نیوز سیتی!
15 بهمن 1401 - 17:30

حلال‌ترین نان را این پدرهای کرمانی به خانه می‌آورند/ وقتی به‌جای زدن مشت توی صورتم، خندید و گفت فدای سرت ...

حدود یک ساعت است که کارگران فصلی سر چهارراه کار را به تکیه‌گاه غیاث آورده‌اند، به این بهانه که می‌خواهیم برای‌مان کار کنید و به شما پول بدهیم، حالا می‌گویند ببخشید امروز از کار خبری نیست، تصور می‌کنم الان یک مشت محکم حواله صورتش می‌کنند، اما صدای چند نفرشان را می‌شنوم که می‌گویند، اشکال ندارد، فدای سرت.

خبرگزاری فارس – کرمان؛ مهسا حقانیت: داشتم سر چهارراه کار قدم می‌زدم، توی حال و هوای خودم بودم، یک لحظه یک عالمه کارگر دورم حلقه زدند، فکر کرده بودند دنبال کارگر هستم. همونجا بود که این جرقه توی ذهنم زده شد برای روز پدر با کمک مردمی که همیشه پای کار هستند برای این کارگران هزینه یک روز کار رو جور کنیم و پول رو بهشون بدیم و بگیم روز پدر برن خونه کنار زن و بچه‌شون.

اینها را محمدرضا نظری از بچه‌های گروه جهادی غیاث کرمان چند باری گفته است و امروز که روز پدر است، وعده‌اش را عملی کرده، نه تنها مردم با پول‌هایی که هدیه داده‌اند، دستمزد کارگرها جور شد، بلکه یک بسته غذایی و شاخه گل رز هم با کمک آدم‌های خوب این شهر و گروه‌های جهادی برای پدران زحمتکش سر چهارراه کار آماده شد.

بهترین اوستاها و کارگران را داریم

امروز روز پدر است، روز تعطیل هم هست، اما برای کارگران فصلی چهارراه کار کرمان تعطیلی معنایی ندارد، مثل هر روز آمده‌اند سر چهارراه تا شاید بخت یارشان باشد و بتوانند سر کار بروند و نان حلال سر سفره زن و بچه‌شان ببرند.

درددل کارگران فصلی چهارراه کار شنیدنی‌ست، یکی از قطع‌شدن بیمه‌اش شکایت دارد در حالی که همسرش ناراحتی قلبی دارد و خودش هم بیمار است، آن یکی از خیر بیمه هم گذشته و می‌گوید: بیمه هم نخواستیم فقط ما را ببرید سر کار.

یکی از کارگران هم که از یک سال قبل با ۵ تا بچه و همسرش به کرمان آمده و کارگری می‌کند، می‌گوید: دو ماه است، بیکارم، کرایه خانه را هم خدا شاهده نتوانسته‌ام بدهم.

کارگری که یک کاپشن چرمی پوسته‌پوسته شده را پوشیده و یک کلاه پشم شتری هم روی سرش است، بیان می‌کند: حاضرم قسم بخورم این کارگری که کنارم هست، یک هفته سر کار نرفته است و چند تا بچه دارد، مستاجر هم هست، ما بهترین اوستاها و کارگرها را داریم، همه هم خداروشکر سالم هستند، چهره‌ها را ببین، هیچ کدام معتاد نیستند.

وقتی به‌جای کوبیدن مشت به صورتم خندید و گفت فدای سرت

صحبت‌های کارگرها که تمام می‌شود، نظری به آنها می‌گوید، ما امروز به همه شما نیاز داریم، بیایید با من برویم، تعدادی از کارگرها پیاده به سمت تکیه‌گاه غیاث می‌روند و چند نفری هم سوار موتورهای‌شان می‌شوند و می‌روند.

در بین کارگران فصلی چهارراه کار کرمان از همه سن و سالی هست، جوانان، میانسالان و حتی پیرمردها. جوانی که یک لباس گرم آبی پوشیده و چفیه زردرنگی را مثل دستمال گردن بسته است دور گردنش و به‌نظر می‌رسد، ۲۳، ۲۴ ساله باشد، می‌گوید: امروز که روز پدر است، با خودم گفتم، حتی اگر کار گیر نیاورم، ۵۰ یا ۱۰۰ هزار تومان قرض می‌کنم و می‌روم مسجد صاحب‌الزمان (عج) و به قرآن‌خوان می‌دهم تا برای پدرم مرحومم قرآن بخواند.

محمدرضا نظری مسؤول گروه جهادی غیاث کرمان که کارگرها را به بهانه کار کردن از یک ساعت قبل به تکیه‌گاه غیاث آورده است، قدری با آنها خوش و بش می‌کند و بعد می‌گوید: ببخشید، امروز کار تعطیل است.

منتظر است حداقل یکی دو تا از کارگرها بلند شوند و با مشت محکم بکوبند توی صورتش و بگویند، مگر ما مسخره تو هستیم، یک ساعت ما را حیران کرده‌ای حالا می‌گویی کار تعطیل است.

اما چند تایی از آنها می‌خندند و می‌گویند، طوری نیست، فدای سرت، دو، سه نفر از جوان‌ترها هم که ناراحتی از چهره‌های‌شان به‌خوبی پیداست، فقط سرشان را پایین می‌اندازند.

این خنده‌ها دیدنی‌ست

چهره خندان مردهای زحمتکش چهارراه کار کرمان خیلی دیدنی‌ست وقتی نظری به آنها می‌گوید، امروز کار برای شما هم تعطیل است و دستمزدتان را می‌دهیم و می‌توانید به خانه بروید و در کنار زن و بچه‌های‌تان باشید.

 

گلی برای پدر گلم

یک مرد جوان تنومند با لبخندی بر لب با ۳۰، ۴۰ شاخه گل رز قرمز تزیین شده از راه می‌رسد، او را معرفی می‌کنند، آقای ماهانی از گلفروشی نسترن.

بعد هم حمیدرضا افکاری مسؤول گروه جهادی سربازان حاج قاسم در کرمان با پراید سفیدش همراه با تعدادی بسته غذایی سر می‌رسد تا کارگران را با دست پر راهی خانه کنند و امروز برای این پدران هم عید باشد.

پایان پیام/۸۰۰۱۹/ب

منبع: فارس
شناسه خبر: 1018753

مهمترین اخبار ایران و جهان: