80 نفر رفتیم، ولی فقط 2 نفر برگشتیم!
به هوش که آمدم یک چیز گرم در راه گلویم حس میکردم با دستم آنرا کنار میزدم، اما کنار نمی رفت و دوباره در گلویم میافتاد و جلوی نفس کشیدنم را میگرفت، چند باری با دست کنار زدم اما باز هم نشد، به خود که آمدم متوجه شدم تکهای از گوش صورتم است که آویزان مانده برای همین راه تنفسم را بند میآورد!
خبرگزاری فارس؛ قنبر رسولی: 16 سال بیشتر نداشتم، در ابتدای سالهای جوانی بودم، چابک و به ...