرح شود، به‌عنوان نخستین فرزند شهید اصلاحات مطرح می‌گردد. شاید یکی از دلایل معروف‌شدن او، فرزند واعظ اصفهانی بودن است. اصلاً یکی از دلایلی که قزوینی و تقی‌زاده، جمالزاده را به برلین دعوت می‌کنند این است که بگویند فرزند شهید اصلاحات پیش ماست. در واقع از عنوان جمالزاده استفاده کردند؛ یعنی آن‌ها جمالزاده را بزرگ کردند تا از برند واعظ اصفهانی استفاده کنند. وی افزود: جمالزاده یک کارنامه چند وجهی دارد؛ یک وجه آن سیاست است و بخش دیگر آن ادبی است. او هم داستان می‌نویسد، هم رمان می‌نویسد، فعالیت سیاسی می‌کند و کار ترجمه و پژوهش نیز انجام می‌دهد. بنابراین هم می‌توانیم در مورد نوشته‌های سیاسی او صحبت کنیم و هم سفرنامه‌هایش. ولی ما چسبیدیم به جمالزاده داستان‌نویس؛ چون فعالیت‌های این بخش از زندگی‌اش را برجسته می‌کنیم‌. نویسنده کتاب "آب، باد، آتش" ادامه داد: داستان جمالزاده با داستان "یکی بود یکی نبود" شروع می‌شود. پژوهشگران می‌گویند جمالزاده چند چیز را به ما یاد داد: اول قالبی که اسمش را می‌گذاریم داستان کوتاه. (سرگذشت یک آدم با یک پایان شیرین و ضربه پایان داستان). دوم این‌که زبان ساده را وارد نوشتار ایرانیان کرد. جزینی با اشاره به این نکته که قبل از جمالزاده هم افرادی بودند که داستان کوتاه نوشتند گفت: جلیل محمد قلی‌زاده از روشنفکران تبریزی است و فعالیت نوشتاری همچون رمان داشته است. در مجله ملانصرالدین که بعدها توقیف می‌شود داستان‌های کوتاهی نوشته است. کتابی از او در ایران با عنوان "تسبیح خان" چاپ می‌شود. او هم قبل از جمالزاده نوشتن داستان کوتاه را شروع می‌کند، اما چون فرد مشهوری نبوده افراد زیادی او را نمی‌شناسند. وی افزود: احمدعلی خدادگر تیموری هم داستانی دارد به نام "عمو علی" که قبل از جمالزاده نوشته شده است. در همین زمان نیما یوشیج هم قصه می‌نویسد. او هم جزو نویسندگانی است که قبل از این که کارش را شروع کند، کار داستان را انجام داده است و کتابی می‌نویسد به نام "افسانه". فرد دیگری داریم به نام حسن مقدم که اولین بار با اسم مستعار "علی‌نوروز" در مجله خیرالکلام رشت می‌نویسد. او قصه‌ای به نام "هندوانه" دارد که در سال ۱۲۹۵ آن را نوشته و چاپ شده است. در واقع پنج سال قبل از این‌که "یکی بود یکی نبود" در برلین چاپ شود. در همین روزگار نویسنده دیگری داریم با نام رضا کمال ملقب به شهرزاد که بعدها خودکشی می‌کند. او هم قبل از جمالزاده نوشتن داستان کوتاه را شروع کرده است. این منتقد ادبی در پاسخ به این سوال که چرا نویسندگان داستان کوتاه قبل از جمالزاده ناشناس مانده‌اند گفت: می‌توان چند دلیل را دراین‌باره بیان کرد. یکی از دلایل، سیاسی است؛ یعنی سیاستمداران، جمالزاده‌ی فرزند شهید اصلاحات را عمداً بزرگ کردند تا اپوزیسیون‌شان نام و شهرت بیشتری بگیرد. نکته دوم این‌که هیچ‌کدام از آن نویسندگان، در کارشان استمرار نداشتند. حسن مقدم وارد وادی نمایشنامه‌نویسی می‌شود. شهرزاد خودکشی می‌کند و جلیل محمد قلی زاده هم از ایران می‌رود و دیگر نمی‌نویسد. جزینی در پاسخ به سوال یکی از اعضا که چرا با آنکه جمالزاده آخوندزاده و فرزند شهید است، اما در نوشته‌هایش اغلب علیه دین قلم می‌زند گفت: جمالزاده جزو نویسندگانی است که تا آخر عمر ادعا می‌کرد من مسلمان‌زاده و شیعه هستم؛ اما برخی از نویسندگان بعد از جمالزاده، به صورت آشکار اعلام کردند که ما مسلمان نیستیم. واقعاً جای تعجب دارد که نویسنده‌ای چون جمالزاده با آن خاستگاه فرهنگی و مذهبی چرا چنین کاری می‌کند. اما او برای کار خودش دلیل‌هایی را ذکر می‌کند: یکی از دلیل‌های او این است که مذهبی‌ها پدر او را به شکل فجیعی کشتند، طبیعتاً کینه‌ای نسبت به برخی جریان‌های مذهبی پیدا می‌کند. با این اوصاف جمالزاده هرگز وارد جریان‌های سیاسی غیرمذهبی نمی‌شود. او دلیل دیگری را هم بیان می‌کند و می‌گوید: "من هم مثل پدرم کار اصلاح را انجام می‌دهم. اگر نیشی به یک شخصیت مذهبی می‌زنم، با مذهب کاری ندارم، با این آدم ریاکار که اسم مذهبی دارد و آن کار دیگر می‌کند کار دارم." مدیر نخستین هنرستان داستان‌نویسی در ایران ادامه داد: در برخی از داستان‌های جمالزاده، شخصیت‌ها ظاهر مذهبی دارند اما کنشی غیر مذهبی انجام می‌دهند. مثل شخصیت‌هایی در داستان "درد و دل‌های ملاقربانعلی". در مقابل، او نمونه‌هایی دارد که ایجاد مسئله می‌کند؛ مثل داستان "صحرای محشر". صحرای یک داستان فانتزی آینده‌نگر است. این داستان جزو اولین داستان‌های فانتزی ادبیات داستانی ماست. شوخی جمالزاده با مسئله "معاد" در داستان صحرای محشر را مذهبی‌های جامعه برنتافتند. بعد از این واقعه او در ایران تکفیر و تا مدت‌ها چاپ آثار او ممنوع می‌شود. جزینی گفت: یکی از ویژگی‌های داستان‌نویسی جمالزاده، گرته‌برداری از آثار دیگران بود. داستان "کباب غاز" را از بهترین و خلاقانه ترین داستان‌های جمالزاده می‌دانستند؛ اما امروزه هیچ‌کس این حرف را نمی‌زند، چون این داستان یک کپی خیلی خیلی دقیق از داستان "میخ" آنتوان چخوف است. جمالزاده یک داستان دیگر دارد به نام "ثواب یا گناه". پیرنگ این داستان هم کاملاً برگرفته از رمان "جنایات و مکافات" داستایوفسکی است. اگر از این کپی‌برداری‌های داستان‌های جمالزاده دور شویم به نکته دیگری می‌رسیم و آن صریح بودن اکثر داستان‌های اوست؛ یعنی حرف‌هایش را به صورت آشکار می‌زند. در یکی از داستان‌ها با نام "سرّ حکمت" تلاش می‌کند کمی پنهانی حرف بزند که امروزه نیز چندان پنهان به حساب نمی‌آید. وی افزود: در کنار همه این موارد، کارهای او حسن‌هایی هم دارد و در روزگار خودش اثرگذار بود. "فارسی شکر است" یک نمونه از آن آثارهاست. این قصه با این‌که بسیار ساده و پیام و درونمایه آن رو است، اما برای اولین بار جمالزاده از گونه زبانی استفاده می‌کند. او داستان دیگری دارد با عنوان "درد و دل‌های ملاقربانعلی" که فرم روایتی عجیب دارد. تمام آثار جمالزاده به صورت خطی روایت می‌شوند، اما در این داستان، یک کار شگفت‌انگیز انجام دهد و آن روایت غیر خطی است که هنوز هم از این تکنیک استفاده می‌شود. جمالزاده طنز را هم وارد داستان می‌کند. با این‌که اغلب داستان‌های او که نگاه‌های تند، نقادانه و تلخی با خود دارند، یک طنز هم اگرچه عمیق نیست با خود به‌همراه دارند؛ به‌همین‌خاطر مردم تا چند سال بعد داستان‌های او را با اشتیاق می‌خواندند. این منتقد ادبی در پایان گفت: کتاب "یکی بود یکی نبود" مقدمه‌ای دارد که برخی از منتقدان آن را مانیفست داستان کوتاه می‌نامند، چون چیزهایی را بیان کرده که ممکن است هنوز هم برای ما دارای اهمیت باشد. «کانون بانوی فرهنگ» با هدف هم‌افزایی و هم‌اندیشی در حوزه ادبیات داستانی در سال ۹۵ تأسیس شد و اولین سه‌شنبه هر ماه را به نقد و بررسی یک اثر داستانی یا آثار یک نویسنده اختصاص می‌دهد.
منبع: مهر
شناسه خبر: 284583

مهمترین اخبار ایران و جهان: