خورشیدهایی در کفن
سرم را میان دستهایم رها میکنم و دستهایم را بر تن تابوتها. تابوتها گرمند، اما نه گرمای آسمان به زمین، که در این جغرافیا، خورشیدها در کفن هبوط کردهاند! و اشعههای نور از خاک به افلاک میرسند.
خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: توی خیابان راه میروم. به در و دیوار و آجر دست میکشم. به کرکرههای نیمه باز مغازهها خیره میشوم و برای پیرمرد شیربرنج فروش دست تکان میدهم. کنار جاده میایستم. دنبال تاکسی خطی ...