نیوز سیتی!
12 شهریور 1402 - 07:12

راز حاج‌حسین در منظومه اربعین‌ها

حاج‌حسین همدانی با سیمای نورانی و محاسن و موی سفید و ابروان یکی در میان سفید؛ خط و خطوط عمیق رازگونه، چشمانی با هاله‌ای از اشک و قامتی با معنای ایستادگی آمده بود، او دل آورده بود و میان سیل زائران که چون چشمه از هر گوشه‌ای می‌جوشید عمود به عمود نذر برات کرده بود.

خبرگزاری فارس-همدان: محاسن و موی سفید و ابروان یکی در میان سفید؛ خط و خطوط عمیق رازگونه، چشمانی با هاله‌ای از اشک و قامتی با معنای ایستادگی.

رختِ مشکی و کوله‌ای به دوش و ره هموار و بادیه‌ دراز؛ قدم به قدم بیابان و سینهِ خاک، لحظه به لحظه زمزمه بی‌قراری خواهرانه و گلایه‌های دخترانه.

این تمام او بود در راه بهشت؛ تصویری که دوباره و دوباره زیر آبی یکدست آسمان و روی سینهِ خاک منعکس می‌شد. تمام او بده و بستان عاشقانه بود، داد و ستدی که از شام تا کوفه به درازا کشیده و عاشورا از پس عاشورا و اربعین از پس اربعین به او رسیده بود.

تمام او، اشکی بود که یقه دلش را گرفته و بی‌قراری‌هایی که به دلش سنجاق شده بود؛ تمام او در هوایی که بوی کربلا می‌داد پر بود از زینب(س)، رازی بود با زینب در منظومه اربعین‌ها.

تمنای شهادت در سرزمین طف

فرمانده را می‌گویم، فرمانده‌ای که چراغ خاموش بادیه به بادیه طی طریق می‌کرد تا به دیدار فرمانده برسد و سفره دل باز کند و شرح ماوقع بدهد از دفاع حرم، از غوغای عملیات‌های کربلای ۴ و ۵ و از تب و تاب شیربچه‌های همدانی در عملیات مرصاد.

فرمانده طی طریق می‌کرد تا شرح دهد تک به تک رشادت‌های جوانان ایرانی را، رزم به رزم، عملیات به عملیات و خاکریز به خاکریز؛ فرمانده مرزهای کربلایی و اسم رمزهای عاشورایی حالا پس از عمری رشادت جاده به بغل دوش به دوش کاروان اهل بیت حسین راهی در و دشت شده بود تا حرف دلش را بگوید.

فرمانده، حرف‌ها داشت با فرمانده، از دفاع حریم حرم زینب(س) بگیر تا دلتنگی جا ماندن، گویی فرمانده پیغام آورده بود از کوی زینب(س) و قدم جای قدم‌های کاورانش می‌گذاشت و لحظات را فرامی‌خواند به سوی حسین(ع)، اما در تمام راه تمنایی گرداگرد قدم‌ها و توسل‌ها و ذکرهایش می‌پیچید.

فرمانده پی تجویز آمده بود و از فرماندهِ فرماندهان برات می‌خواست؛ درست در مسیر پرواز و تجربه معراج روی زمین، پیوستن به فرمانده را آرزو می‌کرد و این همان رازآلودترین حرف مگوی فرمانده بود؛ آری حاج حسین همدانی؛ فرمانده روزهای سخت ایران، فرمانده تیپ و لشکر و مدافع حرم پی برات آمده بود.

حاج حسین با سیمای نورانی و محاسن و موی سفید و ابروان یکی در میان سفید؛ خط و خطوط عمیق رازگونه، چشمانی با هاله‌ای از اشک و قامتی با معنای ایستادگی آمده بود، او دل، آورده بود و میان سیل زائران که چون چشمه از هر گوشه‌ای می‌جوشید عمود به عمود نذر برات کرده بود.

شهید حریم صاحب اربعین

حاج حسین در مسیر کعبه عشق، بی‌مروه اما با صفا مناجات‌کنان ره می‌پیمود، او راز هفت شهر عشق را دریافته بود و می‌رفت که با شمع یکی شود و خوب می‌دانست که حریم حسین(ع)، زینب(س) است و شفاعت زینب برای حسین حجت.

حاج حسین اربعین سال ۹۳، در راهپیمایی میلیونی زوار حسین، شفاعت آورده بود بعد از چهل سال جهاد، درد دل‌هایش با عمه سادات را آورده بود؛ حالا با کدام زبان گفته بود و چه خواسته بود الله اعلم اما حاج حسین همدانی از بی‌بی زینب معرفی‌نامه‌ داشت و با معرفی‌نامه به سوی حسین(ع) می‌رفت و مگر حسین می‌تواند قدرشناس نوکرانش نباشد!

او پاسخ قطره اشک را هم می‌دهد، چه برسد به مجاهدت سرباز مدافع حریم خواهر، راستش معلوم بود که حاج حسین دست خالی از پیش ارباب بازنمی‌گردد و این ما بودیم که نفهمیدیم فرمانده برای چه پای پیاده عمود به عمود نزد فرمانده رفته بود.

به گمانم فرمانده راز اربعین درونش برملا شد و دست آخر بر تربت حریم صاحب اربعین شهید و چهلمش با اربعین سیدالشهدا هم‌داستان شد گویی بالاخره وعده ارباب صادق و توسل عمود به عمودش حاجت‌روایی بود.

راز چهل

راز چهل اما انگار هنوز هم برای ما ناشناخته است اما فرمانده دانست و رفت تا مصداق همان باشد که عطار فرمود «آنک شد هم بی‌خبر هم بی‌اثر، از میان جمله او دارد خبر».

حاج حسین رسالت حسینی داشت توامان با رسالت زینبی؛ او همواره خود را جامانده قافله شهدا و رفقایش می‌دانست؛ جاماندنی که حکایتش مأموریت دفاع از حریم زینب بر دوشش بود و با انجام این مأموریت دلی برات شهادت صادر شد.

حاج حسین سال‌ها آه کشید و خجلت‌زده از رفقا بود؛ اما امروز سربلندِ سربلند است که بیش از همه مجاهدت کرد، امتحان‌ها پشت سر گذاشت و بالاخره ۱۶ مهر سال ۹۴ به آرزویش رسید و جام شهادت را سَر کشید.

اما به راستی عاشورا برای فرمانده چه معنی داشت که خداوند چنین مأموریت سنگینی بر دوشش نهاد، حاج حسین همدانی، یار غار حاج محمود شهبازی، مرشد و مراد بچه‌های جنگ از حسین(ع) چه فهمیده بود که پاداشی چنین بزرگ برایش مقرر کردند.

جماعت با عشق می‌روند سمت قبله‌گاه

به سراغ کلماتش می‌رویم، در همان لحظه‌ای که با ارباب خلوت کرده و سینه خاک را می‌ساید، همان لحظه‌ای که برات شهادت امضا شده، حاج حسین در آستانه ورود به محضر ارباب دیوار به دیوار عمودها می‌گوید: «عاشورا یکی از حوادث بزرگ تاریخ بشریت است، حسین‌ابن‌علی(ع) در سال ۶۱ هجری، اسلام ناب را برای ما به ارث گذاشت.

عصر عاشورا که تمام شد اولین مرحله عملیات عاشورا به پایان رسید؛ برخی بصیرت نداشتند و فکر می‌کردند کار حسین(ع) و اهل بیت حسین تمام شده و پایان خط مبارزه است اما عده قلیلی هم عصر عاشورا به سرپرستی زینب کبری را حرکت دوم و نتیجه‌گیری نهضت حسینی دانستند و دنبال کردند.

بی‌بی‌زینب(س) با خطبه‌هایی که با تن صدای علی قرائت کرد از کوفه تا دمشق کاروان یزیدیان را ویران کرد و هیمنه دشمن را در هم شکست و مرحله دوم عملیات با مسؤولیت زینب کبری نتیجه داد.

امروز محبین اهل بیت و آنهایی که بصیرت دارند و دشمن را می‌شناسند از نجف تا کربلا می‌آیند با همان نیت و قصد، برای اربعین و چهلم، برای روزی که زینب(س) با کاروان وارد کربلا می‌شود؛ می‌آید تا به فرمانده‌اش به امام حسین گزارش دهد.

زینب(س) به حسین(ع) می‌گوید: حسین جان راضی شدی؟ گزارش را یکایک با ذکر تمام حوادث برشماری می‌کند. ما هم به پیروی از خانم زینب(س) از دمشق تا کوفه آمدیم و بخشی از راه را از نجف تا کربلا پیاده طی طریق کردیم تا همراه با کاروان زینبی و حسینی باشیم.

این شور و شعف و این شعور نشان کاروانی است که از ۶ ماهه دارد تا پیرمرد، از جانباز دارد تا مجروح، امروز کاروان حسینی همان ترکیب کاروانی است که از ۶ ماهه شهید داشت تا پیرزن شهید؛ پس این مسیر کاروانی حسین است.

این جماعت با عشق می‌روند به سمت قبله‌گاه و مرکز ثقل دنیا.»

 

پایان پیام/89033/

منبع: فارس
شناسه خبر: 1482367

مهمترین اخبار ایران و جهان: