همدان- ایرنا- دست پدرها عطری خاص دارد؛ بعضی دستها بوی خاک میدهد، بعضی بوی روغن و گازوئیل، بعضی هم بوی چوب و خشت و آجر؛ دست پدر با هر رایحه ای بوسیدنی است.
به گزارش ایرنا، دستهای پدرم همیشه این بو را می داد از کودکی، جوانی و حالا که خودم پدر شده ام...
از همان وقتها که کار دستی میز و صندلی برایم می ساخت تا نمره قبولی بگیرم و من به لطف دستان زحمتکش پدر هر سال شاگرد اول کلاس بودم.
پدر سمباده می کشید و ناصافی ها را صیقل می داد و واژه های قناعت و برکت را برایم معنی می کرد، از همان روزها بوی دستانش برایم آشناست، بوی چوب!
بوی چوب را که دنبال کنی به کارگاه کوچکی میرسی که تا نیمه پراز تخته و الوارهای رنگی است و اره های دستی و برقی و چکش های کوچک و بزرگ و خیلی چیزهای دیگر روی یک سمت دیوار آویزان شده و البته مترهای بلند و کوتاه که ترکیبی از سنت و صنعت در این مکان کوچک میتوان دید.
آن سو هم طاقچه ای در دل دیوار چند جلد کتاب را در آغوش گرفته، هر چند نتوانسته آنها را از گزند گرد و خاک کارگاه نجاری حفظ کند، اما قرآن پدر همیشه تمیز است صبح ها قبل از شروع به کار می بوسد و روی چشمش گذاشته و برکت کارش را از تلاوت آیاتش میگیرد.
۶۰ سالگی از موهای سفید و چین های پیشانی اش پیداست و تکه ای مداد که پیوسته پشت گوش و عینکی که کم سویی چشمهایش را پنهان کرده و کفشهایی همرنگ خاک اره.
پدری که بوی مهربانی در دستهایش با بوی چوب در هم آمیخته و هنر از انگشتانش می ریزد، هنر ناب ایرانی که حتی چوب «ام دی اف» با همه نرمی، انعطاف و زیبایی ظاهرش نتوانسته جای آنرا بگیرد.
پدرم نجار است؛ از آن نجارهای سختکوش و پرتوان و با حوصله روزگار که ساعت ها الوارهای جنگلی را با اره دستی میبرد و سفارش مشتری را می سازد و به وجد می آید از کاری که بیعیب و نقص از آب در میآید.
سَمبل کاری و شتاب زدگی در کار پدر معنی ندارد و همیشه به ما توصیه می کند حاصل هرکاری باید ظریف و تمیز باشد، حتی خبرنگاری!
در یک کلام کار پدر حساب و کتاب ویژهای دارد و به همین خاطر مشتری های ثابت سی، چهل ساله دارد.
میگویند نجارها، خوش قولترین مردم روزگارند و پدرم مثال تمام عیار این صفت؛ پرهیز از بدقولی سفارش دیگر پدر به من و برادرم است.
کارگاه نجاری پدر تنها وسایل چوبی نمی سازد اینجا کارگاه انسان سازی هم هست درس اخلاق و زندگی می دهد.
همسایه ها هر وقت دلشان از مشکلات زندگی میگیرد در کارگاه کوچک پدر جمع شده و از تحولات جهانی تا قیمت ارز و طلا، گرمی و کسادی بازار، غمها و شادی های اهل محل و یاد و خاطره گذشتگان و... قصه ها می گویند و پدر نه تنها سنگ صبور زن و فرزندان بلکه غمخوار و تکیه گاه اهل محله است.
بهترین خاطره پدر ساخت در و پنجره های مسجد محله است زمانی که شاگرد کارگاه پدرش بوده و همراه استادش عبادتگاه اهالی محل را به هنر آراسته بود.
پدر از میان همه چوبها، گردو را بیشتر می پسندد؛ به خاطر قوت، استحکام، رنگ و بافتش، هرچند شکل دادن به آن سخت است، اما هر چوبی در دستان هنرمند پدر مثل موم نرم و رام می شود.
پدر زبان همه چوب ها را می داند آنقدر با احساس از چوبها و تنه درختان حرف می زند که انگار فرزندانش هستند از جنسی دیگر ولی به همان اندازه عزیز.
دستهایش را جلوی دهان و بینیام می گیرم و چند دقیقه با آن نفس می کشم عطر دستانش بی نظیر است.
دست همه پدرها عطری خاص دارد؛ بعضی دستها بوی خاک می دهد، بعضی بوی روغن و گازوئیل، بعضی هم بوی چوب، بوی خشت و آجر و بوی نان ...
شناسه خبر: 81718