چند ساعتی در خانهی پیر پالان دوز
موقع برگشت دوباره به آن در قهوهای روشن که به زیر زمین راه داشت نگاهی انداختم. انگار پیر پالان دوز با عرقچین مشکی و پیراهن سفید و گیوه خودش را با دست و پاهایی لرزان به پشت در رسانده و ایستاده بود و صدایم میزد تا دقایقی را میهمان خانهاش باشم. ناخودآگاه به پیرمرد سلام دادم و گفتم فردا مزاحمش میشوم!
خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: مشهد. خیابان نواب صفوی. ضلع شرقی حرم امام رضا (ع). و ...