بفرمایید محله حیالعامل انتهای سوق الوسط، خانه ابوحسن
قامت بچهها که از انتهای بازار مشخص شد صدای خنده و گریه ابوحسن درهم آمیخت هر چه توان در پاهایش بود گذاشت و به سمت مهمانها میدوید. یکی یکی بچهها را در آغوش میکشید و بوسه بارانشان میکرد. اصلا انگار یکسال صبر کرده بود تا دوباره اعضای خانوادهاش را ببیند. بچههای چهارمحال و بختیاری شده بودند عین بچههای خودش.
خبرگزاری فارس چهارمحال و بختیاری؛ نرجس سادات موسوی| زل آفتاب بود، ...