نیوز سیتی!
18 خرداد 1401 - 13:49

انقلاب اسلامی ایران و نظم جدید جهانی

طی سال¬های اخیر با روی دادن حوادث و اتفاقاتی همچون پاندمی کرونا و حمله روسیه به اوکراین، شاهد شتاب افول آمریکا از جایگاه امپراطوری و به تبع آن آماده شدن فضای نظام جهانی برای شکل¬گیری نظم جدید «دو- چندقطبی» هستیم. خبرگزاری فارس؛ یادداشت- علیرضا اسماعیلی: رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر با دانشجویان، به مساله مهم «نظم جدید جهان» اشاره فرمودند که با توجه به آرمان-ها و شاخصه¬های اثرگذاری جهانی و بین¬المللی انقلاب اسلامی، می بایست از جمله دغدغه¬های اصلی دانشگاه و دانشگاهیان انقلابی باشد. ایشان جهان امروز را در آستانه¬ی یک نظم بین¬المللی جدید تصویر نمودند که پس از نظم دوقطبی دوران جنگ سرد و نظم تک قطبی مورد ادعای آمریکا، درحال شکل¬گیری است. از نظر رهبری، جنگ اوکراین و منازعات اخیر اروپا در این چارچوب قابل بررسی و ارزیابی می¬باشد. ایشان با پیش بینی شکل گیری نظم جدید جهانی، بر حضور قدرتمند نرم افزاری و سخت افزاری ایرانِ اسلامی در نظام بین الملل آینده تاکید فرمودند. در این ارتباط، نگارنده چند سال قبل طی مقاله¬ای الگوی «دو-چندقطبی » را به عنوان الگوی مطلوب جمهوری اسلامی ایران در نظام بین¬الملل آینده معرفی نموده است  که به بهانه¬ی رهنموهای ارزنده و راهبردی مقام معظم رهبری در موضوع حاضر، کلیات الگوی اشاره شده مورد بررسی و معرفی قرار می¬گیرد. آینده‌ی نظام بین¬الملل و چگونگی نظم حاکم بر آن پس از فروپاشی شوروی و سقوط نظام دوقطبی، یکی از مهم-ترین دغدغه ها و از مسائل مورد توجه اندیشمندان حوزه‌ی روابط بین الملل در دوران اخیر بوده است. افراد تاثیرگذار و صاحب نظری چون فوکویاما، والتز، گیلپین، نای، رابرتسون، کاپلان، هانتینگتون، کسینجر و دیگران، در این خصوص نظریه هایی را ارائه نموده و سناریوهایی را برای آینده‌ی نظام بین الملل ترسیم کرده اند. اظهار نظر و پیش بینی‌هایی نیز از سوی برخی از متفکران ایرانی ارائه شده است که غالباً در قالب سناریوهای مطرح شده توسط اندیشمندان فوق الذکر قابل بررسی و طبقه بندی بوده و نمی توان برای آنها هویت نظری متفاوت و مستقلی را در نظر گرفت. قدرت¬های بزرگ در دوران گذار فعلی تلاش می¬کنند با حفظ جایگاه هژمونیک خود و همچنین با تصویرسازی های بزرگ نمایی شده از قدرت خویش، جایگاه بالاتری را نسبت به رقبایشان در نظم جدید جهانی ترسیم نمایند. سناریوهای ارائه شده در مورد آینده¬ی نظام بین¬الملل از سوی نظریه پردازان برجسته¬ای که به اسم برخی از آنها اشاره گردید، مجموعه اقدامات تئوریکی است که می کوشند راهبرد سیاست خارجی قدرت های بزرگ را ترسیم نموده و الزامات حرکت در چارچوب آن راهبرد را ارائه نمایند. علیرغم ظرفیت جهانشمول انقلاب اسلامی و باوجود تصریح اسناد بالادستی کشور برای حرکت به سمت جایگاه مطلوب در نظامات منطقه ای و جهانی، آنگونه که باید زیرساخت¬های نظری جهت حرکت در افق مطلوب مهیا و تدارک نشده است. مغفول ماندن توجه به موضوع مهم جایگاه مطلوب ایران در نظام بین الملل آینده درحالی است که هرگونه کم توجهی در زمان حاضر و در دوران گذار که ساختار نظام بین الملل هنوز شکل نگرفته و ماهیتی منعطف دارد، موجب خواهد شد تا در نظم شکل¬گرفته و متصلب آینده، ج.ا. ایران در جایگاه شایسته و درخور خویش قرار نگیرد، نگرانی بسیار مهمی که رهبر انقلاب در بیانات اخیر بر آن اشاره فرمودند. از مقدمات لازم برای ارائه¬ی الگوی مطلوب ایران اسلامی در نظم جدید جهانی، تبیین واقعی انقلاب اسلامی و گفتمان قدرت برآمده از آن است. وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹، سومین انقلاب کبیر دوران تاریخ معاصر را به ارمغان آورد. ارزیابی شرایط جهانی از چند دهه‌ی گذشته، به وضوح بر این دلالت داشت که توان تاریخی انقلاب های کبیر فرانسه و روسیه در ایجاد تغییرات اجتماعی از طریق تبدیل و عرضه‌ی مدل برای جنبش¬ها و انقلاب¬های اجتماعی در سراسر کشورها به پایان رسیده است. پس از انقلاب اسلامی ایران، تحولات اجتماعی بخصوص در کشورهای اسلامی، تحت شرایط تاریخی- اجتماعی ناشی از انقلاب اسلامی قرار داشته و به شکلی از اشکال، تحت تاثیر نمونه‌ی تازه حاصل از آخرین انقلاب کبیر جهان می باشد. از این رو، انقلاب اسلامی ایران با دامنه‌ی تاثیرگذاری وسیع و گسترده در ابعاد فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در سطح جهان، خود را بعنوان سومین انقلاب کبیر دوران معاصر مطرح نمود. انقلاب کبیر اسلامی ایران جهت حضور تاثیرگذار در سطح جهانی، گفتمان قدرت خود را با «اسلام سیاسی» تعریف و مفصل بندی نمود، کما اینکه انقلاب کبیر فرانسه در قالب «لیبرالیسم» و انقلاب کبیر روسیه در قالب «کمونیسم» گفتمان های قدرت خود را صورتبندی و عرضه نمودند. گفتمان «اسلام سیاسی»، گفتمانِ قدرتِ انقلاب اسلامی ایران در عرصه‌ی جهانی است که با آن، هویت گفتمانی خویش را در نظام بین الملل تعریف نموده و از طریق آن به غیریت سازی و مقابله‌ی مستمر با رقبای لیبرالی و کمونیستی خود در سطح جهانی پرداخته است. انقلاب اسلامی؛ جریان سوم قدرت در نظام جهانی انقلاب اسلامی؛ جریان سوم قدرت در نظام جهانیوقوع انقلاب کبیر اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹.م، به معنای آغاز فصل جدیدی از تاریخ روابط بین الملل معاصر بود که با توجه به ظرفیت بالا و شخصیت تاثیرگذارش، امکان مناسبی را برای تحلیل فضای خصومت، منازعات و نیز تعاملات بین المللی با مبدائیت خود فراهم نمود. بر این اساس، تاریخ روابط بین الملل معاصر را می توان به سه دوره: از جنگ جهانی دوم تا انقلاب اسلامی ایران (۱۹۴۵ تا ۱۹۷۹.م)، از انقلاب اسلامی ایران تا فروپاشی شوروی (۱۹۷۹ تا ۱۹۹۱.م) و از فروپاشی شوروی تا کنون (از ۱۹۹۱.م) تقسیم نمود. در مقطع اول،که مرحله قبل از وقوع انقلاب اسلامی ایران است، نظام حاکم مبتنی بر سیستم بین الملل دوقطبی است که در یک طرف؛ گفتمان لیبرالیسم، و در قطب مقابل آن؛ گفتمان کمونیسم قرار داشتند. تغایر و تنازع این دو گفتمان، تقابلی درون پاردایمی به حساب می‌آمد که طی آن گفتمان های مذکور در درون پاردایم مدرنیته، به مقابله با یکدیگر می پرداختند. از این رو، این تقابل بیشتر از آنکه ماهیتاً اتفاق بیافتد و جوهری باشد، تقابلی شکلی، ظاهری و سطحی به حساب می آمد. بر این اساس، هردو گفتمان بر عقلانیت ابزاری مدرن تکیه دارند که ذاتاً بی اعتقاد به غیب و کمی اندیش بوده و عقل خودبنیاد بشری را محور ارجاعات معرفتی می‌دانند. همچنین، جوهر و هسته‌ی مرکزی این دو گفتمانِ مسلط، اومانیسم است که در لیبرالیسم صورت فردی انسان، دارای اصالت بوده و در کمونیسم این صورت جمعی و کلکتویستی نفس انسانی است که امری اصیل و معتبر می باشد. تنها بُعد و مبنای اصلی تقابل و تنازع گفتمان های لیبرالیسم و کمونیسم، همین تغایر و نفی تفسیری آنها از جوهر مشترکشان، یعنی اومانیسم می باشد که یکی «فرد» محور و دیگری «جامعه» محور است. در مقطع دوم یعنی از وقوع انقلاب اسلامی و حضور میدانی اسلام سیاسی تا فروپاشی شوروری (۱۹۷۹ تا ۱۹۹۱.م)، شاهد حضور جریان سوم قدرت در نظام بین الملل دوقطبی هستیم. پس از حضور گفتمان اسلام سیاسی در عرصه‌ی رقابت، علاوه بر استمرار خصومت درون پاردایمی بین لیبرالیسم و کمونیسم، شاهد شکل‌گیری منازعه‌ی جدیدی هستیم که طی آن گفتمان نوظهور اسلام سیاسی از فضای خارج از پاردایم فکری غالب، ضمن به چالش طلبدین مبانی پارادایم حاکم، به رقابت با گفتمان های هژمون درون آن؛ یعنی کمونیسم و لیبرالیسم پرداخت. عقل خودبنیاد یا عقلانیت ابزاری مدرن، قدرتِ پشتِ گفتمان‌های لیبرالیسم و کمونیسم می‌باشد و در مقابل، پشتوانه‌ی گفتمان اسلام سیاسی، عقل خدابنیاد و عقلانیت وحیانی است. قدرت مستتر در پشت گفتمان ها، مبنایی ترین وجه این منازعه‌ی بین پاردایمی است. با درنظر گرفتن ماهیت کاملاً دینی گفتمان اسلام سیاسی و ماهیت غیردینی و سکولار گفتمان های لیبرالیسم و کمونیسم، مهم‌ترین عرصه‌ی رویارویی از این زاویه رخ داد و نقدهای جدی گفتمان اسلام سیاسی متوجه هویت ماتریالیستی و غیردینی آنها گردید. در این میان، با توجه به ماهیت ضد دینی‌تر گفتمان کمونیسم نسبت به لیبرالیسم، نقدی های بیشتر و جدی‌تری از سوی گفتمان اسلام سیاسی متوجه کمونیسم گردید که بی‌قراری برخی عناصر و بی اعتباری ماهیت ماتریالیستی آن را نتیجه داد و موجب تضییق فضای تنفسی پیرامونی آن گردید. از جمله موارد مصداقی می توان به نامه تاریخی امام خمینی (ره) به گورباچف، آخرین رهبر شوروی اشاره نمود که طی آن مبانی ماتریالیستی کمونیسم را نقد نمود و آینده‌ی آن را محتوم به شکست دانست. در مقطع سوم، یعنی از فروپاشی بلوک شرق تا امروز، تضاد و برخوردهای بین‌المللی و منطقه‌ای اسلام سیاسی با ابعاد بیشتری نسبت به مقطع قبل دنبال گردیده است. گفتمان هژمون لیبرالیسم در فضای جدید و بدنبال افول و سقوط کمونیسم، هرچند خود را در جایگاه امپراتوری می¬دید، اما به خاطر بی معنایی ناشی از فقدان «دیگرِ» خود دچار چالش و بحران هویت گردید، لذا به سرعت پتانسیل و ظرفیت رقابت بین‌المللی گفتمان اسلام سیاسی را بعنوان جدی‌ترین رقیب به رسمیت شناخت. با ارتقاء اسلام سیاسی به جایگاه رقیب اصلی لیبرالیسم، منازعات بین‌المللی نیز از درون پارادایمی به بین پاردایمی و متعاقب آن از سخت افزاری به نرم افزاری تغییر سطح و جهت داد. گفتمان اسلام سیاسی برخلاف گفتمان های لیبرالیسم و کمونیسم که ماهیتی اقتصادی-نظامی (سخت افزاری) داشتند، دارای ماهیتی فرهنگی (نرم‌ افزاری) است، از این رو با جایگزینی بعنوان رقیب لیبرالیسم، ماهیت و سرشت منازعات بین المللی نیز به فرهنگی (نرم افزاری) تغییر جهت داد. در این مقطع، عمده منازعات بین المللی در خطوط مرزی ایدئولوژیکی میان تمدن غرب و تمدن اسلامی اتفاق افتاده است که درنتیجه این منازعات، شاهد افول فزاینده¬ی گفتمان لیبرالیسم از جایگاه امپراطوری هستیم. حمله روسیه به اوکراین و افزایش منازعات درون پارادایمی غرب، بیانگر افزایش شکاف در نظم لیبرال و شتاب افول لیبرالیسم از جایگاه تنها قدرت هژمون جهان است. در مجموع، آنچه در پس ‌تحلیل گفتمانی منازعات گفتمان قدرتِ برآمده از انقلاب اسلامی طی دو مقطع مذکور بر جای می ماند، خط سیر حرکت گفتمان اسلام سیاسی در هندسه‌ی قدرت جهانی است که با شیب قابل توجهی درحال اوج گرفتن است. انقلاب اسلامی و آینده¬ی نظام بین الملل انقلاب اسلامی و آینده¬ی نظام بین المللرقابت بین‌‌‌المللی گفتمان قدرت انقلاب اسلامی که موجب تغییر ماهیت منازعات بین¬المللی از اولویت سخت افزاری اقتصادی- نظامی به اولویت نرم افزاری فرهنگی گردید، عاملی شد تا مشکلات درونی امپراتوری که عمدتاً از جنس فرهنگ است بیشتر به چشم آمده و نمایان گردد. چالش های فرهنگیِ تنها گفتمان هژمون و نارسایی های عقلانیت ابزاری حاکم بر آن، در کنار عوامل دیگر منجر به افول لیبرالیسم از جایگاه امپراتوری‌اش گردیده است. اتفاقات اخیر جهان ازجمله پاندمی کرونا و حمله روسیه به اوکراین و تشدید منازعات درون پاردایمی غرب، این افول را سرعت بخشیده است. دنیای پس از امپراتوری، واقعیتی قریب الوقوع و مورد تاکید بسیاری از اندیشمندان حوزه‌ی روابط بین الملل می باشد. اما سوال مهم در این خصوص این است که در دنیای جدید، چه نظمی حاکم و چه نظامی مستقر خواهد شد؟ الگوی آینده نظام بین الملل چه مختصاتی را خواهد داشت؟ چه سناریویی برای آینده نظم جهانی محتمل می باشد؟ و ... طی سال های اخیر، طیف مختلفی از نظریه پردازان سعی در پاسخ به سوالات مذکور و ارائه¬ی الگوی مناسب خویش برای آینده‌ی نظام بین الملل بوده اند که البته از نظر این نوشتار هیچکدام از آنها از جامعیت لازم برخوردار نبوده و قدرت توضیح دهندگی کافی را ندارند. از این رو، پس از طرح اجمالی نظریات موجود و بررسی نارسایی های آنها، نظریه پیشنهادی تحت عنوان الگوی «دو-چند قطبی» ارائه می شود. نظریه های موجود و سناریوهای محتمل نظریه های موجود و سناریوهای محتملبا توجه به تعدد نظریه ها و دیدگاه های موجود، آنها را می توان در سه دسته به شرح زیر طبقه بندی و ارائه نمود. ۱) نظام بین الملل تک قطبی (Unipolar international system) ۱) نظام بین الملل تک قطبی (Unipolar international system)در سال های آغازین دوران پس از دوقطبی، بیشتر ادبیات موجود در محافل علمی آمریکا و بخش مهمی از محافل اروپایی، بر تک قطبی شدن نظام بین الملل تاکید داشتند که متاثر از تحولات دهه‌ی 90 و پیروزی ایالات متحده و حامیان غربی آن در جنگ سرد بود. این گروه از نظریه ها، که می توان از آنها به نظریات نسل اول تعبیر کرد، قدرت نظامی گسترده‌ی آمریکا، چیرگی آن بر اقتصاد بین¬الملل، نقش متفاوت آن در نهادهای بین المللی و رهبری نظام لیبرالیستی به عنوان تنها نظام فکری و ایدئولوژیک جهان را از دلایل مدعای خود بر می شمارند. نظام تک قطبی بر پایه‌ی یک ابرقدرت (ایالات متحده آمریکا) شکل می¬گیرد که برخوردار از قدرت تعیین قواعد بازی در دفاع از وضع موجود است. در نظام تک قطبی، نظم حاکم نظمی است که دوام آن دائمی و صلح آمیز می¬باشد و سایر رقبای احتمالی آمریکا، نه از شانس ایدئولوژیک برخوردارند و نه توان برهم زدن توازن قدرت جهانی را دارند؛ بلکه مداخلات آنها در حد دخالت های مهار شدنی است و قابلیت براندازی سیستم را نخواهند داشت. درچارچوب الگوی نظام بین الملل تک قطبی، ایده ها و نظریه های مختلف با عناوین متفاوتی ارائه شده اند که ازجمله مهم¬ترین آنها می¬توان به: نظریه‌ی‌«نظم نوین جهانی»، نظریه¬ی«ثبات هژمونیک»، نظریه‌ی«دهکده جهانی و کدخدا» و نظریه‌ی «نظام بین‌الملل سلسه مراتبی غیر دستوری» اشاره نمود. ۲) نظام بین الملل تک- چند قطبی (Uni-multi polar system) ۲) نظام بین الملل تک- چند قطبی (Uni-multi polar system)ساموئل هانتینگتون با نقد نظریات نسل اول که به نوعی برای آمریکا جایگاه امپراتوری قائل بودند، به ارائه الگوی خود پرداخت. وی این ساختار جدید را نظام «تک- چند قطبی» نام نهاد. الگوی «تک- چند قطبی» به هیات مدیره‌ای تشبیه می گردد که آمریکا رئیس، و قدرت های بزرگ اعضای این هیات مدیره می باشند. در این مدل، به رغم اینکه ابرقدرت آمریکا از جایگاه بالاتری برخوردار است، برای مدیریت نظام بین‌الملل باید دست کم موافقت بعضی از اعضاء هیات مدیره را جلب نماید. از نظر هانتینگتون در دوران گذار پس از امپراتوری، این دیالکتیک تک- چند قطبی است که مناسبات نظام بین الملل را هدایت می نماید. ج) نظام بین الملل چند قطبی (multipolar international system) ج) نظام بین الملل چند قطبی (multipolar international system)چند قطبی وضعیتی از توزیع قدرت است که در آن چند دولت دارای مقادیری نزدیک از توان نظامی، فرهنگی و اقتصادی می باشند که تنظیم نظم بین الملل را توامان بر عهده دارند. در سیستم چند قطبی، اتحاد و ائتلاف ها تشدید و تخاصم درون ائتلافی کاهش می یابد، اما تنش در بین اتحادها و غیر آنها تشدید می شود. روی دیگر نظام چند قطبی، نظام «چند بخشی» است که در آن هر یک از حوزه های مختلف اقتصادی، فرهنگی، امنیتی و سیاسی، چند قدرت بزرگ حرف نخست را می زنند و درنتیجه، جهان فاقد یک یا چند قدرت هژمون در همه‌ی موضوعات خواهد بود. هنری کسینجر در این رابطه معتقد است که نظام بین المللی قرن ۲۱، دارای حداقل شش قدرت اصلی: آمریکا، اروپا، چین، ژاپن، روسیه و احتمالاً هندوستان به اضافه کشورهای متوسط و کوچک خواهد بود بنحوی که شش قدرت اصلی به پنج تمدن متفاوت اختصاص خواهد داشت. الگوی پیشنهادی: نظام دو-چند قطبی (bi- multi polar system) الگوی پیشنهادی: نظام دو-چند قطبی (bi- multi polar system)نظریه ها و الگوهای ارائه شده برای نظام بین المللِ پس از امپراتوری، هر کدام به نوعی فاقد جامعیت لازم و توضیح دهندگی کافی بوده و در معرض نقد جدی قرار دارند. نسل اول نظریه ها که نظام بین المل آینده را «تک قطبی» ترسیم می کنند، همچنان با اعتقاد به استمرار هژمونی امپراتوری، واقعیت های موجود و دلالت های بی شمار سقوط و افول امپراتوری را نادیده می انگارند. هانتینگتون با سنتی خطاب کردن این گروه، الگوی نظام تک قطبی را غیر منطبق با واقعیت های موجود ارزیابی می کند. الگو و نظریه¬¬ی دوم، یعنی «نظام تک-چندقطبی» که توسط هانتینگتون ارائه شده است، ضمن رد جایگاه و شانیت امپراتوری برای آمریکا، به خوبی به رقابت واقعی و تنگاتنگ ابرقدرت آمریکا با سایر قدرت های بزرگ اشاره می¬کند و نشان می¬دهد که چطور سایر قدرت¬ها در تلاش برای افزایش دامنه¬ی قدرت خود بوده و چگونه قدرت هژمون در برابر آنها مقاومت می نماید. ایرادی که می توان به هانتینگتون گرفت این است که او هم مثل سایر نظریه پردازان غربی در ارائه¬ی الگوی خود، به سرشت تغییر یافته نظام بین الملل و ماهیت جدید منازعات آن، یعنی «محوریت فرهنگ» که خود یکی از طراحان و مدافعان اصلی آن است، توجه و اهتمام ننموده است. در طیف سوم نظریه های مطرح شده که آینده‌ی نظام بین الملل را «چند قطبی» ترسیم می نمایند، قدرت فرهنگی و ایدئولوژیکی آمریکایِ لیبرال نادیده انگاشته شده است. ایالات متحده علیرغم افول از جایگاه امپراتوری اش، همچنان گفتمان لیبرالیسم و کلان گفتمان مدرنیته را رهبری می نماید و هیچ کدام از قدرت های مورد نظر این گروه از نظریه پردازان، مانند آنچه کسینجر معرفی می نماید (اروپا، چین، ژاپن، روسیه و هندوستان)، ایدئولوژی و فرهنگ جهانشمولی برای مقابله با لیبرالیسم در اختیار ندارند. الگوی پیشنهادی این نوشتار برای آینده‌ی نظام بین الملل، «نظام دو- چندقطبی» است. به نظر نگارنده، این الگو با واقعیات موجود سازگاری و تطابق بیشتری داشته و فاقد ایرادات وارده بر نظریه ها و الگوهایی است که مورد اشاره قرار گرفت. درخصوص نظریه ها و الگوهای مذکور، علاوه بر ایرادات وارده، همگی نسبت به ماهیت نرم افزاری منازعات نظام بین الملل، که ماهیت غالب جهان آینده خواهد بود، بی توجه می باشند. اگر سرشت نظام بین الملل فعلی در قیاس با دوران جنگ سرد تغییر یافته و از سخت افزاری به نرم افزاری در حال گذار است، پس الگوی پیشنهادی برای آینده‌ی نظام بین الملل نیز می بایست در کنار توجه به بعد مادی و سخت افزاری، بعد فرهنگی و نرم افزاری نظام بین الملل را نیز مد نظر قرار دهد. بر اساس الگوی پیشنهادی، مختصات نظام بین الملل در بعد نرم افزاری «دوقطبی»، و در بعد سخت افزاری «چند قطبی» خواهد بود. گفتمان لیبرالیسم، همچنان جایگاه هژمونیک خود را در نظام بین الملل داراست، با این تفاوت که نسبت به دو دهه‌ی پیش، دیگر تنها قدرتِ هژمون نبوده و جایگاه امپراتوری خود را از دست داده است. در کنار ضعف ها و نارسایی های زیرساختی لیبرالیسم، منازعات و جنگ های فرسایشی فرهنگی- تمدنی لیبرال ها در مرزهای اسلام سیاسی، که هانتینگتون به درستی آنها را پیش بینی کرده بود، موجب به تحلیل رفتن توان و انرژی گفتمان لیبرالیسم گردیده است؛ جنگ هایی که علیرغم صرف هزینه های فراوان، گزارشات متعدد شکستِ اردوگاه لیبرال را از نقاط مختلف این مرزها نتیجه داده است. حمله‌ی آمریکا به افغانستان و عراق در هیبت یک امپراتوری جهانی که به راحتی می توانست منشور سازمان ملل متحد را نادیده بگیرد و به عمق راهبردی تمدن اسلامی یعنی خاورمیانه لشگرکشی نماید، با موفقیت همراه نگردید و شکستِ هیمنه‌ی امپراتوری را نتیجه داد. آخرین تلاش های امپراتوری در مرزهای تمدنی- اسلامی در منازعه با جبهه¬ی مقاومت نیز که به مثابه¬ی «پیچ تاریخی» برای غرب بود و در صورت پیروزی پایان تاریخ را به نفع لیبرالیسم موجب می¬گردید، با شکست مواجه گردید. پیروزی گفتمان اسلام سیاسی در منازعه حساس پیچ تاریخی (با شکست و حذف حکومت داعش)، موجبات ارتقاء جایگاه هژمونیک این گفتمان از سطح منطقه‌ای به جهانی و شکل¬گیری نظام بین الملل دوقطبیِ فرهنگی- ایدئولوژیکی را فراهم نموده است که در یک طرف آن گفتمان لیبرالیسم و اردوگاه سلطه قرار دارد و در مقابل، گفتمان اسلام سیاسی و اردوگاه مقاومت صف آرایی نموده است. و اما نظام بین الملل از بُعد سخت افزاری، «چند قطبی» خواهد بود. نظریه و الگوی «نظام چند قطبی» که به عنوان سومین طیف نظریه های نظام بین الملل مورد بررسی قرار گرفت، در ساحت سخت افزاری دقیق¬تر و بیشتر از سایر نظریه های پیش گفته با واقعیت های موجود مطابقت دارد. تنها مناقشه محتمل در الگوی نظام چند قطبیِ سخت افزاری، مصادیق و قدرت هایی هستند که این قطب ها را تشکیل می دهند. این اختلاف مصادیق، از اختلاف نظر درخصوص منابع و مولفه های قدرت نشات می گیرد. برای نمونه، برخی واقع گرایان از جمله جان میرشایمر تنها توانایی اقتصادی و نظامی را شاخص قدرت می¬دانند، حال آن که دیگران مانند هانس مورگنتا عوامل دیگری مانند جمعیت و گرایشهای جمعیت شناختی؛ سرزمین، جغرافیا و منابع؛ و اراده، روحیه و کاردانی سیاسی را هم در نظر می¬گیرند و افرادی مانند هانتینگتون برخورداری از سابقه¬ی تمدنی را نیز در کنار عوامل مذکور شرط می دانند، همانطور که کسینجر نیز به این مطلب توجه داشته و شش قدرت اصلی نظام چند قطبی (آمریکا، اروپا، چین، ژاپن و هند) را نماینده پنج تمدن جهان معرفی می¬کند. بنابراین در اینکه کدام کشورها در آینده‌ی نظام بین الملل، قدرت های محوری و قطب های اصلی خواهند بود اختلاف نظر وجود دارد. در نگاهی جامع نگر، مولفه های موثری مانند قدرت اقتصادی، توانایی نظامی، موقعیت جغرافیایی، قدرت و استقلال سیاسی و سابقه¬ی تمدنی را می توان به عنوان ملاک و معیار ارزیابی قدرت بزرگ بودن یا نبودن واحدهای سیاسی در نظام چند قطبی در نظر گرفت. در این میان، داشتن هویت مستقل سیاسی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. کشورهایی مانند ژاپن و کره جنوبی اگرچه برخوردار از سطح بالایی از قدرت اقتصادی بوده و جزء چند کشور برتر اقتصادی جهان هستند، اما بخاطر هویت وابسته شان به ابرقدرت هژمون و فقدان شرط مهم و ضروری استقلال سیاسی، نمی¬توانند از قطب¬های اصلی قدرت جهانی به حساب بیایند. یا کشوری مانند آفریقای جنوبی که بصورت نسبی از استقلال و قدرت سیاسی در عرصه¬ی بین المللی برخوردار است، بدلیل نداشتن سابقه¬ی تمدنی و دارا نبودن سطحی کافی از قدرت نظامی و اقتصادی، امکان و پتانسیل قرار گرفتن در میان قطب های اصلی قدرت را ندارد. و همینطور درخصوص سایر کشورها و واحدهای سیاسی نیز می توان ظرفیت آنها را برای قرار گرفتن در بین قدرت های اصلی جهانی با در نظر گرفتن معدلی از مولفه های مذکور مورد ارزیابی قرار داد. با این تحلیل و بر اساس معیارهای مذکور، می توان با اندکی اصلاح و تغییر در قدرت¬های اصلی معرفی شده توسط کسینجر و البته همراهی بیشتر با هانتینگتون، قدرت های اصلی سطح سخت افزاری نظام بین الملل چند قطبی آینده را اینگونه برشمرد: آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه، چین، هند، ایران و برزیل. بر اساس توضیحات فوق،  بنظر می رسد سیمای نظام بین الملل آینده بیش از هر مدل دیگری، «دو- چند قطبی» خواهد بود. در این الگو و ساختار، فضای دوگانگی گفتمانی در بُعد نرم‌افزاری حاکم خواهد بود که در یک طرف ایدئولوژی و فرهنگ لیبرالیسم قرار گرفته و در مقابل؛ ایدئولوژی، فرهنگ و عقلانیت اسلامی صورت بندی شده است. و در بعد سخت افزاری، در فضای چند قطبی؛ قدرت های آمریکا، اتحادیه اروپا، چین، روسیه، هند، ایران و برزیل بعنوان قطب های اصلی با تعداد دیگری از قدرت های متوسط و کوچک در سطوح بعدی، فضای رقابت جهانی را ترسیم خواهند نمود. اما سوال مهم در این خصوص، نحوه¬ی تعامل دو قطبی با چندقطبی است. اگر نظام بین الملل آینده دوقطبی- چند قطبی است، نحوه¬ی ارتباط، چگونگی تعامل و حتی تقابل دو ماهیت متفاوتی که یکی نرم و دیگری سخت افزارانه است چگونه خواهد بود؟ در نظم جدید جهانی که ماهیت منازعات در آن تغییر یافته و فرهنگِ نرم سرشت، محور مخاصمات گردیده است، اصالتِ منازعات در دوقطبی لیبرالیسم - اسلام سیاسی تعیین می¬گردد و رقابت های دنیای چند قطبی، متاثر از آن فضای اصیل هویت می¬یابند. به بیان دیگر، همانطور که در دنیای جدید فرهنگ زیربناست و سیاست و اقتصاد و غیره امور روبنایی به حساب می آیند، نظام دو قطبیِ فرهنگ پایه نیز نقش زیربنا را برای نظام چندقطبی سخت افزاری ایفاء می نماید. در این شرایط، مرزهای منازعات و درگیری ها، فرهنگی؛ و به قول هانتینگتون، تمدنی است. دو تمدن فعال غرب و اسلام در هر دو عرصه¬ی دوقطبی- چند قطبی حضور دارند، و مابقی تمدن ها که همچون کوه¬های آتشفشانی خاموش و غیر فعال هستند، تنها در رقابت های چند قطبی با ماهیت سخت افزاری و بیشتر اقتصادی حاضرند. طی سال¬های اخیر با روی دادن حوادث و اتفاقاتی همچون پاندمی کرونا و حمله روسیه به اوکراین، شاهد شتاب افول آمریکا از جایگاه امپراطوری و به تبع آن آماده شدن فضای نظام جهانی برای شکل¬گیری نظم جدید «دو- چندقطبی» هستیم. انتهای پیام/
منبع: فارس
شناسه خبر: 368051

مهمترین اخبار ایران و جهان: