نیوز سیتی!
15 مرداد 1401 - 16:01

روایت رجعت مسافری از بهشت

چه عاشورایی بود! زیر آفتاب داغ جلوی مسجد جامع تا وسط میدان، بلوار و پیاده رو پر از جمعیت عزادار. زن و مرد، کودک و نوجوان ... همه سینه می‌زدند. یک ماشین نظامی با اتاقکی از نوارهای قرمز، برگ های شمشاد و گل، تابوت پرچم پوشِ تو را به جان می‌کشید...«عباس آسمیه». خبرگزاری فارس البرز_مریم آقانوری؛ یادت هست؟! وقتی سال ۹۴ از پیاده‌روی اربعین برگشتی، به پدرت گفتی که از هر دو ارباب، شهادتم را طلب کردم؟! دعایت در ۲۶ سالگی در کربلا مستجاب شد. خبرگزاری فارس البرز_مریم آقانوری؛خبرگزاری فارس البرز_مریم آقانوری؛۱۶ دی ماه ۹۴ برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) به سوریه رفتی و همانطور که خودت گفته بودی اگر به جنگ بروی زود شهید می‌شوی، تنها پنج روز بعد و در روز ۲۱ دی ماه، در غربت حلب و منطقه خان طومان تیرهای فتنه تکفیری ها قلب و پهلویت را شکافت. وعده اربابت به حقیقت پیوست و سر بر بالین شهادت گذاشتی. تو به وصالت رسیدی و همجوار بی‌بی زینب (ع) شدی و خواستی در دل خاک غربت، مثل اربابت حسین(ع) بی غسل و کفن، مفقود بمانی... اما وای به حال چشم انتظاری ۷ ساله مادرت... پسری را که ۱۳ سال چشم انتظار به دنیا آمدنش بود و بشارت آمدنش را در خواب از حضرت عباس(ع) مژده گرفت، حالا ۷ سال برای پاره‌های پیکرش انتظار کشید... نمی‌دانم شاید این همه صبوری را به توصیه تو از حضرت زینب(س) وام گرفته بود... پایان چشم انتظاری ۷ ساله پایان چشم انتظاری ۷ سالهپایان چشم انتظاری ۷ سالهحالا پس از ۷ سال از پرواز بهشتی‌ات، خاک غربت، باقیمانده پیکرت را نمایان کرد. پس از ۷ سال از آخرین وداع با خانواده؛ پس از ۷ سال از سفری که از فرماندهانت در هوافضای سپاه بارها خواسته بودی و شوق رفتنش را داشتی؛ پیکرت تفحص شد و آزمایشات دی ان ای پاسخ مثبت داد؛ بالاخره چشم انتظاری مادر و گریه‌های پدر بر مزار خالی ات به آخر رسید و تو همزمان با محرم و ایام عزای ارباب آمدی... تو آمدی و حالا یک البرز عزادار توست و امروز فردیس میزبان پیکرت. از شام بلا شهید آوردند از شام بلا شهید آوردنداز شام بلا شهید آوردنددیر شده بود، خودم را با عجله به فلکه چهارم رساندم. چه عاشورای زودهنگامی‌! زیر آفتاب داغ جلوی مسجد جامع تا وسط میدان، بلوار و پیاده رو، پر از جمعیت عزادار. نوحه از بلندگوی کامیون پخش می‌شد: از شام بلا شهید آوردند؛ با شور نوا شهید آوردند؛ سوی شهر ما شهید آوردند. از شام بلا شهید آوردند؛ با شور نوا شهید آوردند؛ سوی شهر ما شهید آوردند.زن و مرد، کودک و نوجوان همه سینه می‌زدند، دمامه زنان هم آمدند. در وسط جمعیت پرچم اباالفضل العباس (ع) را هم به سبک پرچم پیش قراول هیات می‌چرخاندند. به جای علامت، کتیبه، کتل و ... یک ماشین نظامی با اتاقکی از نوارهای قرمزِبلند، برگ‌های شمشاد و گل، وسط جمعیت خودنمایی می کرد که تابوت پرچم پوشِ تو را به جان می‌کشید... «عباس آسمیه». لبخندجاودان لبخندجاودانلبخندجاودانهمان عکسی که لبخند روی لبت چسبیده و جاودانه شده و انگار نگاهت با آدم حرف می‌زند؛ همان عکس را بعضی مادران در بغل، گهواره کرده، تکان می دهند و آرام با خودشان شیون می کنند. روی ماشین نظامی، روی کامیون و گوشه و کنار میدان، همان عکست با همان لبخند جاودانه و همان نگاه معنی دار، با جمعیت حرف می زند. نوحه خوانان آمدند ... نوحه شور، بر سر و سینه زدن و یاحسین یا حسینِ جمعیت با دست هایی به سمت آسمان بلند است. جمعیت هر لحظه بیشتر می شود و سیلی به راه می‌افتد از سیاهپوشان حسین که به یاد قاسم بن الحسن(ع) و علی اکبر حسین(ع)برای تو عزاداری می کنند. جمعیت از فلکه چهارم به سمت مصلی امام خمینی حرکت می‌کند. سبقتی است انگار برای بودن در کنارت، مردم در کنار پیاده رو منتظرند تا خودشان را در بین جمعیت عزادارانت جای بدهند. نوکر دست به سینه حسین(ع)! نوکر دست به سینه حسین(ع)!نوکر دست به سینه حسین(ع)!در گرمای سوزان هوا نوزادهای علی اصغر پوش در بغل مادرهایشان پیکر تو را مشایعت می کنند. پیرمردهای از پا افتاده با قد خمیده آن طرف بلوار بیرون از جمعیت، در گوشه تنهایی برایت به سینه می زنند. همانطور که یک عمر دست ادب برای اهل بیت(ع) بر سینه داشتی و به مادرت گفتی که نوکر امام حسین(ع) باید دست به سینه باشد؛ نوکر دست به سینه حسین! امروز یک شهر نه، یک استان به احترام رجعتت دست ادب بر سینه دارند. چه عزتی از خدا هدیه گرفتی عباس آسمیه! گویا همه مردم شهر بدون اینکه تو را بشناسند، بی اختیار و با پای دل به بدرقه ات آمدند، مسافر بهشتی! یک شهر امروز خانواده ات شدند و برای نبودنت ناله زدند. یک شهر برای داغ دل مادرت خون گریست و تو در قاب همان عکس، چه سربلند لبخند رضایت از شهادت تحویلشان دادی، سرباز وطن! عزت شهید عزت شهیدعزت شهیدعباس آسمیه! امروز تو مرکز ثقل حرکت بودی و جمعیت به طواف پاره‌های پیکرت. یک عده در دلشان از تو شفاعت می‌خواستند و یک عده از تو تبرُک؛ حتی به قیمت لمس تابوت تو با سرانگشتانشان. چه شال ها و چفیه‌هایی که امروز در شلوغی جمعیت فقط برای گرفتن بوسه ای از تابوتت به پرواز درنیامد! امروز پیکرت گلباران شد و مردم گل‌های زیر پای عزادارانت را برای تبرُک می‌جُستند. مادرپیری تنها چند برگ شمشاد برای تبرُک داشت که دوبرگ از آن را چون گوهری گرانبها کف دست دوستش گذاشت. آیا این عزت و آبرو، گوشه ای از وعده «عند ربهم یرزقون» خداوند برای شهدا نبود؟! شهید سرافراز! پیکرت امروز در میان خیل جمعیت مردم قدرشناس، میدان به میدان از دل خیابان های فردیس گذشت و یک شهر بر پیکرت نماز خواند تا به گوشه ای دیگر بروی و برای رسیدن به منزل آخر مشایعت شوی. این‌ها را برای که می‌گویم وقتی تو زنده تر از همیشه همراه همه ما در تشییع پیکرت بودی؟! وَلاَتَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَا َتَا بَلْ أَحْیَآءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون وصیت نامه شهید وصیت نامه شهیدوصیت نامه شهیداین حقیر در ایام اربعین سید سالار شهیدان در مقابل حرم حضرت ارباب(ع)، از خداوند خواسته و امام حسین(ع) را به عنوان واسطه قرار دادم تا این جهاد و پیکار نصیبم گشته و روزی این بنده سراپا تقصیر گردد. اگر عزم رفتن به سوریه کردم و از خداوند خواستار این موضوع گشتم به این دلیل بود که نمی توانستم نسبت به مظلومیت مردم سوریه، در خطر بودن حرم آل الله که اگر فداکاری آن‌ها نبود چیزی از اسلام باقی نمانده بود و تلاش تکفیری‌ها در جهت مخدوش ساختن چهره ی اسلام در عالم و البته ندای رهبر فرزانه انقلاب که فرمودند سوریه نباید سقوط کند، که اگر در این مقطع زمانی و مکانی در مقابل شان ایستادگی نکنیم باید در مرزهای خودمان شاهد آغاز درگیری ها بودیم به برکت انقلاب اسلامی و خون پاک شهیدان این راه امروز جمهوری اسلامی به حدی از توان نظامی و دفاعی رسیده که نه تنها هیچ قدرتی توان دست درازی به خاک پاک آن را ندارند بلکه آماده ی دفاع و یاری مظلومین عالم نیز هست، همان طور که قرآن کریم می‌فرماید برای احیای حق و مبارزه با ظلم تک تک قیام کنید حتی اگر در این راه تنها بودید چرا که خداوند یار و یاور مظلومین است. مادرجان عاشقانه ترین لحظاتم را با تو گذرانده ام بعد از خدا تو را بسیار بسیار دوست دارم و از تو می خواهم آرامش خودت را حفظ کنی چرا که آرامش تو خانواده را مدیریت خواهد کرد پس هر زمان به یادم افتادی یاد حضرت زینب(س) باش و از او صبر بخواه. شهادت؛ رهی که یک شبه طی نمی‌شود شهادت؛ رهی که یک شبه طی نمی‌شودشهادت؛ رهی که یک شبه طی نمی‌شودبرای کسی که عمر هر چند کوتاهش را در دستگاه اهل بیت(ع) مشق عشق کرده و سیره زندگی اش جز خلوص و خدمت به خلق نبوده، جوانی که حتی نیمی از حقوقش را برای امرار معاش به دیگری بخشیده، جز شهادت تصور نمی‌رود. خواندن وصیت نامه شهید عباس آسمیه و مرور زندگی کوتاهش که با عشق به اهل بیت(ع) و در مسیر اسلام و انسانیت گذشته به یاد گفته مادر شهید «علی تمام زاده» می‌افتم که شهدا یک شبه شهید نمی‌شوند، بلکه یک عمر خود برای شهادت آماده می‌کنند. چقدر این شعر وصف الحال توست شهید سرافراز عباس آسمیه! چقدر این شعر وصف الحال توست شهید سرافراز عباس آسمیه!فکر پرواز در تو روشن بود که شبی تا سحر دعا کردی و سحر میوه داد: سیبی سرخ؛ گفتگویی که با خدا کردی شهد پرواز نوش جانت باد تو همانی که ادّعا کردی بی سر و دست و پا تو برگشتی رسم دل را چه خوش ادا کردی چون کبوتر پریدی از این بام چه شد امشب که یاد ما کردی فیلم| وداع خانواده شهید عباس آسمیه با پیکر پاک تازه تفحص شده ایشان انتهای پیام/ج
منبع: فارس
شناسه خبر: 541653

مهمترین اخبار ایران و جهان: