نیوز سیتی!
04 مهر 1401 - 09:09

میان خاک، سر از آسمان درآوردیم

در این گزارش مجموعه اشعار دفاع مقدس به مناسبت هفته دفاع مقدس گردآوری شده است. ما عشق را پشت در این خانه دیده ایم / حسن بیاتانی ما عشق را پشت در این خانه دیده ایم / حسن بیاتانیدیر آمدم... دیر آمدم... در داشت می‌سوختهیئت، میان "وای مادر" داشت می‌سوخت دیوار دم می‌داد؛ در بر سینه می‌زدمحراب می‌نالید؛ منبر داشت می‌سوخت جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بودجانکاه تر: آیات کوثر داشت می‌سوخت آتش قیامت کرد؛ هیئت کربلا شدباغ خدا یک بار دیگر داشت می‌سوخت یاد حسین افتادم آن شب آب می‌خواستناصر که آب آورد سنگر داشت می‌سوخت آمد صدای سوووت؛ آب از دستش افتادعباس زخمی بود اصغر داشت می‌سوخت سربند یازهرای محسن غرق خون بودسجاد، از سجده که سر برداشت، می‌سوخت باید به یاران شهیدم می‌رسیدمخط زیر آتش بود؛ معبر داشت می‌سوخت برگشتم و دیدم میان روضه غوغاستدر عشق، سر تا پای اکبر داشت می‌سوخت دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرندگودال، گل می‌داد و خنجر داشت می‌سوخت شب بود ... بعد از شام برگشتم به خانه دیدم که بعد از قرن‌ها در داشت می‌سوخت ما عشق را پشت در این خانه دیدیم زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت می‌سوخت ***چه قدر قمری بی آشیان درآوردیم/ سعید بیابانکی چه قدر قمری بی آشیان درآوردیم/ سعید بیابانکیمیان خاک، سر از آسمان درآوردیمچقدر قمری بی آشیان درآوردیم وجب وجب تن این خاک مرده را کندیمچقدر خاطره‌ی نیمه جان درآوردیم چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشترچقدر آینه و شمعدان درآوردیم لبان سوخته ات را شبانه از دل خاکدرست موسم خرماپزان در آوردیم به زیر خاک به خاکستری رضا بودیمعجیب بود که آتشفشان درآوردیم به حیرتیم که‌ای خاک پیر با برکتچقدر از دل سنگت جوان درآوردیم چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیمز خاک تیره، ولی استخوان درآوردیم برای آنکه بگوییم با شما بودیمچقدر از خودمان داستان درآوردیم* شما حماسه سرودید و ما به نام شمافقط ترانه سرودیم، نان درآوردیم به بازی اش نگرفتند و ما چه بازی‌هابرای این سر بی خانمان درآوردیم و آب‌های جهان تا از آسیاب افتادقلم به دست شدیم و زبان درآوردیم *این بیت را محمد سعید میرزایی به این غزل هدیه کرد *این بیت را محمد سعید میرزایی به این غزل هدیه کرد***گفتی که سنگر ما در جبهه جنوب است/ قیصر امین پور گفتی که سنگر ما در جبهه جنوب است/ قیصر امین پورآن روز شیشه‌ها راباران و برف می‌شستمن مشق می‌نوشتمپروانه ظرف می‌شست وقتی که نامه ات رامادر برای ما خواندباران پشت شیشهآرام و بی صدا ماند در آن نوشته بودیحال تو خوبِ خوب استگفتی که سنگر مادر جبهه‌ی جنوب است گفتی که ما همیشهدر سایه‌ی خداییمگفتی که ما قرار استاین روز‌ها بیاییم از شوق سطر آخرمادر بلند خندیدچشمان مهربانشبرقی زد و درخشید یک قطره شبنم از گلبر روی برگ غلتیدیک قطره روی شیشهمثل تگرگ غلتید یک قطره از دل منبر روی دفتر افتادیک اتفاق سادهدر چشم مادر افتاد باران پشت شیشهآمد به خانه‌ی ماآرام دست خود را‌می‌زد به شانه‌ی ما ***تمام چهارده سالگی اش / محمدرضا عبدالملکیان تمام چهارده سالگی اش / محمدرضا عبدالملکیانتمام چهارده سالگی اش را در کفن پیچیدمبا همان شور شیرین گونهکه کودکی اش را در قنداق می‌پیچیدمحماسه‌ی چهارده ساله‌ی منبا پای شوق خویش رفته بود و اینکبا شانه‌های شهربرایم بازش آورده بودندصبور و ساکتسر بر زانوانم نهاده بود و دستان پرپر شده اش رابر گردنم نمی‌آویختاز زخم فراخ حنجره اشدیگر بار، باران کلام مهربانش رابر من نمی‌باریدبر زخم بسیار پیکرشعطر آسمانی شهادت موج می‌خوردو لبان در خون نشسته اشمرا تا موج موج خنده‌های زلال کودکی اش می‌کشاندمظلوم کوچک منکودکی اش را بر اسبی چوبین می‌نشستو با شمشیری چوبیندر گستره‌ی رویاهایشبه ستیز با ظلم بر می‌خاستمظلوم کوچک منبا نان بیات شبانهچاشت می‌کردو با گیوه‌های خیسزمستان سنگین شهر را به مدرسه می‌رفتاندوهم بادکه انگشتان کوچکش رابیش از آنکه سپید دیده باشمکبود دیده بودممظلوم کوچک منهر روز نارنجک قلبش رااز خانه به مدرسه می‌بردو مشق هایش را بر دیوار کوچه‌های شهر می‌نوشتمظلوم کوچک مندر رنج ورق می‌خورد و بزرگ می‌شدو هر روز، بار اندوه غریبیبر شانه‌های کوچکشسنگین‌تر می‌شددیوار‌های کوچه‌ی «دوآبه» *حماسه‌ی چهارده ساله‌ی مرااز یاد نخواهند بردآنچنانکه دیوار‌های چشم به راه شهر «مندلی»در آن شبیخون شگفت شبانهدستان کوچک حماسه‌ی چهارده ساله‌ی منچه رازی را بر دیوار‌های شهر مندلی نوشت؟و عطر چه عشقی را در کوچه‌های شهر مندلی پراکند؟که به یکباره، هزار ستون دشمن به هم لرزیدو از هزار سویهزار گلوله‌ی سربیقلب کوچک حماسه‌ی چهارده ساله‌ی مرانشانه رفتندمظلوم کوچک مندر ستاره باران آن شبچگونه پرپر زد؟و چگونه پرپر شد؟که فریادِ رسایِ رسولشاز هزار فرسنگ فاصلهتمام دلم را به آتش کشیدبا تمام دلمتمام چهارده سالگی اش را در کفن پیچیدمبا همان شور شیرین گونهکه کودکی اش را در قنداق می‌پیچیدم باشگاه خبرنگاران جوانفرهنگی هنریادبیات
شناسه خبر: 756978

مهمترین اخبار ایران و جهان: