مدیر بانک هم شهید میشود!
از آقا محمد خداحافظی میکنم و بیرون میآیم. میروم امانیه. و جلوی بانک حاج علیمحمد که حالا جایش ساختمان دیگری ساختهاند میایستم. با حاج علیمحمد قربانی حرف میزنم. انگار که زنده باشد. انگار که صدایم را بشنود. انگار که هنوز توی خیابانهای اهواز میرود و میآید!
خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: پسر هنوز با خاطرات پدر زندگی میکند. با آن روزهای شیرین که شانه به شانه حاج علیمحمدِ ...